باید یه سرش رو بگیری
کت بالوی متفکر December 21st, 2003دایی جان ناپلئون رو دیدین ؟
یه جمله ی مشقاسم عجب طنزیه و چقدر توی زندگی, واقعی به نظر می رسه. اونجایی که برای قمر دختر عزیز السلطنه دنبال شوهر می گشتن و بحث بود که جریان حامله بودن قمر رو باید به خواستگار بگن یا نه, دوستعلی که خودش دسته گل رو به آب داده بود, دراز کشیده بود روی تخت و می نالید و می گفت این خلاف وجدانه که به خواستگار نگیم که قمر حامله است.
مشقاسم هم می گفت باید یه سرش رو بگیرین, یا داماد یا وجدان…
حالا جریان زندگی روزمره ماست. یه طنز تلخ تلخ تلخ. خیلی اوقات باید یه سرش رو بگیری. یا داماد یا وجدان.
اگه به وجدان معتقد باشی اما دلت داماد رو بخواد دیگه واویلاست. تکرار می کنم: باید یه سرش رو بگیری, یا داماد یا وجدان.
اگه طنز در دنیا وجود نداشت و اگه من این روحیه ی طنز رو نداشتم تا حالا به نظرم هزار بار خل و چل شده بودم.
زندگی رو باید قشنگ ساخت. هر یه لحظه ای رو که بتونی برای یک نفر, با وجودت قشنگ تر کنی ارزش هزار بار اشک ریختن خودت رو داره. دیگری یا خودت, چه اهمیت داره. هر دو آدم هستین. اون خوشحال باشه یا تو.
کاش بشه یه جوری همیشه با خوشحال شدن بقیه, خودت هم خوشحال بشی. خوشحالی خودت و بقیه در یه چیز باشه.
اما خیلی اوقات, خیلی اوقات,باز هم جریان همینه: یا داماد یا وجدان.
————–
با مامانم تلفنی حرف می زدم. یکی از دوستانمون که من رو در تورنتو دیده و بعد رفته ایران و برادرم رو دیده بلافاصله گفته: ای بابا, این خواهر و برادر چقدر به هم شبیهند. بامزه تر از همه اینه که تا همین حالا ما فکر می کردیم که من کاملا شبیه بابام باشم و برادرم شبیه مامانم, و مامان و بابام هم هیچ شباهتی به هم نداشته باشند. با این اظهار نظر معلوم نیست کجای عقیده ما اشتباه بوده.
به هر حال که خیلی خیلی خوشحال شدم. آخه برادرم خیلی خوشگله!!
————-
در هزار توی یک روح غریب
عشق را
و مفاهیم را
از دست داده ام
درست و نادرست,
خوب و بد,
من,
در هزار توی یک روح غریب
برای ابدیت
نابود شده اند
ای یگانه ترین
من را به من باز گردان.
دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار
December 21st, 2003 at 11:46 pm
کت بالو جان، دست گل را همون “آسپيران قياس آب
ادی” به آب داده بود چون اگه يادت باشه قبل ازدواج گفته بود که در جنگ آسيب ديده بعد که قمر
دوباره حامله شد اعتراف کرد که بار اول هم کار او بوده.
December 22nd, 2003 at 12:29 am
ايندفعه اول نشدم ! ولی دوم هم ای بد ن
يست !!
December 22nd, 2003 at 1:02 am
قبول ندارم.
December 22nd, 2003 at 2:18 am
اميد
وار همچنان طناز و شاد باشي .. با طنز و شادي هميشه جوون باقي بموني و به اطرافيانت هم نشاط
و خوبي رو هديه بدي..
December 22nd, 2003 at 2:35 am
آدمايي كه همو دوست دارن بعد يه مدتي
زندگي كردن با هم شبيه هم ميشن. يا حداقل ميميك صورتشون باعث ميشه شبيه هم جلوه كنن.
يا د
December 22nd, 2003 at 4:52 am
موفق باش
ی…
December 22nd, 2003 at 7:55 am
سلام
اسمتو توی لينک های کنار صفحه ها يا توی کامنت دونی ها خيلی ديده بودم اما هيچ وقت قسمت
December 22nd, 2003 at 8:18 am
خانمی سلام
شعر قشنگی ازفر وغ ميخواندم ح
يفم امد برايت ننويسم.
و هيجکس نميدانست
که نام ان کبوترغمگين
کز قلبها؛گر
يخته؛ايمانست
خيلی دوست دارم مامان فری
December 22nd, 2003 at 10:06 am
زيبا بود. مست باده عشق باشی سرخ
سرخ
December 22nd, 2003 at 5:39 pm
ای کاش
همه می تونستن به داماد بگن نه و جانب وجدان رو بگیرن اون موقع دنیا بهشت می شد
December 24th, 2003 at 6:31 pm
اه! کت بالو جان! اين خو
اننده هاي بلاگت دوزاريشون کجه!
بابا جون! به تبليغات توي بلاگ بيشتر توجه کنيد!
يک
عدد داداش مرغوب کت بالويي موجود مي باشد!
افتاد!؟؟؟؟؟
August 11th, 2004 at 12:55 pm
This blog is pretty interesting,
will add a bookmark, thanks.