سياه سپيد
کت بالوی متفکر November 30th, 2003برف سپيد, سپيد, سپيد
تولدم را ياد آورم مي شود
سپيد بودم,
برف بودم,
اكنون اما سياه, سياه, سياه
اگر سياهم اما
لااقل زغال بايدم بود
زغال سياه
آتشم زده است
آتش عشق
ميسوزم و ميگدازم و گرماي محبت مي دهم
به هر آنكه سرد است و تاريك است و منجمد
زغال سياه را چاره
سوزش است تا واپسين دم نابودي
دوستتون دارم, خوش بگذره, به اميد ديدار
November 30th, 2003 at 11:34 am
خيلی شعر قشنگی است. اول صبح
ی تو هوای برفی کلی چسبيد.
November 30th, 2003 at 12:37 pm
اگه س
November 30th, 2003 at 6:30 pm
آخ قشنگه… برفم اومده اونجا؟ . اميدوارم دلت گرم باشه . منم دوستت دارم و بازم ميخوام بگم؛
خوشحالم که باز مينويسی.