يك پايان ديگر
دستهبندی نشده November 28th, 2003نمي دونم از خبر مرگش خوشحال بشم, ناراحت بشم, شادي كنم,عزاداري كنم.
ياد اون زمان هايي مي افتم كه اسمش به تن همه لرزه مي انداخت.
ياد تمام كساني مي افتم كه بدون محاكمه اعدام شدند.
ياد هويدا مي افتم كه تير خلاص رو چه راحت توي مغزش شليك كردند.
ياد اين مي افتم كه با اين كه ۵ سال بيشتر نداشتم,امااز اسمش هراس داشتم. به خوبي يادمه.
وقتي دستت رو به خون كسي آلوده كردي, با دليل يا بي دليل, مستحق شديد ترين مجازات ها هستي.
چيزي رو از كسي گرفته اي كه هيچ وقت خودت بهش نداده بودي.
چطور مي شه در مورد گرفتن جون كسي اينقدر راحت و آسون تصميم گيري و عمل كرد.
ياد خيلي چيزهاي ديگه مي افتم كه مي ترسم بنويسم. واقعا هنوز مي ترسم بنويسم.
ياد وقتي مي افتم كه گفتن مريض شده و بعضي ها هم مي گفتند به دليل جنايت هايي كه كرده عذاب وجدان شديدي گرفته.
آيا خداوند و جهان ديگري وجود داره؟ آيا دنيايي وجود داره كه عملي رو كه انجام داده اي به عينه و بي پرده ببيني و همون احساس رو كه در ديگران ايجاد كرده اي در خودت حس كني؟
اگه وجود داشته باشه بينوا خلخالي بدبخت.
دوستتون دارم, خوش بگذره, به اميد ديدار
November 30th, 1999 at 12:00 am
اگر وجود داشته باشد..
November 28th, 2003 at 12:36 pm
سلام … چونکه
جنایاتش را همه میشناسند و میدونند و خودش هم بهش اعتراف کرده، مردنش عیب نداره به درک وا
صل شد … امیدوارم فقط رفسنجانی و خامنه ای و … زنده بمانند و محاکمه شود و همه کثافت کاریه
November 28th, 2003 at 12:39 pm
سلام … دیروز
شهردار برلین گفت که بفدای سرش هست که دانشجویان و مردم اعتراض میکنند و اون میخواهد و با
ید مخارج را کم کند … اینهم از دمکراسی غرب و حقوق بشر دغرب که میگوید : اراده ملت اساس قدر
ت اختيارات ملي است … لعنت بر سیاستمداران که فراموش کرده اند نماینده مردم هستند و نه حا
کم سرنوشتشان..
November 28th, 2003 at 5:26 pm
سلام . دوست
ندارم از مرگ کسی شاد بشم .
November 28th, 2003 at 9:14 pm
جلسه پالتاکی فردا در اتاق FreeIranBateb
ByLanguage/Nationality/Othersساعت
November 29th, 2003 at 12:46 am
حالا كشتنش يا مرده؟ آخه نا سلامتي
November 29th, 2003 at 5:45 am
سلام
من
خيلی خوشحالم که دوباره مي نويسيد
من هميشه نوشته های قشنگتون رو دنبال می کردم ولی هيچ
وقت به خودم اجازه نمی دادم که کامنت بزارم چون خودم رو در حد اظهار نظر نمی ديدم ولی اين ب
ار نتونستم خوشحالی خودم رواز ديدن:>معروف شما
November 29th, 2003 at 9:17 am
هميشه همين بو
November 29th, 2003 at 11:35 am
من ميدونم که خبر مرگش
نه خوشحالی داره و نه ناراحتی. مرگش بالاخره اتفاق ميافتاد. اگر خبر مجازاتش توی اين دنيا
را شنيده بوديم، میتونستيم روی خوشحال بودن يا نبودن تصميم بگيريم. خبر مرگش هيچ حسی به
من نمیده.
November 29th, 2003 at 10:20 pm
منکه از مرگش خيلی غصه خوردم. دلم ميخواست
ميموند و پاسخ ميداد.