هشدار-پاندوراس
کت بالوی متفکر December 27th, 2003دست امیر های عزیز, دخترک مسافر, نیلوی گل, و همه ی بقیه درد نکنه. آدرس ها جهت کمک به زلزله زده ها توی یادداشت پایین هست.
————————-
یه هشدار قبل از وقوع یک حادثه ی محتمل: البرز ممکنه آبستن باشه. متاسفانه اینبار اگر, اگر, اگر, اگر اتفاقی بیفته -امیدوارم هیچ وقت این اتفاق نیفته-, موضوع می شه بیش از ده میلیون نفر انسان. یه فاجعه با ابعاد غیر قابل پیش بینی. و همه ی ما عزیزان زیادی در تهران و اطرافش داریم و تا جایی که می دونم عده ی زیادی نگران وقوع چنین فاجعه ای هستند.خوشبختانه حتمی نیست, اما متاسفانه غیر محتمل هم نیست.
اگر چنین اتفاقی بیفته, هیچ یک از ما قادر به زندگی کردن نخواهیم بود. اگر چنین اتفاقی بیفته دیگه هیچ کدوم از ما خودمون رو نخواهیم بخشید.
یک کاری که به نظرم می رسه اینه که یه درخواست رسمی بنویسیم و امضا جمع کنیم و خواستار این بشیم که یه گروه کارشناس بین المللی به ایران بره, (فکر کنم برای این کار باید به دولت ایران فشار آورد), و در مورد وضعیت کوه دماوند گزارش علنی و رسمی اعلام کنه.
ما برای زندگی یک نفر, یک نفر ها این همه تلاش کردیم. این زندگی میلیونها نفر و زندگی همه ی ماهاست.
هر کسی هر چیزی که به فکرش می رسه حتی اگه فکر می کنه ممکنه غیر واقعی باشه بگه. هر کسی یه ایده بده, به خاطر عزیزانی که در ایران داره. به خاطر همه ی عزیزان ما در ایران, به خاطر خودمون.
———————————
فکر می کنم از شوک یک یا دوهفته ای این فاجعه که بیرون اومدیم و حسابی زورمون رو زدیم که هر چی زودتر و بهتر بهشون کمک کنیم, به فکر این یکی هم باشیم که خدا رو شکر هنوز اتفاق نیفتاده.
——————————
آدم ها گاهی می شن مثل جعبه ی پاندوراس.
اگه بازشون کنی و درونشون رو نگاه کنی, یهو پیر می شی به اندازه ی هزار سال.
آدم گاهی اوقات مجبور می شه بشه جعبه ی پاندوراس, برای این که اطرافیان عزیز تر از جان رو همیشه جوون نگه داره….
گل آقای گلمون تعریف می کرد در مورد کارهایی که بعضی ها توی جبهه می کردند. می گفت گاهی اوقات وقتی نارنجک می افتاد توی یه سنگری که چند نفر توش بودند, یک نفر خودش رو می انداخت روی نارنجک که جون بقیه رو نجات بده.
می شه احساس شادی و رضایت اون یه نفر رو فهمید. خیلی راحت می شه درک کرد که گاهی چطور یک درد, یک درد غیر قابل تحمل, شادی آور می شه وقتی انگیزه داشته باشه.
درد عاشقی گاهی یک عمر با آدم می مونه. درد عاشقی آدم رو می کشه اما زندگی می ده.
عجب قدرت هایی در وجود تک تک ماست.
دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار
December 27th, 2003 at 1:39 pm
سلام.
پیشنهادت بسیار منطقی و بجا هست.. متن نامه رو شما می نویسی؟!.. واقعاً زلزله در تهران وحشت
December 27th, 2003 at 1:56 pm
سکوت وفراموشی مانند
سدی که جلوی سيلاب فاجعه را ميگيرد وای برزمانی که اين سد نتونه جلوی سيل عظيم فاجعه را بگ
يره و همه را با خود خواهد برد
December 27th, 2003 at 3:04 pm
مرسی که به من سرزدی
December 27th, 2003 at 4:46 pm
اين حادثه خيلي دردناك است و متاسفانه او
لين باري هم نيست كه اتفاق مي افته. با نظرت کاملا موافقم. گذشته از وظيفه مهم تك تك ما براي
ارسال هرگونه كمكي بايد هرچه سريعتر نظر همه مراجع بين المللي رو به مشكل زلزله و شهرسازي
در ايران جلب كرد. چقدر بايد دست روي دست گذاشت؟ اين فجايع داره هر سال در ايران اتفاق مي ا
فته و خانواده هاي بسياري رو تا ابد پريشان مي كنه. يادم مياد که چند سال پيش از رودبار گذش
تم بعد از سالها که از حادثه زلزله می گذشت هنوز نه تنهاهيچ ساخت و سازی انجام نشده بود ب
لکه خرابه ها هم جمع نشده بود. خيلی دردناک بود. طفلک اون مردم بی گناه…
December 27th, 2003 at 5:05 pm
سلام واقعا شرمنده شدم که مجبور بودم دی سی کنم . اکانتم از شب بود . ا
ون موقع هم يه تلفنمون قطع شده و هم به تلفن احتياج بود و هم اکانت مال من نبود
December 27th, 2003 at 6:10 pm
کتبالو جان
نه من کانادا نيستم.ممنون از توجه ات.
December 28th, 2003 at 1:17 am
كتبالو جان چرا ميگي محتمل؟ تهران ر
وي گسلهاي زلزله خيز قرار داره . ۳ تا گسل كه هر كدوم فعال بشن تهران نابود ميشه. اين واقعه
حتميه و در حال حاضر چيزي حدود ۶۷ سال به تاخير افتاده اما حتميه و اينو همه مردكان معلوم