گل آقای شاعر
شوهر کت بالو February 24th, 2004در حال خوردن نهار, جای شما خالی, شوید پلو باقلا با ماهیچه- استثائا دست پخت کتبالو-:
گل آقا: به چی فکر می کنی؟
کت بالو: هیچی.
گل اقا: آهان فهمیدم. داری به غذا خوردن فکر می کنی. (توضیح: کت بالو گاهی اوقات راست راستی به غذا فکر می کنه و به همین علت هم غذا خوردن اش از بقیه طولانی تره).
کت بالو: …
گل آقا: فهمیدم. تو همون بزه هستی. من بزی را دیدم یونجه را می فهمید.
کت بالو:!!!؟؟؟
گل آقا: آهان. نه اشتباه گفتم. من الاغی دیدم, یونجه را می فهمید.
کت بالو: :((!!@#$@#@؟؟؟؟
هیچی دیگه. خود آدم که شاعر بشه, باید انتظار این شب شعر ها (یا ظهر شعرها) رو هم از همسرش داشته باشه.
دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار
February 24th, 2004 at 4:24 pm
والا سبزيپلو با ماه
يچه اونم دستپخت کتبالو هر کس را شاعر ميکنه! گلآقا که جاي خود داره!
ضمنا مطلبي ن
February 24th, 2004 at 6:46 pm
اينجاست که آدم بايد ب
February 24th, 2004 at 8:18 pm
ای carnivore ها! 🙂
February 24th, 2004 at 9:33 pm
بامزه 🙂
February 24th, 2004 at 11:40 pm
نوش جان
February 24th, 2004 at 11:41 pm
شعر رو نگفتم ها… سوء تفاهم نشه :))) ب
February 25th, 2004 at 1:34 am
اون وقت قضیه ماهیچه چی
میشه؟ من ببری را دیدم ماهیچه را میفهمید!