آدم در روابطش با افراد مختلف در نقش های مختلف ظاهر می شه و بعضی از این نقش ها رو خوب و کامل و بعضی رو افتضاح بازی می کنه.
این بنده که کت بالو باشم, در نقش دوست, بلاگر, کارمند, دوست دختر, معلم, معشوقه و سازمان دهنده, عالی ایفای نقش می کنم. اما در ایفای نقش یه همسر, در اصل گل آقاست که با ایفای نقش خوبش, کاستی های خیلی خیلی زیاد من در این نقش رو می پوشونه. وگرنه شک دارم اگر هر کس دیگه ای همسر من بود می تونست به زندگی با من ادامه بده.
در طول هفته ساعت 8 از خونه می رم بیرون و 8 شب که همه ی کارهام بیرون انجام شد, شامل علافی, کارهای اداره و کلاس ورزش, تازه سلانه سلانه بر میگردم خونه. در این زمان تقریبا انرژی ای برای توی خونه ندارم به غیر از انرژی خیلی زیاد حرف زدن یا نوشتن وبلاگ یا باز هم درس خوندن و کار کردن و تماشای تلویزیون و تلفن زدن. کمتر می شه که بتونم کارهای خونه رو انجام بدم. ساعت 11 شب می خوابم و ساعت 7 صبح از خواب بیدار می شم و روز از نو, روزی از نو.
امروز هم که آخر هفته و تعطیل بود وقتی از بیرون برگشتیم خونه یه نگاه به گل آقا کردم و اعلام کردم که اصلا حال ندارم و داره جونم در می ره و حسابی هم سرما توی مغز استخونمه. گل آقا هم اول یه لباس گرمکن تنم کرد که مجبور شد به جبر وزور متوسل بشه, چون که من از این لباس بی ریخت حالم به هم می خوره. توی این لباسه دقیقا می شم عین دایی جان ناپلئون.اما گل آقا اعتقاد داره که من توی هر لباسی بی نظیرم (از چه نظرش رو خدا می دونه). از دید ایشون من اگه موهام رو بتراشم و به جای صورتم یه کدو حلوایی و به جای تنم یه گلابی بگذارم و به جای لباس هم گونی بپوشم باز هم ملکه زیبایی دنیام فقط به این خاطر که اسمم کت بالو است و حتی آنجلینا جولی و سوفیا لورن هم به گرد پای من نمی رسند. بعد من رو خوابوند کنار بخاری زیر پتو و آروم آروم نشست بغل دستم و بهم شیر گرم و میوه داد, برام از توی اینترنت آهنگ گذاشت تا یواش یواش خوابم برد.
اونوقت حالا بعد از سه ساعت که خوابیدم دیدم که خونه رو تا حدزیادی جمع کرده, داره شام رو درست می کنه و از همه مهم تر خرید ها رو جابه جا کرده و همه ی ظرفها رو هم شسته. حالا هم بنده مثل دایی جان ناپلئون نشسته ام و دارم وبلاگ می نویسم و گل آقامون دارند شام رو رو به راه می کنند و به بنده سرویس می دن.
این ها همه بعد از اینه که من حسابی اذیت کرده ام ها.
اگه من آدمم پس این گل آقای پاک معصوم چیه آخه؟
واه, من چرا اینقده حالم بده.
رفتم دوباره کنار بخاری زیر پتو. فکر کنم تا یه ساعت دیگه حالم خوب شه اگه مثل همون دفعه ی ایران نشده باشم.
تنها دفعه ای که خیلی حالم بد شد ایران بود, وقتی بعد از ازدواج با گل آقا استرس خیلی زیاد ناشی از ازدواج پیدا کرده بودم!! یا شاید هم باورم نمی شد بالاخره شوهر کردم!!!
یه لینک آهنگ از رقیب سرسخت گل آقا می گذارم اینجا که دیگه قدر نشناسی رو تموم کنم و کاری رو نکرده نگذاشته باشم.صدای این مرد و حرف هاش با همه ی وجود من چکار می کنه. طفلک گل آقا.
کاشکی زور یه کسی به این کت بالو میرسید.
دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار