یک زندگی
حکایت های خانواده کت بالو October 31st, 2003زن خوبی بود. هفتاد و هفت سال داشت. بسیار مهربان بود و اهل بدی کردن نبود. مدتی هم معلم بود.
خوش به سفر و خوش خلق بود. و بسیار نیز مومن بود.
به شوهرش بسیار غرغر می کرد, شوهرش اما عاشقش بود.و چون می دانست زن سفر را دوست دارد وادارش می کرد همیشه با دوستانش به سفر برود.
آخرین شبی که شوهرش زنده بود, سرش را روی دستش روی میزی گذارد و تا صبح دردو ناله اش را در گلو خفه کرد. دردش را از زن پنهان می کرد. صبح که شد شوهر رفته بود.
زن چهار پسر داشت که یکی از آنها را در سن سی سالگی از دست داد. از پسر ازدست رفته تنها امیدی باقی مانده بود. زن تنها امیدش را هم بسیار دوست می داشت.
زن سال های سال هم از مادر شوهر صد ساله اش پرستاری کرد. مادر شوهری که به رادیو با صدای بسیار بلند گوش می داد و با رادیو حرف می زد. شوهر قدر زنش را خوب می دانست.
دیشب بعد از دو هفته بیماری سخت, وقتی هر سه پسر بازمانده ی زن بر بالینش بودند, زن آب خواست, نوشید, خواست تمیزش کنند, اذان از تلویزیون پخش می شد, زن سرش را به طرف اذان برگرداند, دستش را به اذان تکان داد و …به آرامی چشمانش را بست.
روحش آرام وشاد.
پاک زیست و پاک رفت.
دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار
October 31st, 2003 at 7:58 am
عمه ات؟ کتی جان يکدنيا تسليت ميگم عزيزم.
هم بتو و هم به خانواده. خيلی زياد.
October 31st, 2003 at 8:31 am
khosha be se’adatesh..tasliat migam.
October 31st, 2003 at 8:59 am
گاهي فقط اشك ميتونه احساس آدم رو اون
جوري كه شايسته و برازنده بيان كردن هست بيان كنه. از صميم قلب تسليت ميگم كتانه عزيز و اح
ساس عجز ميكنم چون ميدونم هر كاري هم كه بكنم نميتونم تسلي بخش درد از دست دادن كسي باشم كه
دوستش داشتي.
رفتن حق هست و همه ميريم. يكي با چشمان باز، يكي با چشمان بسته. اين جور موا
قع تنها كاري كه انجام اون ميتونه آرامش دهنده باشه اينه كه تلفن رو برداري و به تمام اونه
ايي كه دوستشون داري زنگ بزني و بگي چقدر برات مهم هستند، اكثر اوقات ناراحتي ما از عذاب و
جداني هست كه نگفتن و يا نشون ندادن اين احساس نياز به عزيزان از دست رفته در ما پديد ميا
October 31st, 2003 at 9:26 am
کتی جان تسلیت میگم. روحشو
ن شاد.
October 31st, 2003 at 10:10 am
تسليت ميگم . غم آخرتون باشه.
October 31st, 2003 at 10:36 am
خاطرات خوب تنها یادگار
جای پای عزیزی که رفت
October 31st, 2003 at 10:37 am
خاطرات خوب تنها یادگار
جای پای عزیزی که رفت
October 31st, 2003 at 11:16 am
کتبالوی عزيز ما هم
از صميم قلب تسليت ميگيم، همه ما بالاخره يک روز رفتني هستيم ولی همانطوری که گفتي: مهم پاک
زيستن و پاک رفتن است
October 31st, 2003 at 1:02 pm
ta omadam bekhonam safe ro
bastam ! of mikhonam bas beram jayi
October 31st, 2003 at 1:02 pm
ta omadam bekhonam safe ro
bastam ! of mikhonam bas beram jayi
October 31st, 2003 at 1:23 pm
کتی جون اين دل صاحب مرده من حسابی گرفته و
همش هم اخبار بد ميشنوم و بيشتر دلم ميگيره…. بهت تسليت ميگم و اميدوارم که توی وبلاگت هم
يشه بوق خوش عشق بياد و اخبار خوش …
October 31st, 2003 at 2:04 pm
Kati Joon
Tasliat Migam. Enshallah ke Ghame Akhar Bashe Va Hamishe Shaad va
Khosh Bashid
October 31st, 2003 at 2:05 pm
Kati Joon
Tasliat Migam. Enshallah ke Ghame Akhar Bashe Va Hamishe
Shaad va Khosh Bashid
October 31st, 2003 at 6:47 pm
کتبالو جان
تسلیت میگم ولی نمیگم
غم آخرت باشه.
October 31st, 2003 at 6:50 pm
آخ بعد از اینکه Post رو زدم خواستم
جلوشو بگیرم که تصحیحش کنم که نشد 🙁 اشتباه نشه ها. امیدوارم هیچ وقت غمی نداشته باشین ولی
آخه اگه بگم غم آخرت باشه یعنی اینکه خدایی نکرده … در هر صورت ببخشید 🙁 امیدوارم همیشه ه
میشه همیشه خوش خوش خوش باشین.
November 1st, 2003 at 12:29 am
تسليت ميگم 🙁 اميدوارم روحش شاد باش
ه.