حراج خوشبختی!!
کت بالوی متفکر December 15th, 2003وقتی اینقدر کسی رو دوست دارم, از هر کار اشتباهی که می کنه, از هر کاستی ای که توش می بینم اینقدر غصه می خورم که می خوام بمیرم.
وقتی اینقدر کسی رو دوست دارم, حاضرم بمیرم, یا زنده بمونم یا به هر شکل و حالت دیگه در بیام فقط برای این که براش خاطره های قشنگ بسازم.
وقتی اینقدر کسی رو دوست دارم, حاضرم تمام خوشبختی هام رو بهش بدم و تمومشون کنم, هر چی دارم و ندارم رو و بعد ببینم که خوشبخت شده و دیگه هیچ خوشبختی بالاتر از اون نداشته باشم که توی زندگیم بخوام.
کاش می شد با مردن, با زنده موندن, با پرواز, با آواز, با کتک زدن, با ناز کردن, با رقص, با هر چی..هر چی که توی دنیا هست اونهایی که اینقدر دوستشون داری رو خوشبخت کنی. اونایی که اینقدر دوستشون داری رو به اونجایی برسونی که هیچ کاستی و نقصی نداره و بعد بشینی و با خیال راحت بپرستی اشون.
کاش می شد بدونم چطور می شه اونهایی که اینقدر دوست دارم رو خوشبخت کنم و بعد بشینم خوشبختی شون رو ببینم و کیف کنم. کاش می شد بدونم چطور می شه از گزند هر بدی و زشتی دورشون کنم. کاش می شد..کاش می شد..
من بلدم حرف بزنم و دعا کنم. معلوم نیست دردی رو دوا کنه یا نه. گاهی وقت ها هم بلدم یه جورایی بمیرم براشون. یا یه جورایی براشون اون شکلی که باید, زنده بمونم.
من یه عالمه عشق و خوشبختی دارم که قسمت کنم. هیچی هم درمقابلش نمی خوام به جز این که ببینم که خوشبخت شدین و متعالی تر از قبل.
.
.
واه… خودم حوصله ام سر رفت. بی خیال بابا.
دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار
December 15th, 2003 at 7:58 pm
به نظرم که يک قابلمه بزر
گ اش رشته درست کن وهمه رومهمون کن نمی دونی توی يه جمع بزرگ اش رشته خوردن چقدر کيف داره م
ن حتی از تصورش هم ذوق می کنم 🙂
December 15th, 2003 at 8:00 pm
آخی..نوشته قشنگی بود. چقدر خوب بود میتونستیم واسه اونایی که دوستش
December 15th, 2003 at 9:24 pm
فقط اينکه متنتو خوندم.
موفق باشی.
December 16th, 2003 at 12:45 am
يه وقتا كه تخليه انرژي ميشي چي؟ تو
قع ميكني كه ديگران هم برات همونجور باشن يا نه؟
December 16th, 2003 at 2:34 am
گاهيم که هر چی ميکنی بازم طرف حاليش نمي
December 16th, 2003 at 5:06 am
اومدم يه چيزی بنويسم ولی نوشته
کيميا اصلا حواسم را پرت کرد … کتی جون کی بيايم برای آش رشته خوری؟
December 16th, 2003 at 6:04 am
کتبالو جان
سطحی نبین دنیا رو دختر جا
ن. چرا اینقدر راحت دنیا و مردم و خودتون رو دسته بندی میکنید؟ چرا اینقدر راحت از نشونه
December 16th, 2003 at 8:45 am
سلام … قشنگ
گفتی و به دل نشست … در جواب: نتیجه کلی هنوز گرفته نشده و به احتمال زیاد نابودی عدالت ا
جتماعی در آلمان فقط کمی به تعویغ می افتد .. اما نتایج کوچکی من گرفتم: اولا از حق بشری خودم
استفاده کردم … دوم دیدم تنها نیستم و هنوز همه بیخیال و تسلیم نشده اند… سوم دشمن اصلی م
ردم این کره و حامیان دیکتاتوری های جهان سوم را بهتر شناختم… و هنوزم معتقدم که اگر اکثر
یت زیادی بخیابان بریزند میتوانند نه فقط با رای خود عده ای را به حکومت گمارند بلکه آنها
را هم مجبور کنند که نمایندگیشان را بعهده بگیرند … فقط صبر و حوصله تا اکثریت برای دفاع ا
ز حق خود بخیابان بریزند… وقت ان هست که مسئولیت خود را قبول کنیم و دیگران را مقصر ندان
یم
December 16th, 2003 at 3:43 pm
سلام منم مثل هاله. اميدوارم قلب مهربونت هيچ وقت خراش بيوفايی بر نداره. 🙂
December 16th, 2003 at 9:26 pm
اگه ميشد با ن