برگشت… همه بدونین دخترک شیطان برگشت. تشکر از آناهیتا که خبرش رو برام نوشت.
دوباره هم سال نوی همه تون مبارک باشه.
بعد هم این که من خیلی دیر به دیر دارم می نویسم. فکر کنم بیشترش به خاطر اینه که تصمیم گرفته ام منظم تر بشم. به عبارتی اگر شما هم به اندازه دوستام و به اندازه گل آقا من رو می شناختین می دونستین که من با “یادداشت” و با “برنامه” زندگی می کنم. در ضمن هر لحظه در حال برنامه ریزی هستم. این برنامه جدیدمه:
هر روز ساعت 6 صبح از خاب بیدار شم. (فعلا هنوز ساعت 7 از خاب بیدار میشم. روی این قسمت دارم کار می کنم که بهترش کنم).
تا ساعت 7:45 مطالعه می کنم و صبحانه درست می کنم و اخبار گوش می دم و صبحانه می خورم و آماده می شم که برم سر کار.
از ساعت 8 صبح تا 5 (گاهی تا 5:45 کش میاد) سر کار هستم.سر ساعت نهار شرکت باز هم همراه با نهار خوردن کار یا مطالعه می کنم یا ایمیل می خونم. می شه 20 دقیقه تا نیم ساعت.
بعد حدود ساعت 5:30 یا 6 یا 6:30 میرسم خونه. بسته به این که گل آقا بیاد دنبالم یا با اتوبوس برگردم.
بعد دوش می گیرم. استراحت می کنم. اگر بیرون کاری داشته باشیم انجام میدم. شام درست می کنم. خونه رو جمع می کنم. تلویزیون نگاه می کنم. حدود نیم ساعتی هم مطالعه می کنم. مامانم هرشب ساعت 10 تلفن می زنه تا 10:30 با خانواده ام حرف می زنم و بعد هم می خابم.
حالا این وسط مسط ها اگر بشه یه سر به وبلاگ ها می زنم یا آخر هفته وبلاگم رو می نویسم.
البته خوردن هر روزه آب, آبمیوه یا میوه, و لبنیات هم جزو برنامه است. چیزی که توی این برنامه واقعا کمه ورزش است که اگر صبحها بتونم ساعت 5:30 از خاب بیدار بشم خیال دارم یه بیست دقیقه ای هر روز صبح ورزش کنم.
البته بهتون بگم که این طبق برنامه بودن من گل آقای بیچاره رو حسابی شاکی کرده. من طبق برنامه کاری رو می کنم یا طبق برنامه کاری رو نمی کنم. حالت سومی نداره.
بزرگترین مشکل هم اینه که گل آقا دوست داره شب دیر بخابه و صبح هم دیر از خاب بیدار بشه. در این قسمت برنامه باید هر کدوم مجردی عمل کنیم.
دوستتون دارم,خوش بگذره, به امید دیدار
خوب با همسایه جدید چه می کنید؟ آمریکا اومد کوبید و خیال همه رو راحت کرد.عراقی های بیچاره رو هم راحت کرد.
اینجا دوتا مسئله مطرح است. یکی این که آمریکابرای چی و به چه انگیزه ای داره این کار رو می کنه. دوم این که آیا مردم (باقی مانده از این حملات) خوشبخت تر خاهند شد یا خیر.
اولا که به نظر من آمریکا برای تمام منابعی که در منطقه خاورمیانه وجود داره این کار رو می کنه و نه جهت دلسوزی برای مردم عراق.
ثانیا باز هم به نظر من مردم عراق از اونچه که بودند بدبخت تر نخاهند شد. فقط حساب کنید که تمام جان و مال و ناموس این مردم در اختیار صدام بود.
آمریکای عزیز تا مدت زمان زیادی توسط دست نشانده هاش به منافعش در خاورمیانه و در تمام دنیا می رسید. حالا یا این دست نشانده ها خیلی کارشون رو درست انجام نمی دن. یا سیاست امریکا عوض شده و می خاد بدون دخالت دست نشانده این کارها رو بکنه. که به نظر من فرقی به حال مردم منطقه نمی کنه. نه صدام وطن پرست بود که حالا غیر وطنی بخاد در کشور حکومت کنه و نه خامنه ای و آخوندها وطن پرست هستند که حالا با آمدن و حضور فیزیکی آمریکایی ها در منطقه مشکل جدیدی به وجود بیاد.
البته حمله آمریکا به عراق رو از دیدگاه های دیگری هم می شه که نگاه کرد. مثلا :
1) همه کشور ها باید بسیار به قوانین امنیت و صلح احترام بگذارند به غیر از آمریکا و اسرائیل.
2) آمریکا همه غلطی می تواند بکند و هیچ قدرتی (حتی خمینی کبیر!) در دنیا جلودارش نیست.( شک دارم اگر خمینی زنده بود آمریکا جرات می کرد به منطقه حمله کنه یا نه. این رو شما نظر بدین لطفا).
3) اگر هر اتفاقی در دنیا بیفتد دو جور باید طبقه بندی شود: الف) اتفاق در آمریکا افتاده. ب) اتفاق در جایی غیر از آمریکا افتاده . که البته و صد البته برخورد و عکس العمل در این دو مورد متفاوت خاهد بود.
4) قدرت بزرگ دنیا در حال حاضر آمریکاست به همراه یهودی ها و طبق معمول قدرتمندان (که زمانی ایران و روم بودند و زمانی یونان و زمانی مصر و زمانی چنگیز و زمانی انگلیس و زمانی فرانسه و زمانی پرتغال و زمانی روسیه) میل به کشور گشایی و برده داری مدرن و تحت سلطه در آوردن تمام منابع دارد.تبعیض نژادی مدرن و محترمانه ای در سراسر دنیا برقرار خاهد شد.
چاره کار برای بنده و جنابعالی هم این است که :
1) یک ایرانی بسیار خوب باشیم.بکوشیم تا دوباره ایران را بکنیم ابرقدرت که البته فکر نمی کنم با وجود حکومت آخوندی و ایرانی هایی مثل من امکان پذیر باشد.
2) از ایرانی بودن استعفا بدیم و بشیم آمریکایی یا بالاخره غیر جهان سومی, که بتونیم خودمون رو نجات بدیم (ببخشید) گور بابای بقیه و ایران و ایرانی و تمام کسانی که در طول تاریخ ایران خودشون رو برای ما و کشور فدا کردند.
تا جایی که معلومه بنده تا حالا جزو دسته دوم بوده ام. البته برای دسته اول دست می زنم و هورا می کشم. بسیار هم ازشون قدردانی می کنم.بهشون هم آگاهی و خط مشی می دم.
به عبارتی من وطن پرست نیستم اما وطن پرستان را دوست دارم.
آخرش هم این که فقط خدارو شکر نه بنده و نه جنابعالی خائنین به میهن نیستیم. مثل این سردمداران لعنتی که خدا داند چطور می شه از دستشون خلاص شد.
دوستتون دارم,خوش بگذره, به امید دیدار
قبل از نوشتن این یکی بگم که دوتا یادداشت پایین هم جدیده. قول می دم تا یه هفته ننویسم که برسین سر صبر همه رو بخونین. گل آقا زده بود یه عالمه کامپیوتر رو به هم ریخته بود. نرم افزاری هم که باهاش این آهنگ ها رو کوچولو می کردیم پیدا نمی شد. آخر هم که پیدا شد کدش پیدا نمی شد. حالا خدا رو شکر همه چی پیدا شد.
این آهنگ برای اینه که شاد باشید. شادی که از بین بره, خنده که از بین بره, یعنی همه چی تموم شده.سال نو داره میاد.با شادی و با خنده و با زیبایی بهار ایرانی شروعش می کنیم. همه آماده…روی لینک این کنار کلیک کنین و …برقصیم.
دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار
قبل از این که بنویسم بگم که یادداشت شماره 92 هم که اون پایین هست جدیده و کمابیش در باره همین موضوع است.
ببینین من یه حساب خرده ای با خداوندگار عالم دارم. خداوندگار عالم بین خودش و من تبعیض قائل شده. امریه و مجوز صادر کرده که مردها می تونند دوتا و سه تا و چهار تا زن دائم و بی نهایت تا صیغه داشته باشند به این شرط که عدالت رو بین اونها رعایت کنند. در ضمن توانایی نفقه دادن اون ها رو هم داشته باشند. به این قسمت که خودش گفته اگر مرد توانایی برقراری عدالت بین زن ها رونداره می تونه کنیز بگیره کاری نداریم. حالا همین خدای محترم گفته که انسان برای خداوند هیچ شریکی نباید بگیره!! یعنی شوهر من برای من شریک بگیره خیلی براش خوبه خدا هم کیف می کنه, اما برای خداشریک نگیره که اصلا براش خوب نیست. خدا خوشش نمیاد. خیر خدای عزیز تنهایی امریه و مجوز صادر نکن. بنده در اعتراض به مجوز شما یه مجوز صادر می کنم. از خداوند دو دو و سه سه و چهار چهار اختیار کنید (تقلید از سوره نسا) اما عدالت را بین آنان برقرار کنید. اتفاقا بد هم نیست. هر شب نوبت می گذاریم و یکی از خداهارو عبادت می کنیم. همه اشون رو هم اندازه همدیگه دوست داریم.خمس و زکات رو هم بینشون عادلانه تقسیم می کنیم.
خوب شد خدا جونم؟ خودت خوشت میاد که حالا مجوز صادر می کنی؟
همین… آخیش راحت شدم. آدم به خدای خودش حق اعتراض همیشه داره. چون خداوندی که من شناخته ام از خیلی های دیگه که حق اعتراض به کسی نمی دن خیلی بهتر می فهمه.
خلاصه که…
دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار
سلام
والله اگر فکر می کنید که در کشور فخیمه کانادا آقایون خیلی از ایرانی ها فهمیده تر و گل تر هستند اشتباه می کنید.
همین دیروز من یه بحث نسبتا طولانی با مارتین که احتمالا معرف حضورتون هست داشتم. هر چی خاستم خانمی به خرج بدم نشد. آخر سر عصبانی شدم. بابا اصل و اساس موضوع اینه که خانمها اونقدری که فکر می کنیم با آقایون تفاوت بنیادی و اساسی ندارند. ما متفاوت بارشون میاریم. جامعه متفاوت بارشون میاره. بدبختی این تفاوت به جایی می رسه که خانم ها می شن زیردست آقایون.
من سال 56 کودکستان میرفتم و 4 سالم بود. توی مدرسه بین بچه ها حرف شد که پدر و مادر ها چکاره هستند.من گفتم مامان من دکتره. بچه ها (همه دختر بودند و مدرسه هم شمال شهر بود) یک صدا گفتند که مامان که دکتر نمی شه. مامانت حتما پرستاره. بابات شاید دکتره. من گفتم نه بابای من سرهنگه مامانم دکتره. چون بچه ها پافشاری کردند من آمدم خونه و از مامان بزرگم پرسیدم مامان من پرستاره؟ مامان بزرگم گفت نه دکتره. اما تا یکی دوسال من هنوز شک داشتم که احتمالا مامان بزرگم به من دروغ گفته.
ما داریم نا آگاهانه دختر رو با این تفکر بزرگ می کنیم که از پسر چیزی کم داره. ناآگاهانه تبعیض رو بهش منتقل می کنیم.در زمینه ذهنی اش این رو ایجاد می کنیم که توانایی انجام یه سری کارها فقط در پسرها وجود داره. ما در حق جامعه جنایت می کنیم.
مارتین می گه من (کت بالو) فمینیست هستم. می گه دوست دختر خودش هم فمینیسته. دوست دخترش لهستانی است به نام ایوانا. ازمارتین پرسیدم تعریف فمینیست چیه؟ گفت که این که بگیم که زن ها از مرد ها بهتر هستند. اگه اونچه که مارتین می گه درست باشه با این تعریف من فمینیست نیستم. من فقط می گم ما در حق یه عده از انسان ها ندانسته ظلم می کنیم. حالا در این زمان این ظلم در حق زنان و سیاهپوست هاا داره اعمال می شه. نمی گم فقط در حق اینها داره ظلم می شه اما اینها کسانی هستند که من ازش خبر دارم. و ظلم در حق زنان رو خودم لمس کرده ام.
من آخر بحثم با مارتین بهش گفتم که تو می گی زن ها الان همه حقوقی دارند و وقتی بهت می گم پس چرا در جامعه از نظر اقتصادی و علمی و اجتماعی از مردها عقب مانده اند تو می گی به دلیل این که با مردها تفاوت دارند. من اما می گم دقیقا همین جمله در کل طول تاریخ بعد از انقلاب کشاورزی باعث سه مشکل اساسی شده:
1) جامعه (وزنان )به دنبال دلیل اصلی مشکل,ریشه یابی و حل اون نرفته اند.
2) اعتماد به نفس دختران مون رو گرفته ایم و بسیاری از استعداد های بالقوه اون ها هیچ وقت شناخته نشده و به مرحله شکوفایی نرسیده.
3) بسیاری از حقوقشون رسما یا عرفا, آگاهانه یا نا آگاهانه پایمال شده.
من می دونم که در خلقت زن و مرد تفاوت هست.این مسلما جزو اطلاعات تازه کشف شده نیست. اما با توجه به این که اصلا نمی دونیم تفاوت های موجود بین زن و مرد تا کجا به خلقت اونها مربوط می شه و از کجا به بعدش زاده و معلول جامعه و تاریخ است بیاییم تا جایی که می تونیم این جمله و استدلال رو کمتر استفاده کنیم. این همه مدت مبنا رو براین گذاشتیم که طبیعت تمام این ظلم رو در حق زن کرده و خلقت متفاوتی به زن داده, یه مدت بگیم نه اصلا و ابدا تفاوتی (به غیر از بیولوژیکی) بین زن و مرد نیست و حتی اون هم با توجه به پیشرفت علمی بشر قابل جبران است. ببینیم این بار نتیجه چی می شه.ما طی یک تاریخ طولانی با گفتن این جمله چنان جنایاتی رو درحق زنان اعمال کردیم که قابل ذکر نیست.بسیاری از تفاوت ها رو داریم می بینیم که جامعه و نحوه تربیت دختر و پسر باعث می شد و الان اون تفاوت ها وجود نداره. شاید هنوز هم خیلی از تفاوت های موجود نتیجه همین جمله و استدلال باشه.شاید با حذف این جمله ی بسیار آسان از استدلال هامون بتونیم ظلم کمتری در حق دختران و جامعه روا کنیم.
خانم ها شما هم یه کم به خودتون بیاین. بابا حق رای رو زنی با انداختن خودش به زیر دست و پای اسب ها به دست آورد. یک زن شاعر ایرانی سال ها قبل در خیابان قطعه قطعه شد. زنان حق نوشتن نداشتند.زنان حق مالکیت نداشتند. و خیلی چیزهای دیگه. پیشینیان ماتلاش کردند و گاهی جان دادند تا این حقوق رو برای ما فراهم کردند. کار کنید. دخترانتون و پسرانتون رو به دور از تعصب بار بیارید. اعتماد به نفس تون رو به دست بیارید. به بهانه نگهداری از خانواده فعالیت های اجتماعی و علمی تون رو کنار نگذارید. نگهداری از خانواده مانع فعالیت های اجتماعی و کاری و علمی نیست. این فقط تنبلی و از زیر کار دررفتن است.بسیاری از زنان هر دوی این کارها رو باهم انجام می دهند. همون طور که خیلی از مردان هم هر دوی این کار ها رو باهم انجام می دهند. تلاش های پیشینیان رو قدر دانی کنید.زنان هم می توانند. اگر خود زنان به خود باوری نرسند چطور می خان خودشون رو در جامعه ارائه کنند. راه رو خیلی ها برای ما صاف کرده اند. ما هم این حرکت رو شتاب بدیم و راه رو برای دیگران صاف کنیم.
دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار
با ادای احترام نسبت به تمام کسانی که به خاطر عقیده جان دادند تا ما خوشحال باشیم.
از امروز تا آخر سیزده به در آهنگ های شاد به احترام عید نوروز عزیزمون گوش کنید.
شاد باشیم و شاد کنیم. با شادی بریم به نبرد با جنگ هایی که در پیشه. با شادی بریم زندگی بسازیم. با شادی عشق بورزیم به همه. انسان باید شاد باشد وباید شاد کند. این هدف نهایی همه آفرینش است. خوبی شادی می آورد و شادی, آفریننده و مادر تمام خوبی هاست.
خداوند هم از شادی ما خوشحال و خندان است.
دوستتون دارم,خوش بگذره, به امید دیدار
نوروزتان پیروز همه ایرانیان گرامی
موضوع کار کردن یا نکردن زنان یه موضوع شخصی نیست. به عبارتی هر زنی که کار نکنه و خونه بنشینه به کل جامعه زنان خیانت کرده. دلیل؟
نتیجه نهایی کار نکردن زنان چیه؟ جمع شدن ثروت و امکانات دردست مردان. پیشرفت اجتماعی و علمی و اقتصادی مردان و در عوض اتکای اقتصادی زنان به مردان, از عرصه اجتماع رانده شدن زنان و رکود علمی زنان.
از طرف دیگه اگر فرض کنیم که همه ما در برابر توانایی هایی که به ما داده شده مسئول هستیم باید بپذیریم که توانایی های زنان که به شکل کاملا استفاده نشده باقی خاهد ماند رو باید جوابگو باشیم. به عبارت دیگر هر زنی مسئول توانایی های خودش است و باید از این توانایی ها و از وقتی که داره به بهترین و مفیدترین شکل استفاده کنه.
درباره مسئولیت در برابر خانواده چرا مسئولیت رو فقط به شکل بیرون خانه برای مرد و داخل خانه برای زن تقسیم کرده ایم؟ این تقسیم بندی باعث تمام مشکلات بالا خاهد شد. بنابراین درست ترش این است که این وظایف برای زن و مرد به طور مساوی تقسیم بشند.در این صورت زن هم در پیشرفت اجتماعی, علمی و اقتصادی سهمی مساوی با مرد خاهد داشت.
از سوی دیگر فراموش نکنیم که ما قبل از خانواده و هر کس دیگر در برابر زندگی خودمون مسئول هستیم. پس با توجه به این که ضرر صندوقخانه نشینی قبل از هر فرد دیگر به خود شخص می خوره و اون رو برای تمام زندگی تبدیل به موجودی طفیلی می کنه کاملا ضرورت استقلال مالی احساس می شه.
در گذشته موضوع به این حد حساس و به این حد امکان پذیر نبود. چرا که امکان جلوگیری از بچه دار شدن نبود. امکانات رسیدگی و انجام کارهای خانه در کوتاه مدت وجود نداشت و از همه مهمتر شعور اجتماعی و فردی به این حدی که حالا هست نبود. اما در حال حاضر با تعاریف نسبتا روشنی که از حقوق انسانها داریم و با توجه به رشد بسیار سریع اجتماع و اقتصاد و با توجه به اثبات این مسئله که زنان توانایی های فکری برابر با مردان دارند و ناتوانی های فیزیکی هم نسبی است- و در مواردی مقاوم بودن بدن و روحیه زن جبران کننده این ناتوانی های نسبی می شود- اهمیت و غیر قابل اجتناب بودن فعالیت اجتماعی زنان انکار ناپذیر می شود.
به هر شکل زنی که کار نکند اولا در برابر خودش وثانیا دربرابر جامعه زنان مجرم و گناهکار خاهد بود.
یاد و کوشش همه زنان و مردانی که از ابتدای تاریخ تاکنون برای تثبیت حقوق زن و حقوق انسان سعی کرده اند گرامی باد. ما این خوشبختی رو از خودمون نداریم بلکه از زنان و مردانی به ما رسیده که ممکن است از وجود و نام و تلاششان حتی چیزی به گوشمان نرسیده باشد. باز هم یاد تمامی انسان دوستان تاریخ گرامی و راهشان پررهرو و تلاششان پرثمر باد.
دوستتون دارم,خوش بگذره, به امید دیدار
روز یکشنبه یه خیریه که در تورنتو کار می کنه به نام خیریه پردیس یه مهمونی داشت.من هم از آنجا که گل آقا یه حرفهایی می زنه (نمونه اش توی همین صفحه دیده می شه) نذر کردم یه پولی بدم که شوهرم به راه راست برگرده و از دستم نره وتوی این خیریه شرکت کردم .خلاصه در این مهمانی که سالی دوبار برگزار می شه درباره فعالیتهای این خیریه و اهدافش صحبت می شه و خانم هایی داوطلبانه آواز می خونند و حرکات موزون انجام میدن. البته مهمانی فقط زنانه است و از آقایون در موقعیت مناسبتری پذیرایی به عمل خاهد آمد!!!
یه چیز خیلی خوب که در این مهمانی وجود داشت این بود که هیچ کس بچه همراه خودش نیاورده بود که در مورد ایرانی ها یک جهش فرهنگی بزرگ رو نشون می ده. اولا که نشون می ده که بالاخره پذیرفته ایم که بچه ها هر جایی نباید برده بشند چون که حوصله اشون سر میره و اصلا جای بچه ها نیست. دوم هم این که پدر خانواده (و کلا جامعه)بعد از سال ها مردسالاری داره می پذیره که زن خانواده هم احتمالا ساعت هایی رو برای خودش احتیاج داره و پدر بچه می تونه اون ساعت ها رو به احترام خانم خانواده از بچه نگهداری کنه. البته هنوز هم این موضوع بین زن و مرد به تساوی پذیرفته نشده. به هر حال بگذریم.
اما نکات ظریف دیگری هم بود. کلابه نظرم آدمها به هیچ چیزی در زندگی راضی نیستند. توی خیریه چای می دادند خانم پشت سری من داشت ایراد می گرفت که وا چایی رو توی لیوان یه بار مصرف می دن که هم دیر سرد می شه و هم رنگ چایی دیده نمی شه. من به دلم نمی چسبه. بعد خانم بغلدستی من می گفت که مدت مهمانی زیاده و باید کمش کنند!! (اونجا نشستن اصلا اجباری نبود و قسمت مهم جلسه توی دوساعت اول تمام شد و می شد دوساعت بقیه رو که شام و رقص و آواز بود رو نموند و برگشت).یه خانم دیگه می گفت که جا برای رقص کمه و بنابراین بی مزه است.(توجه کنید که همون سالن رو هم یه نفر برای خیریه با پول جیب خودش رزرو کرده بود).بعد وقتی که گفتند که غذا رو از سه تا از رستوران های معروف تورنتو آورده اند خانم ها نگران شدند که نکنه بهای بلیط (نفری 20 دلار) برای پول غذا خرج شده که خیریه اعلام کرد که خیر غذا رو رستوران ها هدیه کرده اند. بعد دوباره خانم بغلدستی من ایراد میگرفت که اینجا که میز نیست و جا تنگه نمی شه راحت غذا خورد.پارسال که خانمها داوطلبانه ساندویچ های کوکو و پنیر و الویه درست کرده بوده اند از این دفعه بهتر بوده چون که می شده راحت غذا خورد.بعد یه خانم دیگه می گفت که کاش بچه ای که من سرپرستی اش رو قبول کرده ام جاش دور نباشه که وقتی تهران می رم و می خام ببینمش مجبور نباشم دور برم.
بی خیال بابا… این بدبخت هایی که خیریه رو می چرخونند از تمام وقت و انرژی خودشون گذاشته اند و از خودشون مایه گذاشته اند که یک کار مفید انجام بدن. بیچاره ها تا همین جا هم کاری که کرده اند واقعا مهم و قابل تحسین است.مددکار های اونها هم در تهران ماهی یکبار به بچه و خانواده بچه سر می زنند حالا هر جایی که خونه اون بچه باشه و همه دست اندر کاران این خیریه هم کاملا مجانی کار می کنند. در ضمن پولی هم که به این خیریه داده میشه به مصرف خرجهای خیریه نمی رسه و هر کسی که برای خیریه کار می کنه داوطلبانه و با هزینه خودش و با وقت خودش کار می کنه. دیگه مردم مرگ می خان برن مازندران.
ولله یه ضرب المثل فارسی هم هست که می گه: گر تو بهتر می زنی بستان بزن.
حیف که این کم رویی من یکی رو کشته و گرنه اگر خیلی راست می گم پریروز که این اتفاقها می افتاد می رفتم و بلندگو رو دستم می گرفتم و همه این حرفها و شعر ها رو پای بلندگو به مخاطبین راستین این پیام می گفتم.
دوستتون دارم,خوش بگذره,به امید دیدار
1) از غیبت کبرایی که داشتم از همه معذرت می خام. یه عالمه وقته که به وبلاگ های دوستام سر نزدم. امروز بعد از ظهر حتما یه سری کامل وبلاگ گردی انجام خاهم داد.
2) با آناهیتا کاملا موافقم. ما معمولا در کارهایی که انجام می دیم اولین انگیزه امون ارضای درونی خودمونه. اما من هر چقدر فکر کردم مرز بین این ارضای درونی با عشق ورزیدن رو نتونستم پیدا کنم. در عین حال یه موضوع دیگه هم که مهمه اینه که چرا ما از راه علم اندوزی و مطالعه به اهداف شخصی مون می رسیم در حالی که اهداف شخصی می تونند خیلی راحت تر هم تعریف بشن. مثلا داشتن پول به اندازه رفتن تا فرانسه و گردش پاریس در هر سال و احتمالا یک شب رو در کاباره مولن روژگذروندن یا ماتیک مالیدن و آخرین مد بودن و پز دادن. اینها به عنوان هدف شخصی زندگی که به آدم هم رضایت درونی بده چیزهای بهتر و سهل الوصول تری هستند. چرا بین هدف های شخصی و راههای مختلف ارضای درونی ما باید این سخت تر هاش رو انتخاب کنیم. البته یه چیزی رو توجه داشته باشید که خوشبختانه ما خانم ها معمولا به هر چیزی که علاقه داشته باشیم خاه شوهر, تئاتر,میکروب,جامعه شناسی, کامپیوتر,حقوق کودک,خانه داری,کشاورزی یا بچه.. اساسا به قر و فر و تورو عطر و گیپور علاقه ای زایل نشدنی داریم(اقتباس از خانم جین وبستر). تقریبا هیچ کدوم هم از این قاعده مستثنی نیستیم. اما کاشکی علایق من یکی به همین جا تموم می شد. طفلک آقایون که از این علایق ندارند. من نمی فهمم این علایق رو چطور می شه با فوتبال جایگزین کرد.
3) فکر نکنین که در کانادا همه آقایون و جامعه تساوی زن و مرد رو قبول کرده اند. نه بابا این موضوع برتری مرد به زن در جوامع گویا “با شیر اندرون شد و با جان به در شود”. البته خدارو شکر قوانین رسمی تقریبا بین زن و مرد تساوی قائل هستند و در اجرا هم رعایت می شه اما هنوز هم در دل مردم و در فرهنگ مردم “راه درازی در پیشه”.
4) من رفتم صبحونه بخورم. گل آقا صبحونه رو حاضر کرده و اگر نرسم همه اش رو می خوره.
5) یه عالمه بوس برای همه اتون.
دوستتون دارم,خوش بگذره, به امید دیدار