یادداشت پنجاه و هشت
دستهبندی نشده January 16th, 2003یادداشت پنجاه و هشت
هر روزه در اطراف همه ما اتفاقات مختلفی می افته. بسیاری از ماها هم از کنار اغلب اینها بی تفاوت می گذریم ولی در این میون بعضی ها هستند که توانایی این رو دارند که این اتفاقات رو ساخته و پرداخته کنند و از لابلای اون, منظورشون رو به خواننده منتقل کنند. لزومی هم نداره که کلیه ارکان نوشته اشون هم کاملا مطابق با واقعیت باشه. در حقیقت بیان جزء بجزء واقعیت کار گزارشگرها و خبرنگارهاست ( که حتی اونها هم مواقعی تخیل رو چاشنی واقعیت می کنند) نه داستان نویسها. اصولا این تخیل نویسنده است که بکمکش میاد و از یه موضوع بسیار ساده, یه اثر هنری می سازه. هیچ کسی هم تا بحال هیچ نویسنده ای رو متهم نکرده که داری دروغ می گی. این موضوعیه کاملا شخصی و مربوط به نویسنده. بهمین دلیل هم هست که همه, همه نویسنده ها رو دوست ندارند.
من خیلی وقته که وبلاگ نوشی رو می خونم. شاید از همون روزهای اولی که وبلاگش رو راه انداخت. از اولش هم کاری نداشتم که چیزهایی که می گه عین واقعیته یا اینکه تخیله و یا مخلوطی از هر دوی اینها. من می رفتم خونه نوشی که یه مطلب قشنگ بخونم. خیلی از اوقات از مطالبش خوشم می اومد و بعضی مواقع هم نه. اگر خوشم می اومد بهش می گفتم و اگر نه, دلیلی نمی دیدم که بهش بگم. این کاملا نظر شخصی من بود. شاید دقیقا اون نوشته خاص که من خیلی نپسندیده بودم از نظر نوشی بهترین نوشته اش بوده باشه. بهر حال این من بودم که به خونه نوشی سر زده بودم. مجبور نبودم برم اونجا.
گل آقا.