من عشق را
هماغوشی لحظه ها و
هماغوشی کلام
ترجمه می کنم

و من می توانم
معشوقه ی بی بدیلی برای
تمام دنیا باشم.
———————————-

من روحم را
در آخرین ایستگاه دل
جا گذاشته ام
و از آن زمان
آدم های زیادی از ایستگاه رد شده اند
و روح من
نظاره گر گذر همه ی مسافرین بوده است
در ایستگاه اما
یک زن
و یک روح
همیشه, وفادار
حتی اگر ایستگاهی نباشد
ایستاده خواهند بود

و
آنسو تر مرده ای
با چشمهای خندان بی روح
تمام عابرین ایستگاه را
زار می زند