نجابته ديگه
کت بالوی متفکر February 26th, 2004ممكنه يه كم تاريخ گذشته باشه ولي به بزرگي خودتون ببخشين.
امروز داشتم به تحصن نماينده ها و كل جريانات فكر مي كردم, ياد يه داستاني افتادم كه در مورد تحصن نماينده ها هم مصداق داره.
دو تا خانم شيرازي (اگه شيرازي هستين و نمي خواين داستان براي خانم شيرازي باشه به جاش خانم قمي بگذارين كه شهر خودمه. مهم اصل داستانه و شيرازي يا قمي بودنش مهم نيست.) به هم مي رسند و شروع مي كنند تعريف. يكي شون به اون يكي مي گه: نمي دوني چي شده خواهر. ديروز يه آقاهه از يه ماشيني يه نگاهي كرد و خنديد, نجابت زن شيرازي كه مي دوني, ديدم بده داد و بيداد كنم, يه خنده كردم. ماشينه واساد و آقاهه گفت مياي؟ نجابت زن شيرازي كه مي دوني, ديدم بده داد و بيداد كنم, سوار شدم. آقاهه گفت بريم خونه؟ نجابت زن شيرازي كه مي دوني, ديدم بده داد و بيداد كنم, گفتم باشه. رفتيم خونه. آقاهه يه ماچي كرد. نجابت زن شيرازي كه مي دوني, ديدم بده داد و بيداد كنم, ماچ كردم. آقاهه يه كارهاي ديگه هم كرد, نجابت زن شيرازي كه مي دوني, ديدم بده داد و بيداد كنم, يه كارهاي ديگه كردم. آخر سر اومدم نگاه كردم ديدم يه پونصد توماني گذاشته دم آينه. منم خواهر گفتم نجابت هم حدي داره, نجابت و گذاشتم كنار و بنا رو گذوشتم به داد و بيداد و آبروي مرتيكه رو بردم.
حالا حكايت نماينده هاي دوره ي قبله. هزار جور بلا به سر همه اومد, نماينده ها از شدت نجابت جيك شون در نيومد. اما بالاخره رسيد به جايي كه ديدن نجابت هم حدي داره و خلاصه همون شد كه ديديم ديگه.
باز هم ببخشيد كه خانم هاي شيرازي (يا قمي) رو با نماينده هاي مجلس مقايسه كرديم. لطيفه است ديگه. قمي ها رو هم مي گن شمع دزد. اگه ما جيكمون در اومد. نجابته ديگه!!!!
دوستتون دارم, خوش بگذره, به اميد ديدار
————
راستي يه آهنگ هم به قسمت “برقصيم” اضافه شده. من مي خواستم اسم ستون رو بگذارم “رقصي چنين ميانه ي ميدانم آرزوست” گل آقامون گفت خيلي شاعرانه مي شه. اسم اين قسمت رو مختصر و مفيد گذاشتم “برقصيم”.
به هر حال ايراني است و بزم و رقصش, اگه بهمون ببينن, حالا كه همه چي مون رو دارند ازمون مي گيرن.
واقعا آرزوم اينه كه به همه خوش بگذره. واقعا دوستتون دارم و واقعا دوست دارم همه رو دوباره ببينم. پس باز هم از ته دل مي گم,
دوستتون دارم, خوش بگذره, به اميد ديدار
November 30th, 1999 at 12:00 am
به به عجب ق
February 27th, 2004 at 1:45 am
خیلی جالب ب
February 27th, 2004 at 2:24 am
سلام ..مدتي
است كه نوشته هاتون رو مي خونم …اما اينبار گفتم تنبلي رو كنار بزارم و سلامي عرض كنم و به
تون تبريك بگم ..همينطور يه خدا قوت حسابي …قلمتون استوار
February 27th, 2004 at 6:43 am
باشه کتی جان
یکی هم برای تو رنگ می کنم. ولی تا بحال تجربه موفقی نداشتم. اگه نتونستم کارای خوشگل چارس
February 27th, 2004 at 10:09 am
اي ول!
February 27th, 2004 at 11:20 am
نجابت كشته اينا رو…ولي نميدونم
چرا هنوز نفس ميكشن…
February 27th, 2004 at 11:23 am
نفت تمام شود تازه گ
February 27th, 2004 at 11:25 am
واي مردم از خنده .. چ
شمم دارد اشک مياد
February 27th, 2004 at 12:03 pm
سلام خانمي.كتاب كوچولويي خواندم بنام ديا
لكتيك تنهايي از اوكتاويو پاز..پاز تنها علاج انسان ها راروي اوردن به صميميت و طرد ريا كا
ري ميدونه,و پيشنهاد او روي اوردن به عشق واقعي و استفاده از تخيل ادبي براي حمله به بتهاي
ساختگي و دروغين است.او معتقد است.
زيستن يعني جدا شدن از ان جه بوديم براي رسيدن به انچه
در اينده مرموز خواهيم بود.تنهايي عميق ترين واقعيت در وضع بشري است.انسان يگانه موجودي ا
ست كه ميداند تنهاست و يگانه موجودي است كه در پي يافتن ديگري است.طبيعت اوميل و عطش تحقق
February 27th, 2004 at 12:48 pm
jaleb buud katbalou joon……..
February 27th, 2004 at 8:54 pm
با اين حساب ا
صلا نجابت خوب نيس
February 27th, 2004 at 9:04 pm
میشه آ
درس اون خانم شیرازی رو بمن بدین!(شوخی کردم ندی ها! )