یکشنبه کت بالو در غیاب گل آقا
ماجراهای کت بالو و خودش October 5th, 2003اگه ازتون بخوان برای روز یکشنبه پاییزی یه آقای مجرد حدود 34 یا 35 ساله در تورنتو برنامه ریزی کنین چی پیشنهاد می کنین؟ فکر می کنین کت بالو چه برنامه ریزی ای می کنه؟ لطفا به آخرین چیزهایی که ممکنه به ذهنتون برسه فکر کنین.
.
.
هیچی دیگه, کت بالو بعد از یه شب شعر طولانی با مسافر صبح ساعت 11 از خواب بیدار شدند و به یک دوست مجرد محترم 35 ساله تلفن زدند و بهش گفتن تو امروز کدوم قبرستون می ری؟ ما هم می خوایم باهات بیایم!!! تقصیر خود آقاهه بود که چنین چیزی رو قبلش نوشته بود:ایناها -پادشاه فصل ها پاییز-
حالا فرض کنین که این آقای بیچاره رو برش داشته اند و برده اندش قبرستون!! و بهش می گن الا و لله باید به اشعار ما گوش کنی و هر کدوم یه دفتر شعر برداشته اند که برای آقاهه شعرهاشون رو بخونند!!!
تازه توی قبرستون آقاهه رو مجبور کردند که کلی هم عکس ازشون بگیره, در نقاط مختلف قبرستون و با مرده های مختلف!!!
حالا اگه این طفلک آقاهه بزنه به سرش حق نداره؟
تازه ازش هم خواسته اند که کتاب شعرش رو بیاره و توی قبرستون شعر بخونه!!
بعد هم با آقاهه رفته ان کافی شاپ تیموتی به صرف قهوه و خوندن شعر سهراب سپهری و حافظ.
عجب یکشنبه ای.
خلاصه از من به شما نصیحت با کت بالو معاشرت و دوستی نکنید خصوصا اگر یه آقای مجرد 35 ساله هستین, چون که تمام روز یکشنبه تون در قبرستان خواهد گذشت.
.
گل آقا جونم دلم برات تنگ نشده فقط می دونم که خیلی بی حوصله و بی برنامه شده ام و نمی دونم که از نبودن تو است یا از دل گرفتگی پاییز.
قرار شده وقتی بیای همین آقاهه برت داره و با آقاهای دیگه ببردت یه کلاب. قرار شده وقتی بیای و امتحان میان ترم هات رو بدی من بگم همه بیان پیشمون و یه شب تا صبح خوش بگذرونیم. شاید اصلا پارتی روم اون پایین رو بگیریم.
گل آقاجونم از نبودن تو است یا از بی حوصلگی پاییزی نمی دونم, فقط هیچ کاری نمی تونم بکنم.
وقتی بیای میریم و برای پاییز یه کاتج می گیریم توی موسکوکا و با هر کسی که خوش اخلاق باشه و قول بده که برقصه و آواز بخونه می ریم توی اون کاتج. هر کسی هم که اخم کنه یا شب رو زودی بره و بخوابه رو از کاتج می اندازیم بیرون.
گل آقا جونم وقتی تو نیستی هیچ کی نمی خنده. هیچ کی آواز نمی خونه. هیچ کی نمی رقصه. گل آقا جونم وقتی تو نیستی همه دوطرف لب هاشون افتاده پایین و احساس می کنم باید بگیرم و دوطرف لب هاشون رو بکشم بالا و خنده رو روی صورتشون نقاشی کنم.
اینها از بی حوصلگی منه یا از دلتنگی پاییزی نمی دونم.
گل آقا جونم وقتی تو نیستی حتی شعر برای هوس گنه آلود زندگی من هم بی معنی می شه!!!!
گل آقا جونم تو که نیستی کسی نیست حرفهای سخت رو برام معنی کنه و آدم هایی که همه در باره اشون حرف می زنند رو بهم معرفی کنه.
اصلا من از شاعری خوشم نیومد چون شاعری غمگینم می کنه. وقتی بیای می خوام یه بنگاه شادمانی راه بندازم برای همه شاعرای غمگین دنیا با صدای جلال همتی و رقص عربی آفت, تک ستاره دنیای هنر.
گل آقا جونم امروز که نبودی حتی روح های مرده ها هم کاری به کار من نداشتند. رفتم قبرستون و اومدم حتی یه روح هم منو نترسوند. گل آقا جونم اینجا توی تورنتو همه دارند غصه می خورند نمی دونم از رفتن تو است یا از اومدن پاییز.
گل آقا جونم دارم می رم که دوباره زندگی رو شروع کنم. بشم کت بالوی قبلی. غل غل بخورم و ذوق کنم و بخندم و از شدت حرف زدن گوش همه رو کر کنم. دوباره برنامه بریزم و انگلیسی بخونم و مخابرات بخونم و فرانسه بخونم و کتاب مقدس بخونم و سرت غر بزنم که وقت تلف نکنی.فرم پر کنم و حساب بانکی مون رو نگاه کنم و دل دل کنم که دخل و خرج مون رو با هم جور کنیم.
دارم می رم که دوباره توی هر مهمونی فقط بخندم و بدون توجه به این که صدای آهنگی هست یا نه برقصم و بدون توجه به این که کسی دوست داره یا نه آواز بخونم.
دختر بدی بودم که بدون تو هیچ کدوم این کارها رو نمی تونستم بکنم. من و تو موجودیت جدا داریم و مستقل و من نباید خودم رو اینقدر به تو وابسته کنم که بدون تو دیگه خودم نباشم و با این کارم یه زنجیر به دست و پای تو ببندم و بعد وصلش کنم به خودم.
گل آقا جونم دارم می رم که از همین الان بشم کت بالوی عادی و شاد و قلقله زن و سخت گیر و غرغرو. از جانب من دیگه همیشه خیالت راحت باشه. قول می دم هر کجا که باشی , و شاد باشی و خوشحال, من هم دیگه شاعر نشم و همون آدم عادی و نشاط آور بمونم.
ببخشید که به تو و به خودم دروغ گفتم وقتی گفتم من هیچ فرقی نکرده ام و دارم می رم که خوش بگذرونم. خودم نمی فهمیدم که بدون تو زندگی کردن فراموشم شده. اما این سفر به من یاد داد که باید وجودی داشته باشم مستقل از تو, و باید خودم تنهایی رو بفهمم و یاد بگیرم. وقتی برگردی حتما ماهی دو روز رو می گذاریم برای یه زندگی تنهایی تنهایی مستقل از همدیگه مون.
.
و
دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار
November 30th, 1999 at 12:00 am
خوش به حال گل آقا جون…
October 5th, 2003 at 6:23 pm
كتبالوي
عزيز,
پيام بسيار پر مغز و حكيمانت من رو حسابي خندوند. ايشالا گل آقا هرچه زودتر بياد تا
قافيه’ شعرات كامل بشه. پاينده باشي.
October 5th, 2003 at 6:25 pm
آره امروز از
اون روزها بی حوصله گی بود- من هم به هر کس تلفن ميزنم کسی خونه نيست!!!!
انشاءا… گل آقای ش
ما هم مياد و از اين وضع درمي آئيد.
راستی يادم رفت بگم: اول!!!
يکسری به تهرانتو بزنيد
برنامه های جديد دارم!
October 5th, 2003 at 7:51 pm
hanoz nanveshtam , yani vaghan cheshme ma nabayad b jamale
golagha roshan she !
October 5th, 2003 at 8:04 pm
کتبالوی دیوانه ..کتبالوی عاشق..کتبالوی
شاعر ..کتبالوی قصه گو ..کتبالو ی عادی ..کتبالوی سخت گير..کتبالوی نشاط آور ..کتبالوی م
ستقل..کتبالوی گل آقا..کتبالوی دلتنگ ..انشالله به زودی گلت مياد و پاييزتو بهار می کنه کتب
الوی نازنين. خوب باش:)
October 5th, 2003 at 9:52 pm
لبه تيز!!! کتاب هاي کار
لوس کاستاندا رو نخوندي! بخون! مي دونم که خوشت مي آد!
ولي براي اينکه بي جواب نذاشته ب
اشمت! خلاصه بگم! از شر يه فکر و خيال که خيلي وقت بود ولم نمي کرد راحت شدم! يه جورايي مث ا
ينکه از تو زندون در اومده باشم!!! 😉
October 6th, 2003 at 12:11 am
سادهترين كلمههاي صادقانه زيباترين
اشعار شاعرانه را به راحتي پشت سر گذاشته و به مقصد ادراك نائل ميشوند.
اميدوارم هميشه ه
مينطور پاك و سرشار از عشق بموني.
October 6th, 2003 at 12:45 am
کتبالوی
عزيز، چقدر احساسات قشنگت به دل ميشينه.
من فکر میکنم بعد از اينکه آدم نيمه گمشده اش را
پیدا کرد و به عشق واقعی رسید، ديگه نمیتونه به راحتی به استقلال گذشته اش برگرده. وقتی آد
م عادت کنه که همه جا دونفری باشه و از زندگی دو نفری لذت ببره خیلی سخته که بخواد دوباره به
حالت اول برگرده.
October 6th, 2003 at 12:56 am
کتبالو
جون چه زيبا و دلنشين نوشتهای. ميشولک و من که بکلی تنها زندگی کردن رو فراموش کردهايم.
ما از لحظه لحظهی با هم بودنمان لذت میبريم و با اينکه حرفت حرف حساب است ولی نمیتوا
نيم حتی به کمتر وابسته بودن فکر کنيم.
شاد باشی
October 6th, 2003 at 1:03 am
naazanin : omidvaram jofte koch kardeat be
salaamati be ashiane biaiad & aval to & bad hameye maro khoshhal kone.
movazebe khodet bash
October 6th, 2003 at 1:24 am
یه مطلب تا
زه تو یه جای تقریبا تازه !
October 6th, 2003 at 3:40 am
اميدوارم کاپيتان اينو ن
خونه.بااين کامنتي که اينجا گذاشته دلم به درد اومد. طفلک کاپيتان هم دلش گرفته بود و بهم
زنگ زد ولي من…….
به ما اين يکشنبه خوش گذشت صبح رفتيم اسباب بازی فروشي (MIKO)و البته 50-60
October 6th, 2003 at 7:59 am
كت بالو اينهمه ناراحت نباش. من كلي
غصه خوردم اينقده كه تو دلتنگي .
اميد به خدا زود جداييتون سر مياد. شاد باشي
October 6th, 2003 at 8:28 am
پس حسابي دلت براي گل آقا تنگ شده و آخرش نتو
نستي اين دلتنگي را بروز ندهي. راستشو بخواي ما هم خيلي دلمون براش تنگ شده ديگه واااي به
October 6th, 2003 at 11:20 am
خدا به آقاهه رحم كنه وقتي گل آقا برگرده :
-)
October 6th, 2003 at 11:45 am
دوست
خوب و مهربون ما، تا چشم بهم بزنی گل آقا برگشته و زندگیت دوباره به روال عادی برگشته. خدا
بعضی وقت ها – هر چند سخته – با یک دوری های کوتاه مدت، شیرینی با هم بودن رو بیشتر به یاد ما
میاده تا از لحظات خوب زندگی بهتر لذت ببریم.
ضمنا از پیشنهادت برای کاتج و همینطور مه
مانی به افتخار بازگشت گل آقا خیلی هم استقبال می کنیم!
October 6th, 2003 at 1:11 pm
سلام. به
تره به دادگاه لاهه مراجعه بشه شايد راه حلي باشه كه دعوا معوا صورت نگيره.
October 6th, 2003 at 2:04 pm
یه مطلب تازه
تر تو همون جای تازه !
October 7th, 2003 at 7:35 pm
خوشبحال گل آقا، با اين همسر
گلش