یادداشت بیست و یک)
دستهبندی نشده December 19th, 2002اقا جریان این قاسم شعله سعدی و بابک داد و ابراهیم نبوی و رهبر و رئیس جمهوری چیه؟ من همه رو خوندم و آخر سر با این که می فهمم هر کدوم چی می گن ولی نمی فهمم حالا این نابسامانی مزخرفی که گریبانگیر ایران و ایرانی شده چاره اش چیه؟
از وقتی که یادمون میاد روز خوش ندیدیم. اصلا دیگه باورمون شده که مفاهیم آزادی و شادی گناه هستند و مال از ما بهترون. اما آخه وقتی توی مملکتی زندگی می کنیم که گنج مجسمه چه توقعی داریم. برای من, یکی فقط یک عدد نعمت طبیعی رو اسم ببرین که خداوند از اون سرزمین قشنگ دریغ کرده باشه. نفت؟ منابع طبیعی؟ طلا و سنگهای قیمتی؟ دریا؟ دشت؟ رود؟ آثار باستانی؟ هوش و ذکاوت؟ آب؟ اراضی مزروعی؟ کوه؟مناظر طبیعی بدیع؟ راه به آبهای آزاد؟ سرزمین چهار فصل؟ جزایر زیبا و منابع دریایی؟ ادبیات و تاریخ استوار و به یاد ماندنی؟…. آخه چه چیز خوبی در دنیا وجود داره که ایران اون رو نداره؟ اگه هر کدوم از این کشور ها ی غربی این ها رو داشتند که دیگه خدا رو بنده نبودند.
حالا دوتا سوال: اول این که این همه زیبایی رو چرا مردم خود ایران هیچ بهره ای ازش نمی برن؟ که خوب جوابش معلومه .چون که یه سری افرادو دولت ها دارن همه اش رو خودشون می خورن.
دوم این که گاسم این حکومت نکبت زده عوض شد و یکی دیگه اومد به جاش. اولا سران حکومت بعدی فرشتگان ملکوت نیستند که این همه نعمت گولشون نزنه. ثانیا اگه فرشته هم باشن خود خدا نیستن که جلوی آمریکا جون و انگلیس عزیز و اسرائیل محترم بایستن و اونها هم عین بچه های ناز مامان استقلال ایران روبه رسمیت بشناسن و از گل بالاتر بهش نگن.
اصلا در کل تاریخ ایران بعد از حمله نکبت بار اعراب به ایران, دیگه ایران از همه طرف خورده و رفته رفته اقتدارش رو از دست داده.
حالا با وجود آمریکا که مادر قدرت های دنیاست و با اسرائیل یکی حسابش می کنیم و با وجود انگلیس که پدر قدرت های دنیاست و به موقعش به حساب مادر قدرت های دنیا میرسه (این عفت کلام من رو کشته), و با وسیله ای مثل مذهب که فوق العاده در ایران ریشه دار است, ما چه کار باید بکنیم, سوالی است که ابولهول اگه الان به وجود اومده بود حتما جایگزین معما های بیمزه قبلی می کرد.
در کل تاریخ بعد از اسلام این طور که من می بینم امیر کبیر و تا حدودی مصدق خاستند دست اون قدرت ها رواز ایران کوتاه کنند که سرنوشتشون رو بهتر از من می دونید, بعد هم رضاشاه به سرش زد یه کارهایی بکنه که اصلا مهلتش ندادند, شاه فقید هم روزی که دلار رو گرفت توی یه دستش و ریال رو توی دست دیگه و گفت الان ارزش این هفت برابر اونه و من کاری می کنم که برعکس بشه فاتحه خودش رو خوند طفلکی. بعد هم دروازه های تمدن بزرگ به روی ملتی که هنوز براش زود بود. و خلاصه بزرگترین اشتباه شاه به نظر من تندروی و یه کم عدم شناختش از ملت و از آمریکا و انگلیس بود.
بگذریم. خلاصه این که اینها واقعیت هستن و وقتی قراره کاری انجام بشه به خصوص وقتی حرف جون یه عده از مردم در میونه باید قبل از شروع راه مقصد رو معلوم کرد. حداقل باید هدف از حرکت رو معلوم کرد که حرکت در جهت اون هدف انجام بشه.
حالا مسئله من اینه که من هدف رو نمی فهمم و سوال من اینه که اگر شما هدف رو می دونین به من هم بگین. بالاخره این سرزمین ماست و دوستش داریم. اما با ریشه ای که مذهب در اون مملکت داره و وسیله بسیار خوبی برای سواستفاده و محدود کردن آزادی هاست و با توجه به این که ایران نه یک کشور ساده که یک گنج است متاسفانه, و با توجه به این که همه بندگان خدا جایزالخطا هستند و فرشتگان مقرب الهی نیستند و در ضمن خود خدا هم نیستند, بگین چه چاره ای می شه اندیشید؟
دوستتون دارم,خوش بگذره,به امید دیدار
June 12th, 2004 at 4:06 am
خیلی بیخود