بهشت
کت بالوی متفکر October 29th, 2003یه روزی نه سرد و نه گرم, با حدودا چند ساعت پر از خوشحالی!!! با بقیه ساعت های نیمه خوشحالی. با یه مقدار پیاده روی, با یه دونه قهوه یا آبمیوه تیم هورتون, با یه عالمه فکر و رویا و خیال, با یه عالمه داستان و عاشقی,با یه عالمه شعر و معما و متل, بی سردرد, بی دل درد, بی غم و بی درد.
بدون آقا جیمی, بدون مارتین خره که رفته دندون عقلش رو در بیاره, بدون شرکت کذایی عریض و طویل…
اصلا چی بهتر از یه همچین روزی, در چنین روزی می شه چند ساعتی از بهشت رو تجربه کرد و برای ورود بهش آماده شد.
توی بهشت می بینمتون.
دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار
October 29th, 2003 at 7:46 am
منم دلم بشدت برای اون بهشت تنگ شده … اگه
تنها بودی خبرم کن با هم بريم کتی جون
October 29th, 2003 at 8:54 am
ما منتظرتيم اونجا زود بيا ! کجا؟ بهشت ديگ
ه !
October 29th, 2003 at 9:15 am
جای منم خالی کن
October 29th, 2003 at 9:20 am
پل صراط يادت نره!
October 29th, 2003 at 11:46 am
اومدم يه چيزی بنويسم با د
يدن کامنت محسن ياد اون پل لعنتي افتادم و پشيمون شدم!!
October 29th, 2003 at 1:49 pm
بهشت و جهنم
که همین جاست