خيانت و زناشويي (قسمت سوم) و ديگه بحث خيانت بس
کت بالوی متفکر December 18th, 2003خوب ديگه. از دوتا پيغامي که مامانم برام گذاشت فهميدم که حتما و صد البته بچه ي تربيت شده ي همون مامان هستم.
من دو تا دليل عمده براي اين که از خيانت بدم بياد دارم. اوليش اينه که از دروغ گفتن به شدت بيزارم. چون بهم نشون مي ده که اون چيزي که هستم و اون کاري که مي کنم رو خودم هم قبول ندارم. فکر مي کنم قبل از خيانت کردن بايد از همسرم جدا بشم.
دوم اين که مي ترسم که خيانت برام به شکل صفت ثانويه در بياد که قبل از هر چيز و هر کس خودم رو از بين خواهد برد. هميشه برام نگراني و ناراحتي به دنبال خواهد داشت و روحم رو از بين خواهد برد. شادي واقعي و حقيقي رو با خيانت گم خواهم کرد.
به عبارتي به نظرم طلاق و جدايي خيلي اوقات کار کاملا درستيه اما خيانت رو تاييد نمي کنم.
و ترجيح مي دم اينقدر هم با طرفم راحت باشم و راحت بگذارمش که اگر زماني نياز به نفر ديگه اي رو احساس کرد صاف و مستقيم بهم بفهمونه و نخواد دروغ بگه و بره و بعد با کس ديگه باشه. اما مسلما در اون صورت براش دوست خواهم موند و نه همسر.
اين بحث رو همين جا تموم مي کنم . درسته که به دلايل خيلي زيادي سال ها و سال ها در مورد اين موضوع فکر کرده ام اما اينقدر موارد مختلف و عوامل زماني و مکاني و روحي مختلف در اين مسئله دخيل هستند که در حد توان و دانش من نيست که در موردشون صحبت کنم. فقط چون نيلو گفته بود و من هم خيلي به اينطور بحث ها علاقمند هستم وسوسه شدم که کل حرفي که به نظرم اومده بود توي نظرخواهي نيلو بنويسم رو اينجا بيارم.
توي اينترنت دنبال يه شعر قشنگ مي گشتم که اينجا بگذارم. ديدم مامان فري خيلي عزيزم توي نظرخواهي يکي از قشنگترين شعر هاي ممکن رو نوشته:
عشق نامی است اشنا
پشت دستانی که می بافند
پيراهن تحمل ناپذير شعله را
که قدرت انسانی قادر به جدا کردن ان از من نيست
آدم به خاطر عشق گاهي اوقات از خود عشق مي گذره. از همه چيز دنيا مي شه به خاطر عاشقي گذشت. حتي از عزيزترين چيزها. از عزيزترين هاشون.
مامان فري من خيلي طول کشيد تا اين مفهوم رو توي مخ من فرو کرد. تازه اون وقت هم تا قبل از شناختن يه سري مفاهيم و يه نقطه ي عطف توي زندگيم باز هم نتونستم به عشق و وجود داشتنش معتقد بشم.
دوستتون دارم. خوش بگذره. به اميد ديدار
December 18th, 2003 at 11:20 am
چون با اصل
خيانت من مسئله دارم روی اين موضوع نظر نميدم. اما در کل ميتونم بگم که خدا به گل آقا رحم ک
December 18th, 2003 at 11:21 am
بحث بسيار پخته ومنسجمی بود کتبالوی نازني
December 18th, 2003 at 11:22 am
با پوزش پيام قبلی از طر
ف من بود!
December 18th, 2003 at 11:30 am
من اين بجثا
تو دنبال کردم. منم به اين مسئله خيلی فکر کردم.خودم با نظر تو موافقم و تو خونه ای که توش ب
December 18th, 2003 at 1:11 pm
نميدونستم شما هم به ر
December 18th, 2003 at 1:25 pm
منم ميگم بحثو ببنديم کتی جون … م
يزنيم همديگه را لت و پار ميکنيم ها .. خلاصه که فعلا من و تو در يک گروه هستيم و خيال من کلی
راحتی( علامت چشمک)
December 18th, 2003 at 3:56 pm
خیانت؟نمیدونم چی بگم…ب
December 18th, 2003 at 6:37 pm
صداقت، صداقت و صداقت. اگر نبود هيچ نيست.
January 5th, 2004 at 9:55 am
اگه طرف مقابلت خيانت كرد تو هم بايد د
قيقا” همان كار رو باهاش بكني تا لذت خيانت را بچشه.
February 29th, 2004 at 8:07 pm
سزای خائن : یه سرویس کامل قصابیش کنی
May 25th, 2004 at 1:22 pm
با سلام واحترام
1/3/1383
اينجناب مطالب در مورد خيانت را خواندم.
خيانت…!
كسي كه خيانت م
يكنه وخائن است نميشه ديگه به او بگي آدم درست وحسابي.در ضمن آدم خائن وجوديت ندارد.
با كمال تشكر. h577
November 4th, 2004 at 5:21 am
سلام داداشم
بله بحث جالبي هست
اما به نظر من خيانت اصل مرگه كسي كه خيانت كرد بدونه كه ديگه مرده اون هم مرگ در هستي يهني بودن اما وجود نداشتن و بعد از مرگ جسمانيش هم خاك ازين كه مجبوره قبولش كنه بايد شرمسار باشه
التماس دعا واسه همهي اونهايي كه عاشق پرستند (خدا)و…