یادداشت سیزده)
دستهبندی نشده December 16th, 2002اینجا ساعت کاری همون هفت ساعت و نیم ایران است ولی کار شوخی بردار نیست و باید حتما تا موعد مقرر تموم بشه. اگر هم تا موعد مقرر زبونم لال تمام نشد بررسی دقیق انجام می شه که چرا از زمان پیش بینی شده بیشتر طول کشید. در ضمن خوششون هم نمیاد که خیلی بیشتر از وقت مقرر کار کنی,نه که اضافه کاری بدن ,نه. اصلا اضافه کاری در میون نیست. اما می گن که ما کاری که به تو دادیم به صورتی تقسیم کردیم که هفت ساعت و نیم باید براش کافی باشه. یا کارت زیاده که باید بگی تا یه فکری کنیم و یا این که نمی تونی کار رو در وقت مقرر انجام بدی که بیرونت می کنیم!!!
حالا من بعد از 9 ماه با این روش عادت کردم. وقتی هم می رم سر کار همه اش کار می کنم و حتی وقت نهار هم سر میزم نهار می خورم که بتونم وبلاگ ها و ایمیل(!)هام رو بخونم. اگر هم بخام زیاد کار کنم (من خیلی خرم. توی ایران و توی شرکت دولتی هم عین سگ کار می کردم. اصلا کلا این خرکاری توی خونمه) یه جوری خودمو قایم می کنم که رئیسم نفهمه!
خلاصه بد جوری دلم برای ایران تنگ شده بود که امروز بعد از نه ماه کارم افتاد به یکی از همکارهای ایرانی که داره توی این شرکت در طبقه ششم کار می کنه. (من طبقه پنجم هستم). همین که رفتم بالای سر میزش فهمیدم از این به بعد هر وقت دلم برای ایران تنگ شد کجا برم. آقای محترم تلفن به دست با همسر محترم مشغول به صحبت بودن, یه لیوان چای داغ بغل دستشون بود و راحت تکیه داده بودن و پاها رو هم دراز روی میز گذاشته بودند و فارغ از کل دنیا با منزل صحبت می کردن. من یه چند دقیقه منتظر شدم ولی دیدم مثل این که به این زودی تمام بشو نیست. خودم رو نشون دادم. همکار محترم هم پای تلفن به خانمش گفت:” خانم… آمده اند اینجا با من کار دارند”. در کل طول این نه ماه حتی یکبار کسی من رو با اسم خانوادگی صدا نزده بود. یادم رفته بود آدم محترمی هستم که می شه با اسم خانوادگی صدام زد.
بالاخره ایرانی همیشه با مشخصه هایی از دیگران قابل تشخیصه. خیلی هم بد نیست. من که دلم لک زده واسه یه روز کار توی یه جای دولتی. ایندفعه اگه بکشنم هم خر کاری نمی کنم. قول می دم. امنیت شغلی,آدم هایی که زبونشون
رو می فهمم و کار راحت و آسوده. کی می گه پول نفت داره از اون مملکت می ره بیرون. اینجا اگه یه ماه همه مثل ایران کار کنن فکر کنم کل مملکتشون فلج بشه. گاهی فکر می کنم واقعا اون مملکت رو امام زمان می چرخوند.
دوستتون دارم,خوش بگذره, به امید دیدار