دو مفهوم کلیدی
کت بالوی متفکر December 22nd, 2003یه سری مفاهیم هستند که گاهی یه عمر باهاشون زندگی می کنیم اما یه جرقه باعث می شه که اونها رو ببینیم. یا یه مشکلی توی زندگیمون و با اطرافمون داریم که یه جمله باعث می شه مشکلمون حل بشه.
دو تا از این نمونه ها رو من طی 6 ماه گذشته تجربه کردم.
اولیش یه جمله بود توی مجله ی reader’s digest که پدری به دخترش گفت “run your own race”. جریان این بود که پدر دختر یه کمدین بسیار موفق و معروف بوده و بعد دخترخانم که خودش هم هنرپیشه شده بوده, هر جا برای تقاضای کار می رفته مورد این سوال قرار می گرفته که آیا تو هم کارت به خوبی پدرت هست. و این موضوع خیلی دخترخانم رو اذیت می کرده تا جایی که دختر خانم رفته پیش پدرش به این منظور که اجازه بگیره و نام خانوادگی اش رو تغییر بده. پدر دختر خانم هم بهش می گه که رمز موفقیت اسب های مسابقه در چشم بندی هست که بهشون می زنند و باعث می شه که اون اسب فقط و فقط به مسیر خودش, و نه به بقیه ی اسب ها و تماشاچی ها, فکر کنه و بنابراین بهترین نتیجه ای که در حد توانش باشه رو در مسابقه می گیره. آدم ها هم باید برای موفق شدن دقیقا کار خودشون رو بکنند و روی کار خودشون تمرکز کنند و نه این که چشمشون به دیگران باشه و به عبارت دیگه “run your own race”. این موضوع نفی رقابت نیست بلکه کلید موفق شدن در رقابت است. و همین جمله و داستان کلیدی 90 در صد مشکلات من سر کار رو حل کرد.
دومین مفهومی که امروز بهش پی بردم این بود که اگر کاری رو دوست نداری که انجام بدی, به زور انجامش نده. اگر کاری به زور و از روی وظیفه انجام بشه ارزش واقعی خودش رو از دست می ده. ممکنه کاری رو به عنوان کار درست قبول داشته باشی. اما اگر می بینی که میل به انجام کار درست نداری و می خوای کار نادرست رو انجام بدی, اونوقته که باید ببینی چرا میل به انجام کار نادرست -طبق تعریف خودت و اعتقادات خودت- در تو وجود داره. یا این که اگر کاری خوشحالت نمی کنه فقط به خاطر دیگران و به خاطر خوشحال شدن آنها انجامش نده مگر این که خوشحالی دیگران باعث خوشحالی خودت بشه. اگر به زور و فقط از روی باید و نباید و قیودات کاری رو انجام بدی, نه تنها اون کار رو درست انجام نمی دی بلکه وسط راه انرژی ات تموم می شه و اون کار هم ارزش واقعی خودش رو از دست می ده. به عبارتی خلاف میلت کاری رو انجام نده. ببین میلت چرا بر کار نادرست -طبق تعاریف خودت- قرار گرفته. شاید تعاریفت درست نباشه یا شاید خودت هنوز اون آمادگی لازم رو نداشته باشی که می تونی کار کنی و در خودت به وجود بیاری یا شاید روش های خودت یا اطرافیان ایراد داره.
دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار
December 22nd, 2003 at 11:34 pm
سلام کتی جان. در يک دنيای ايده آل البته
خوبه که آدم هميشه اونچه که خواست قلبی خودشه انجام بده ولی در روابط با اشخاص عملا” اين ا
يجاد اشکال ميکنه. در مورد کار و حرفه و پيشه کاملا” درسته و انجام پذير. مثلا” تو کاری که من
ميکنم بيشتر مردها پيشتاز هستن و بخصوص قسمتي که من درش تخصص دارم ولی اين موجب نشد که من
December 23rd, 2003 at 12:19 am
باهات موافقم ولی در زمينه احساسات
December 23rd, 2003 at 12:40 am
کتبالو جان!
يکرو
ز سيروس پسر آقای شاملو درد و دل میکرد و میگفت تو دبيرستان هروقت انشای خوبی مینوشتم
دبيرمون میگفت به پدر گرامی سلام برسون! گيرم پدر تو بود فاضل از فضل پدر تو را چه حاصل يع
December 23rd, 2003 at 7:20 am
حسابی شبيه مامان بز
December 23rd, 2003 at 11:12 am
سلام … من سر
خوبی با رقابت ندارم من هيچ انسانی ور تابحال بعنوان رقيب نگاه نکردم و نميتوانم نگاه کنم
و هروقت هم حتی درمورد عشق حاضر شدم خودم را بکنار بکشم و انسان بمانم اما در هیچ موردی در
ین تشریفات حیوانی شرکت نکنم .. واقعا ببخش اگر با این جمله بی احترامی کردم … اگر انسان ش
December 23rd, 2003 at 11:47 am
کتبالوجون
December 23rd, 2003 at 5:01 pm
جملات قشنگی بود.
December 24th, 2003 at 8:41 am
باحال بود – خوشمان آمد