لحظه
کت بالوی متفکر October 29th, 2003آغاز شده ام
من دارم من می شوم
باید عجله کنم
باید خیلی خیلی عجله کنم
برای من شدنم
لحظه لحظه ها را احتیاج دارم
برای دادن چیزی ندارم
حتی من هم نیستم که خودم را اهدا کنم
برای گرفتن اما
سیاهچاله ای هستم که
بود و نبود را در خودش می کشد و
سیر نمی شود
فرصت فهمیدن برای من چقدر است
فرصت دیدار
فرصت نیوشیدن
فرصت خودخواهی
فرصت بودن برای من چقدر است
باید لحظه ها را دریافت
باید لحظه ها را دریافت
دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار
November 30th, 1999 at 12:00 am
salam…xobi?
October 29th, 2003 at 7:53 pm
salam….
khobi???
delam vaseye inja tang shodeh..bavar kon inja jozve madod jahaye ke man har vaght mikham weblog bekhonam miyam pishesh..pass khodet
hads bezan ke man cheghadr baghiye weblogaro mikhonam….
movafagh bashi dosteh khobam….
October 29th, 2003 at 7:53 pm
rasti aval shodam…
October 29th, 2003 at 7:56 pm
و چه چيز دشوارتر از من شدن ..
October 29th, 2003 at 11:28 pm
taze ino avord !hay taro
taze mishin !
October 30th, 2003 at 8:31 am
سلام … بدترش
اینست که بخودمون اعتماد نداریم … یعنی قبل از اینکه “ما” بشویم باید اول “من” باشیم ….پس
عجله کن 🙂 … و مسئله بدون حرکت نیست بلکه اینکه در انتظار حرکتی که دیگران شروع کنند، بما
نیم….
October 30th, 2003 at 8:36 am
در يك مورد سخت در اشتباهي.
«براي دا