حس من
کت بالوی متفکر January 8th, 2004یه جورایی این حس رو دارم:
من گنگ خوابدیده و عالم تمام کر
من عاجزم ز گفتن و خلق از شنیدنش.
من از چی ساخته شده ام به نظرتون؟ یه جو احساس در تمام وجود من هست یعنی؟ به نظرم آدم باید گاهی غمگین شه. گاهی اشک بریزه. گاهی خوشحال بشه. گاهی عصبانی بشه. گاهی بخنده. گاهی اخم کنه.
من یکی فرقی نداره درونم چی باشه. یه شکلک گنده ی خنده روی صورتمه. خودم داره یواش یواش یادم می ره بقیه ی شکلک ها چطوری هستند.
امروز طبق معمول به اندازه ی یه عالمه کار داشتم و حسابی داشتم به کارهام فکر می کردم. مارک توی راهرو من رو دید و دست تکون داد و اشاره کرد که بایستم. اومد جلو و گفت: کتی تو مثل همیشه ریلکس یه لیوان قهوه گرفته ای دستت و آروم و خندون هستی. من تورو که می بینم حسابی ریلکس می شم.
ای مارک عزیز, خوش به حالت. کاش من هم خودم رو توی آینه ببینم و حسابی آروم بشم.
ببینم یکی می تونه به من بگه این چیه توی دل من هی عین تشت رختشویی بالا و پایین می شه؟
تورو خدا چیزهای عجیب فکر نکنین ها. من از بچه دار شدن بیزارم. توی دلم هم یه حسه که هی بالا پایین می شه. بچه مچه خبری نیست.
گل آقامون هم گل تر از همیشه صحیح و سالمه. خدا حفظش کنه.فقط همونه که گفتم:
من گنگ خوابدیده و عالم تمام کر
من عاجزم ز گفتن و خلق از شنیدنش.
دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار
January 8th, 2004 at 11:51 pm
ياد اون بيت افتادم … در اندرون من خسته
January 9th, 2004 at 2:31 am
خیلی
خوبه که خندان هستی.. ولی این خندیدن و همه چیز رو خوب و مناسب جلوه دادن، شاید نوعی ماسک ب
January 9th, 2004 at 3:33 am
به نظر من که شما از هر
چی ساخته شدی از دنده چپ آدم ساخته نشدی!!
احتمالا مواد تشکيل دهنده به شرح زير است:
يک
عدد آدم!
به ميزان کافی تفاوت!
همين!
راستی حالم خوبه مرسی 🙂 می دونی که مشکل چيه! يه و
قت هايی اين سريه يه وقت هايی اون سری!
January 9th, 2004 at 6:15 am
سلام … خوب د
رست میگی … تنها احساساتی که من نمیگذارم به من حاکم شوند حسادت و نفرت هست. غمگینی با این
که درد دارد اما مهم هست برای اینکه اگر نتوانیم گریه کنیم، نخواهیم هم توانست خنده کنیم و
اگر نتوانیم خنده کنیم ، ای داد بیداد ….در ضمن تشکر از جوابی که به حسین کرد شبستری دادی
… متوجه شدی که یک قم حوری گفتن چجوری بعضی از آدمها را بصدا در می اورد ؛-)
January 9th, 2004 at 6:21 am
… با این عجو
لیم هم باید کاری بکنم …
دیدن عکسها حال ما را بد کرد و حال اگر ما هم اونجا بودیم حالم ح
تما چنان بدتر میشد که خود را به ندیدن میزدیم .. نمیدونم … یکی از دلایلی که دولت همیشه ب
عد از زلزله عجله دارد با بولدوزر صاف کند این هست که تعداد اجساد کم باشد … دیروز اخبار آ
لمان نشان داد که یکنفر را که میان مبلمان بود و زیرش هم یک گودال آب جمع شده بود زنده بیرو
ن آوردند … اما بعد ازینکه اسمش را گفت افتاد توی کما….
January 9th, 2004 at 7:46 am
… کتبالو خ
January 9th, 2004 at 8:56 am
فکر کنم
از عوارض زمستان کاناداست. تابستون که شد همه چيز مياد سر جاش.
January 9th, 2004 at 9:49 am
يکی بايد بياد به داد خود من برسه.
خلاصه که بنده اصلا صلاحيت نظر دادن را ندارم کتی جان.
January 9th, 2004 at 12:57 pm
کتی جون. بعضی ها ممکنه
January 9th, 2004 at 3:53 pm
من بر عکس شما، اينقدر شکلک دارم
که خودم هم قاطی ميکنم که کدوم يکی الان رو صورتمه. البته بيشتر اوقات صورتک بداخلاقی هست
January 9th, 2004 at 4:45 pm
سلام
فکر میکنم که این
January 9th, 2004 at 4:54 pm
من عاشق نوع برخورد تو با مشکلات هستم.م
January 9th, 2004 at 4:58 pm
يکی جلو اين آقا سهراب و بگيره!
حالت خو
January 9th, 2004 at 7:12 pm
جوابشو فقط
خودت می دونی ….تشته را می گم
January 9th, 2004 at 11:34 pm
کتی عزيز سل
January 10th, 2004 at 2:55 am
سلام کتی جون. تولدت مبارک! يه
دنيا امتحان دارم واسه همين ممکنه تونم فردا آن بشم. خوش باشی!
January 10th, 2004 at 3:31 am
اين تشت رخت يعني دلشوره؟ يعني اضطر
اب ؟ آخه چرا…
راستي تولدته؟ كي؟ مباركه خانوم خانوما
January 10th, 2004 at 3:31 am
اين تشت رخت يعني دلشوره؟ يعني اضطر
اب ؟ آخه چرا…
راستي تولدته؟ كي؟ مباركه خانوم خانوما
January 10th, 2004 at 10:44 am
کتی جان نگفتی که تولدت بوده… مبارک باشه . گل آقا جان ميگفتی سورپرايز کنيم.
چو گلها
سرا پا نشاط و شوری……..تولدت مبارک
بهار اميدی همه سروری ……………تولدت مبارک
گل باشی
که در جمع بژياران نشينی
در عالم بجز روز شادی نبينی……….تولدت مبارک
و ….. مست باده
عشق باشی سرخ سرخ
January 10th, 2004 at 11:39 am
آقای دیوونه!
مثال دورا
ن بارداری فقط برای شروع بچه داری بود.
با اینکه نون گندم نخوردم، ولی دست مردم دیدم!
من
میدانم که بعد از به دنیا آمدن بچه، مرکز توجه در یک خانواده تغیر میکند و به سمت بچه میچر
خد.
برای همین هم هست که میگویم کت بالو و شاید گلآقا تحمل آن را ندارند!پس باید صادقانه
بگویند که خودخواه هستند و بیزاری کلمه درست نیست!
یک موضوع دیگر اینکه کتی و گل آقا دنیا
را سیاه و سفید می بینند، و من حرفهایم را سیاه و سفید میزنم! پس برای کسانی که سیاه و سفید ر
ادر نظر میگیرند، نباید دلخوری از حرفهای من به وجود بیاید!
من نویسنده این وبلاگ را دو
ست دارم( کتی را میگویم) و به خودش و همسرش احترام میگذارم. همیشه هم سعی میکنم که این احتر
January 10th, 2004 at 2:22 pm
سلام كتي جان تولدت م
January 10th, 2004 at 2:43 pm
فقط اومدم که
ازت تشکر کنم اينقدر مهربون و خوب هستی… همين… کلی انرژی ازت گرفتم… بازم مبارک باشه…
January 10th, 2004 at 3:21 pm
خيلی خوبه////تروخدا به من
هم تزريق کن..اين روزا بد جوری قاط زدم..
January 10th, 2004 at 3:35 pm
تولدت هم مبارک عزيزم..هوار تا..
January 10th, 2004 at 4:19 pm
سلام .
January 10th, 2004 at 11:45 pm
منم د
قيقا احساس شما رو دارم اينجوری بهتره چون اگه ی روز بخاطره ميل باطنيم شکلم عوض شه همه ا
ينقدر بهم گير ميدن که چته که من مجبور ميشم خودم نباشم و اون لبخند مسخره هميشه رو لبام ب
January 11th, 2004 at 12:05 am
دمی با غم بسر
January 11th, 2004 at 2:35 am
سلام کتی خانم .اولين بار است
که ميام اينجا ولی کلی از مطالبت رو خوندم .موفق باشی:X