چه بارونی
ماجراهای کت بالو و خودش October 14th, 2003پناه برخدا, چه سیلی.
امروز عصری هوا دوبرابر مواقع عادی تاریک شد و بارون شروع شد. اینقدر شدید بود که من از دم دراداره تا جلوی ماشین رو که پیاده اومدم شدم کت بالوی آب کشیده. همه موهام چسبید به سرم و وقتی نشستم توی ماشین ازم آب می چکید.
برف پاک کن رو گذاشتم روی دورتند تند. بعد تازه رادیورو که روشن کردم دیدم داره می گه که درحال حاضر داره یه بارون ملایم در تورنتو می باره که در ساعات شب تبدیل به یه طوفان خواهد شدو سرعت باد به 90 کیلومتر در ساعت خواهد رسید!!!! گفتم این که بارون ملایم باشه معلومه طوفان و بارون شدید شب چی خواهد بود.
از اونموقع تا حالا دارم به کسایی فکر می کنم که امشب دیر می رن خونه یا بدتر از اون به کسانی که بی خانمان هستند. فکر کنم پلیس تورنتو بی خانمان ها رو از خیابون جمع می کنه. یکی از دوستای من هست که امشب تا 9:30 شب کلاس داره. شوهرش می ره دنبالش اما باید تمام اتوبان رو از شرق به غرب تورنتوی ولنگ و واز رانندگی کنند که برسن خونه شون. به نظرتون بده اگه ساعت 10:30 شب یه کاره زنگ بزنم خونه شون و ببینم سالم هستن یا نه؟
خدا همه رو سلامت نگه داره.
مطلب دیگه این که اگر آقایی خیال ازدواج داره با بانوانی از نوع کت بالویی اصلا و ابدا ازدواج نکنه که همسران ایده آلی نیستند. بعد از این که شوهرم از مسافرت برگشته به کل یادم رفته بود که باید غذای سرد برای نهارش بگذارم. منظورم خانواده کتلت و کوکو و الویه است. طفلک توی دانشگاه امکان گرم کردن غذا نداره. من هم بهش یه ماکارونی یخ کرده ماسیده دادم!!! خدا به داد سلامتی گل آقای ما برسه. از من گفتن بود خلاصه.
دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار
October 14th, 2003 at 9:14 pm
هي لوسش کن اين گل آقاتو، خوب؟ تو خونه ما
اگه روری آشپزی نکنه همه مون از گشنگی ميميريم. البته اگه من آشپزی کنم بازم همه مون ميمير
يم. يه کم کدبانو گيری به شوهرت ياد بده بابا، تو چه زنی هستی؟ 🙂
October 14th, 2003 at 10:01 pm
ساعت 7.5 تا 8 که من بيرو
ن بودم که قيامت بود ولی الان که ساعت 9 هست دوباره رفتم بيرون فقط يک بارون نم نمی نمی آمد
October 14th, 2003 at 10:38 pm
گزارش اختصا
صي شيلنگ از
مراسم استقبال از شيرين عبادي
http://shilang.blogspot.com
October 14th, 2003 at 11:06 pm
چشم شما
روشن. اومدن گل آقا رو شادباش میگم.
امیدوارم که همیشه خوش باشید.
شاد باشید
October 15th, 2003 at 2:26 am
كتي جون مگه تو دانشگاه گل آقا ماكرو ويو ن
يست ؟ بهش بگو بره بگرده حتما جاش را پيدا ميكنه . امروز جاي شما خالي ما چه قرمه سبزي داش
تيم دستپخت بابايي عزيز . كلي همه جا افتاده و عالي شده بود . من فقط پلو پختم و به اندازه فر
October 15th, 2003 at 3:05 am
درخت گردكان به اين بزرگي ، درخت خر
October 15th, 2003 at 4:45 am
سلام.
من ا
لان اين مرثِه رو برای روری خوندم گويا گل آقا واجبتر بوده بنده خدا..
طفلی گل آقا.. مظلوم
گل آقا.. زبونم لال شهيد گل آقا..
يه توصيه مردونه هم به گل آقا : داداش شما ناهارتو بخور
بعد به من خبر بده بيام اينجا غر بزنم.. هر غر 5 دلار کانادا برات شارژ ميکنم.. خوبه؟
October 15th, 2003 at 5:32 am
جالب بود مرسي. به وحید سلام
برسون