یادداشت شصت و سه

Posted by کت بالو on January 21st, 2003

این گل آقا ی گل حسابی من رو غافلگیر کرده. طفلکي امروز هم امتحان داشته و دیشب تا ساعت 2 نصفه شب بیدار بود. نگو جنس خراب نشسته این سایت رو هم راه انداخته و بعد خابیده!!
الان هم باید یه مشق شب آماده کنه برای درس OOP اش. باید بشینه پاي کامپیوتر. من هم خابم میاد, شام نداریم, باید برم دکتر, باید بریم پستخونه,باید درس بخونم و….. دلم هم برای وبلاگ همه دوستام لک زده.
همه اون هایی که فهرست اسم هاشون کنار این صفحه وجود داره.
راستی این گل آقای جنس خراب کار های وبلاگ قبلی ام رو نکرد و گفت خودت آماده اش کن که یاد بگیري. حالا دیگه اما من راحت شدم. کار های کامپیوتری اش با گل آقا, من هم میام می نویسم و کیف می کنم.
نا برده رنج گنج میسر ميشود!!!!
دوستتون دارم,خوش بگذره,به امید دیدار

یادداشت شصت و دو

Posted by کت بالو on January 21st, 2003

سلام
<b><b><b>خوش اومدید.</b></b></b>
بالاخره موفق شدم این movabletype رو بطور کامل راه بیاندازم ( البته هنوز مطمئن نیستم). این بخش کامنت هاش خیلی اذیت کرد. ولی ارزشش رو داشت.
بهر حال که کت بالو هنوز نمی دونه که اینجا کامل شده. اینم یه جور سورپریزه دیگه !!!
امیدوارم که این سایت جدید مشکل خاصی نداشته باشه. بهر حال اولین تجربه جدی وب منه.
من منتظر نظراتتون هستم.
صفحه قبلی رو redirect کردم اینجا. در آینده نزدیک آرشیو اونطرف رو هم منتقل خواهم کرد و اگر خدا بخواد از blogger بطور کلی کوچ میکنیم.
البته یه مشکلی هنوز باقیست و اونم اینه که دوستانی که سیستم عامل کامپیوترشون قابلیت کار با زبان فارسی رو نداره نمی تونن در کامنت ها به فارسی پیغام بذارند که امیدوارم اونهم هرچه زود تر درست بشه.

بقول کت بالو
دوستتون دارم,خوش بگذره, به امید دیدار.
در ضمن اگه یخواهید می تونم تجربیاتم رو در مورد movabletype در اختیارتون بذارم.
تا بعد.
موفق باشید.

Posted by کت بالو on January 19th, 2003

یادداشت شصت و یک)

پریروز مارتین بهم Ú¯Ù�ت Ú©Ù‡ شرکتمون Ù…ÛŒ خاد 1700 Ù†Ù�ر رو اخراج کنه. واقعا Ú©Ù‡… این شرایط بد اقتصادی دیگه داره شورش رو در میاره. اگه این بوش مسخره یه دوره دیگه رئیس جمهور بشه Ù�کر کنم دیگه همه مردم همدیگه رو بخورن. دنیا داره کدوم طرÙ�ÛŒ میره؟ خدا Ù…ÛŒ دونه. به هر حال Ú©Ù‡ وقتی از دست ما خارج باشه به خاطرش غصه خوردن بی Ù�ایده است. بدک نبود اگه دنیا مثل 150 سال پیش مونده بود. خودمون پیشرÙ�ت کردیم خودمون هم توش موندیم.

�علا برم درس بخونم و بعد هم روابط اجتماعی امون رو توسعه بدم که گل آقا خوشحال بشه.

راستی آقایون بگن, زن رویایی شون هیچ وقت کباب دیگی درست می کرده یا می کنه؟ گل آقا وقتی من رو در حال درست کردن کباب دیگی دید خندید و گ�ت تو زن رویایی من هستی اما عجیبه چون زن رویایی من هیچ وقت کباب دیگی درست نمی کرد.

راست هم می گه.آخه زن رویایی که کباب دیگی درست نمی کنه.

دوستتون دارم,خوش بگذره, به امید دیدار

یادداشت شصت و یک

Posted by کت بالو on January 19th, 2003

پریروز مارتین بهم گفت که شرکتمون می خاد 1700 نفر رو اخراج کنه. واقعا که… این شرایط بد اقتصادی دیگه داره شورش رو در میاره. اگه این بوش مسخره یه دوره دیگه رئیس جمهور بشه فکر کنم دیگه همه مردم همدیگه رو بخورن. دنیا داره کدوم طرفی میره؟ خدا می دونه. به هر حال که وقتی از دست ما خارج باشه به خاطرش غصه خوردن بی فایده است. بدک نبود اگه دنیا مثل 150 سال پیش مونده بود. خودمون پیشرفت کردیم خودمون هم توش موندیم.
فعلا برم درس بخونم و بعد هم روابط اجتماعی امون رو توسعه بدم که گل آقا خوشحال بشه.
راستی آقایون بگن, زن رویایی شون هیچ وقت کباب دیگی درست می کرده یا می کنه؟ گل آقا وقتی من رو در حال درست کردن کباب دیگی دید خندید و گفت تو زن رویایی من هستی اما عجیبه چون زن رویایی من هیچ وقت کباب دیگی درست نمی کرد.
راست هم می گه.آخه زن رویایی که کباب دیگی درست نمی کنه.
دوستتون دارم,خوش بگذره, به امید دیدار

یادداشت شصت

Posted by کت بالو on January 17th, 2003

یه روزی روزگاری در زمان های قدیم یه دختر ایرانی بود با 6 تا خاهر و برادر ش و با مامانش. باباشون ولی عمرش رو داده بود به شما. این خانواده در یکی از شهر های مذهبی ایران زندگی می کردند. این دختر کوچولوی قصه ما 9 سالش که شد یه اقایی اومد خاستگاری اش. آقاهه 25 سالش بود. این دختر به عقد آقاهه در اومد.
برای جشن عروسی, دختر کوچولوی قصه ما رو حسابی بند و ابرو انداختند. یه رقاص و یه نوازنده زن هم آورده بودند. مرد و زن البته جدا بود اما رقاصه می گفت چون مردها اینجا نیستن من نمی رقصم و نوازنده می گفت من جایی که مرد باشه نمیزنم و بخونم!!! خلاصه که حسابی شلم شوربا بود. اما آخر سر با رقاصه یا بی رقاصه دختر کوچولوی قصه ما شد زن آقاهه. طفلک شب عروسی مونده بود گیج و حیرون. نمیدونست موضوع چیه. دنیا دست کیه. و آقای 25 ساله خوب زن گرفته بود دیگه. به هر حال از این قسمت داستان کسی خیلی زیاد خبردار نشد. می شه حدس زد اما.
از حالا اسم آقاهه رو می گذاریم حاجی و اسم دختر قصه مون رو می گذاریم عزیز.

Read the rest of this entry »

یادداشت پنجاه و نه

Posted by کت بالو on January 17th, 2003

اگه می خاین یه عالمه چیزها راجع به همه چی بخونین برین به این<a href=”http://shafahi.persianblog.com/?date=13811026#217672″> آدرس</a>. ونوسی و مریخی این قدر نوشته اند که سه روز تمام باید برین وبلاگشون تا بتونین همه مطالب رو بخونین. ولی بامزه است. از ویدیو و تاریخچه اش در ایران گرفته تا روابط یه دختر و پسر, موضوعات آزادی بیان و این که ونوسی راجع به چی بنویسه. خلاصه که احتمال زیاد با هر سلیقه ای که باشید توی مطالب این دفعه اشون حتما یه چیزی براتون پیدا میشه..
دوستتون دارم,خوش بگذره,به امید دیدار

یادداشت پنجاه و هشت

Posted by کت بالو on January 16th, 2003

یادداشت پنجاه و هشت
هر روزه در اطراف همه ما اتفاقات مختلفی می افته. بسیاری از ماها هم از کنار اغلب اینها بی تفاوت می گذریم ولی در این میون بعضی ها هستند که توانایی این رو دارند که این اتفاقات رو ساخته و پرداخته کنند و از لابلای اون, منظورشون رو به خواننده منتقل کنند. لزومی هم نداره که کلیه ارکان نوشته اشون هم کاملا مطابق با واقعیت باشه. در حقیقت بیان جزء بجزء واقعیت کار گزارشگرها و خبرنگارهاست ( که حتی اونها هم مواقعی تخیل رو چاشنی واقعیت می کنند) نه داستان نویسها. اصولا این تخیل نویسنده است که بکمکش میاد و از یه موضوع بسیار ساده, یه اثر هنری می سازه. هیچ کسی هم تا بحال هیچ نویسنده ای رو متهم نکرده که داری دروغ می گی. این موضوعیه کاملا شخصی و مربوط به نویسنده. بهمین دلیل هم هست که همه, همه نویسنده ها رو دوست ندارند.
من خیلی وقته که وبلاگ نوشی رو می خونم. شاید از همون روزهای اولی که وبلاگش رو راه انداخت. از اولش هم کاری نداشتم که چیزهایی که می گه عین واقعیته یا اینکه تخیله و یا مخلوطی از هر دوی اینها. من می رفتم خونه نوشی که یه مطلب قشنگ بخونم. خیلی از اوقات از مطالبش خوشم می اومد و بعضی مواقع هم نه. اگر خوشم می اومد بهش می گفتم و اگر نه, دلیلی نمی دیدم که بهش بگم. این کاملا نظر شخصی من بود. شاید دقیقا اون نوشته خاص که من خیلی نپسندیده بودم از نظر نوشی بهترین نوشته اش بوده باشه. بهر حال این من بودم که به خونه نوشی سر زده بودم. مجبور نبودم برم اونجا.
گل آقا.

Posted by کت بالو on January 12th, 2003

یادداشت پنجاه و شش)

این چند روزه جونم در اومده. هر روز تا ساعت 8 شب سر کار بودم. گل آقا ط�لکی آخر ه�ته حسابی کمکم کرد که خونه رو از حالت دیوونه خونه در بیاریم. اون ط�لک هم گیر ا�تاده با درس هاش و کار و دو سه تا گر�تاری دیگه. حسابی مشغوله و تازه من هم ازش بیگاری می کشم.

Ù…ÛŒ خاستم Ù‡Ù�ته ای سه تا درس Ù�رانسه بخونم Ú©Ù‡ نرسیدم. Ù…ÛŒ خاستم Ù‡Ù�ته ای 7 ساعت مطالعه تکنیکی داشته باشم Ú©Ù‡ نتونستم. Ù…ÛŒ خاستم هر روز متوسط 20 دقیقه ورزش کنم Ú©Ù‡ نتونستم. Ùˆ کارهای دیگه….

حالا این وسط گل آقا گیر داده که ما روابط اجتماعی مون کمه و باید زیادش کنیم!!! من از روابط اجتماعی کلا خوشم نمیاد. ترجیح می دم همه وقتم مال خودم باشه. یکی از دلایلی هم که اومدم اینجا همین بود چون که مامان من هر ه�ته یا مهمون داشت یا مهمون بود یا هر دوتا!!! حالا قبل از ازدواجم من با مامانم اینها مهمونی نمی ر�تم. مهمون هم که میومد از توی اتاقم بیرون نمی اومدم یا این که با دوستام می ر�تم بیرون. اما بعد از ازدواج مجبور شدم هم در مهمانی های مامانم اینها حضور �عال داشته باشم و هم در مهمانی های خانواده گل آقا و این برای من شکنجه بود. تازه باید گاهی اوقات مهمونی هم میدادم!! اه.

این هم از مضرات ازدواج.

خلاصه این که اگه یه مدت عین خلا اومدم یه چرندیاتی سر هم کردم و ر�تم و ضمنا مثل قبل به وبلاگ همه هرروز سر نزدم بدونین که در حال �عالیت برای بهبود روابط اجتماعی هستم.

امروز صبح گل آقا گ�ت اگه یه روز طلاقم بده بدونم که به خاطر وسواسی بودنمه!! حالا بدونین که اگه من یه روز طلاق بگیرم به خاطر روابط اجتماعی زیاد گل آقا ست.

دوستتون دارم,خوش بگذره,به امید دیدار

Posted by کت بالو on January 5th, 2003

یادداشت پنجاه و یک)

من یه نسبتی با مرغابی دارم. هر جا یه گودال آب باشه می پرم توش. چه برسه که استخر. حالا خدارو شکر آپارتمان های اینجا صدی نودشون استخر دارن. گل آقا برعکس من علاقه چندانی به استخر نداره و من گاهی به زور می برمش. اما چند وقت پیش ات�اقی ا�تاد که باعث شد به واقعیت گل آقا بیشتر پی ببرم.

یه دختر خانمی آمده بود استخر Ùˆ بعد از این Ú©Ù‡ شنا کرد ایستاد کنار استخر , حوله تنش بود Ùˆ مایوش رو در آورد. بعد هم حوله اش رودرآورد!! اونوقت شروع کرد به در آوردن اداهای مختلÙ� Ùˆ چون Ú©Ù‡ دختر ملوسی هم بود خیلی اداهای دلنشینی داشت. بعد هم پشت سر هم Ù…ÛŒ Ú¯Ù�ت “I am a super sexy model” این Ú¯Ù„ آقای بی چشم Ùˆ رو هم حسابی خوشش آمده بود. جالب تر از همه اینه Ú©Ù‡ بابای این دختر خانم هم همونجا توی استخر بود Ùˆ اصلا به روی خودش نمی اورد Ùˆ حتی گاهی یواشکی لبخند میزد.

……

خوب دیگه خانم ها آقایون زود قضاوت نکنید. من هنوز تا جدی شدن مشکل با این دختر خانم ملوس یه 13 ,14 سالی وقت دارم.چون Ú©Ù‡ …

این ستاره سوپر سکسی ما �قط سه سالش بود.

دوستتون دارم,خوش بگذره,به امید دیدار