یه روز مامان من از مدرسه میاد خونه و به بابابزرگم می گه که بهشون گفته اند که لباس عروسک بدوزند.
بابابزرگم هم روز بعدش بلند می شه و می ره مدرسه سروقت مدیر و ناظم. دعوا و داد و بیداد شدید که چه معنی داره که توی مدرسه دخترونه می خواهید از دخترها کلفت درست کنید. اگه دختر از الان بخواد لباس عروسک بدوزه به فکر بچه دار شدن و شوهر می افته و دیگه درس نمی خونه. هیچ کس حق نداره به بچه من بگه لباس عروسک بدوزه یا آشپزی بکنه. نمره کاردستی هم بهش صفر بدین. دختر باید درس بخونه و مغزش رو بزرگ کنه. وگرنه کلفتی رو که هر کسی یاد می گیره. بچه ام بزرگ که شد وقتی درس خوند و دکتر شد می تونه برای خونه اش هم کارگر بیاره. وگرنه خودش می شه همون کارگره که باید بره بدبختی بکشه و خونه بقیه رو بشوره.
.
.
من هم طبق عقیده پدربزرگ و مامانم دقیقا با همین روش بزرگ شدم. بامزه اینه که مامان من تمام کارهای خونه رو خودش می کرد. من و برادرم و بابام دست به سیاه و سفید نمی زدیم. برای برادرم که تاوقتی من داشتم میامدم کانادا مامانم صبح به صبح لقمه های نون و پنیر و گردو درست می کرد و بهش می داد.بهترین غذاها و مرتب ترین برنامه غذایی بین تمام خانواده هایی که دیدم رو ما داشتیم. خونه هم همیشه تمیز و عالی بود.
اما منظور بابا بزرگم رو حالا واضح و روشن می فهمم. جهت دهی دختر به طرف بی مغزی و بی فکری و بی تصمیمی که از دوره مدرسه بهش دیکته می شه. به عبارتی مسلما خیاطی بسیار پسندیده و خوب است. اما اونچه که باید ازش اجتناب بشه جهت دهی بچه ها بر اساس جنسیت و تحمیل تدریجی رفتار ها و مشاغل است. این که تمام کارها دسته بندی شده و به تفکیک جنسیت و نه استعداد و علاقه به بچه ها دیکته بشه ناراحت کننده و غلط است.
از طرفی مشغول کردن بچه ها به کاری که هیچ وقت دیر نمی شه و احتیاج به استعداد زیادی هم نداره -مثل ظرف شستن و آشپزی- در زمانی که باید یاد بگیرند علائق شون چیه و استعداد و فکرشون رو پرورش بدهند به نظرمن اشتباه است. این سری کارها باید انجام بشه و انجام دادنشون ایرادی نداره بلکه حسن هم هست اما مسلما درزمان درست ونه زمانی که کارهای دیگه در اولویت هستند.
به هر حال که مامان من اجازه نداشت کار خونه بکنه. اجازه نداشت آشپزی و خیاطی بکنه. اجازه هم نداشت که موهاش رو بلند بکنه تا زمانی که وارد دانشگاه شد.
خدا رو شکر من اجازه مو بلند کردن داشتم که البته سال چهارم دبیرستان برام کوتاهشون کردند.
نتیجه برای من و مامانم مسئولیت پذیری بسیار سنگین بود. به عبارتی بسیاری از امتیازاتی که زنان دیگه فاقدش هستند رو به دست آوردیم که مسلما از قدرت اقتصادی و اجتماعی ناشی از این تربیت خانوادگی نصیبمون شد. اما در مقابلش مسئولیت های سنگینی هم روی دوشمون قرار گرفت.
خدا پدر بزرگم رو حفظ کنه. اگر من و مامانم هر چیزی داریم از دلسوزی ها و تجربیات اوست. خدا مامانم رو هم حفظ کنه. خداوند خانواده من و گل آقا و همه عزیزان رو حفظ کنه.
پایان قسمت شانزدهم سرگذشت خانواده کت بالو
دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار