تيم مشكل دار
ماجراهای کت بالو و خودش March 14th, 2004اولش كه اومده بودم سر كار توي كانادا تا حدود يه سال خيلي برام سخت بود. بعد كم كم عادت كردم.
بزرگترين مشكل ام listening بود و مشكل بعدي هم اين كه اصلا محيط كار دوستانه نبود. همه تحت استرس بودند و هيچ كس تحويلم نمي گرفت و به سوال هام جواب نمي داد.
واقعا مشكل داشتم.
پريروز داشتم با ژوليت حرف مي زدم كه در كانادا فوق ليسانس گرفته و مدتي در همين شركت ما در يه تيم ديگه كار كرده و مدتي هم در يه شركت ديگه كار كرده و دوباره برگشته شركت ما توي تيم ما داره كار مي كنه.
جالب اينه كه اون هم داشت مي گفت توي اين تيم دوست پيدا كردن خيلي سخته. هيچ كس چيزي كه بلد هست رو به كسي نمي گه. همه خيلي تحت استرس هستند و كارها توي تيم تعريف شده نيست و هر كسي مي خواد كارهاي ديگران رو انجام بده و ديگري رو خراب كنه.
كلي خيالم راحت شد. اگه ژوليت هم كه مدت ها اينجا كار كرده و با محيط هم آشناست و تازه چيني هم هست كه خودش كلي امتيازه, چون هم رئيسمون چيني هست و هم توي تيممون يك سوم آدم ها چيني هستند, اين حس رو داره و اين حرف رو مي زنه, من ديگه بايد كلي هم ذوق كنم كه تونستم خودم رو توي همچين تيم مشكل داري جا بندازم.
ياد گرفته ام كه هميشه و همه جا توي كار مشكل پيدا مي شه و كاريش هم نمي شه كرد. بايد از كنارش ساده و راحت عبور كرد و زندگي رو به خوشي گذروند.
دوستتون دارم, خوش بگذره, به اميد ديدار
March 14th, 2004 at 7:35 pm
را
ستش اون متن پاييني را خوندم ديدم شور و شوق شما براي رسيدن بهار بيشتر از ماهايي است كه تو
ايران هستيم! 🙂
March 14th, 2004 at 8:00 pm
تو دنياي مجازي
هم همينطور !
March 14th, 2004 at 9:14 pm
كتي جان
شايد يكي از دلايلش همون چيني ها
باشند. محيط كار قبلي من هم همون طوري بود و 90% چيني بودند. با اين كه بهضي هاشون هم خيلي خو
March 15th, 2004 at 12:06 am
ادارات همه جا ه
مينطوره
March 15th, 2004 at 12:24 am
كتي جان
منم با ژاله موافقم
تجربه منم در
زندگي با چيني ها اينو تاييد ميكنه
رويا
March 15th, 2004 at 12:40 am
مهم اينه كه تو خودت را قشن
گ جا انداختي. خوش بگذره( مثل خودت)
March 15th, 2004 at 12:48 am
يه چيز ديگه اي هم كه هست
اينه كه وقتي منابع به اندازه تقسيم نميشه منافع آدما با هم تضاد پيدا ميكنه كه باعث عدم
صميمت هست. شايد چيني ها بعلت اينكه جمعيتشون زياده و منابع بينشون به اندازه تقسيم نميشه
اينجورين.
March 15th, 2004 at 4:37 am
بابا با چين
يا كار كردن كه راحته:)) زيادي گير دادن بهت يا اگه چيزي پرسيدي بهت ياد ندادن بنداز پايين