آقونی !!!!!
کت بالوی متفکر March 24th, 2004دختر عمه ی من یه دختر داره که الان ماشالله سال آخر دبیرستانه. این دختر خانم وقتی بچه بود و دو سه سالش بود از هر کسی که عصبانی می شد بهش می گفت “آقونی”!!!
معلوم نبود چرا عصبانی شده,مفهوم و تعریف دقیق آقونی معلوم نبود, معلوم هم نبود چرا اون شخص به داشتن این لقب مفتخر(!) شده. جدی بودن موضوع فقط زمانی معلوم شد که بابای من یه بار به این دختر کوچولو گفت” آقونی”, و این خانم کوچولو به اندازه ی یکی دو ساعت تمام گریه کردو بغل بابای من نرفت و تا شب هم حالش خوب خوب نشد.
حالا شده حکایت این کامنتی که آقای (شاید هم خانم, کسی چه می دونه) محترم به نام “حسین” برای نوشته ی پایین گذاشته اند.
اولا تعریف کسی که واجد شرایط جهت داشتن این صفت باشه چی هست؟ ثانیا کی می تونه بگه داشتن این صفت ارزش است یا ضد ارزش. ثالثا چطور من رو اینقدر خوب شناختند که بدونند مفتخر به داشتن این صفت یا بهتر بگم شغل یا خصیصه هستم. رابعا چنانچه من استنباط کردم (شاید اشتباه) اگر این صفت در نظر این آقا (یا خانم) محترم بسیار نکوهیده است چرا و طبق چه دلایلی من رو ملقب به داشتن اش کرده اند و چرا تا این اندازه از من ناراحت هستند, سوالاتی هست که احتمالا برای خیلی از بانوان محترم دیگه در شرایط مشابه من پیش اومده.
به هر صورت ما به راه بد نمی گیریم. از نظر اینجانب,اولا این صفت (یا شغل) تعریف مطلق نداره و بنا به شرایط زمانی و مکانی و طرز تفکر افراد,تعریفش فرق می کنه . ثانیا اصلا و ابدا شغل بدی نیست و از نظر من برای حفظ وبقای جامعه و حتی گاهی اوقات خانواده لازمه و من طبق تفکر و استاندارد خودم از این صفت به عنوان ناسزا استفاده نمی کنم. ثالثا بعد از تمام این مقدمه چینی ها و طبق تعاریف خودم از این شغل (مشابه پزشکی و آهنگری و گلدوزی و کارگردانی سینما)خودم رو در این دسته بندی نمی بینم. شاید این خواننده ی محترم هم مثل من فکر می کرده اند.
بنابراین آقای (یا خانم) حسین عزیز, خودتی!!
—-
از شوخی گذشته, حسین عزیز, ناراحت نیستم از این که چنین کامنتی برای من گذاشتی. سرحال بودم و کردمش بهانه ی بحث مختصری که مدت ها بود می خواستم در موردش صحبت کنم. قصد ناسزاگویی نداشتم. اصلا نمی شناسمت.ببخشید اگه به خاطر متن بالا ناراحت شدی. قصد ناراحت کردنت رو نداشتم.هر جا هستی شاد و خوش حال باشی.
دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار
March 24th, 2004 at 11:04 pm
ناراحت نشو کتی جان … شايد منظ
ورش جو جو جان بوده يا يه چيزی مثل اون. تازه اگرم غير از اين بوده بازم هو کرز به قول انگ
ليسيا. 🙂
March 24th, 2004 at 11:17 pm
کتی خانم من شما رو متاسفانه از نزدیک ن
می شناسم فقط نوشته های شما رو میخونم باید بگم که واقعا آدم با ارزش و بسیار خوش اندیش ه
ستی من نمیدونم این آقا (خانم)چه منظوری داشته ولی تحلیل وگذشت شما در خور ستایش
March 25th, 2004 at 12:36 am
كت بالوي عزيز. من عاشق اين
روح بزرگتم. اين مثبت انديشي. اين تعابير زيبا….. به دور از هر گونه كينه.
March 25th, 2004 at 1:00 am
سلام
کتی خانومیِ گل، من هم فکر می کنم اون آقا منظورِ بدی نداشته، شاید فکر کرده داره مثلاً ناز
میده… و از این حرفا… خوب، خودت چطوری؟ .. خوبی؟ .. خوش میگذره؟..
March 25th, 2004 at 6:20 am
اين خيلي بده تا از يكي
يا افكارش خوشمون نيومد به القابي اينحنين مفتخرش ميكنيم!!!!حند حا ديگه هم ديدم براي خانو
ما از اين دست در و گوهرات ريختن!!!!من نمي فهمم بس اين فرهنگ شونصد و خورده اي هزار سالمون ح
يه؟ايناست؟
March 25th, 2004 at 7:56 am
برخورد زيبايي ب
ود كتي خانوم جان
March 25th, 2004 at 9:26 am
ای با
با آدم عقدهای و کوتهفکر زياد پيدا ميشه، ميخوان خودشيرينی بکنن و به ذهنشون چيزی بهتر
از اين نميرسه! به اين حرفها اهميت نده جانم.
March 25th, 2004 at 12:15 pm
سلام ….
سال نو شده ، بايد دلها را هم نو كرد . در اين سال نو با انديشه هاي نو به استقبال موفقيتها
March 25th, 2004 at 2:56 pm
نميدونستم بايد اين رو اينجا مينوشتم
يا به خودت حضوري ميگفنم. داشتم در اين باره فكر ميكردم كه يواش يواش كامنتهاي بر و بچه ها
March 25th, 2004 at 3:07 pm
اوه ، چرا ناراحت شدی عزیزم . جی
جی حرف بدی نیست ، به دختربچه های لوس و خوشگل میگم جی جی . برداشت دیگه ای نكن . بهت ايميل
خصوصی زدم . منتظر جوابت هستم .
حسین از شیكاگو
March 25th, 2004 at 6:47 pm
بيخود نيست اينقدر دوستت داريم. اين طرز جواب
دادن فقط انحصاري كت بالو خانم است.
March 29th, 2004 at 10:59 am
بابا جان کوتاه ب
یا . خودش درست میشه ! راستی وبلاگت یه خورده بی روحه ! یه کاریش کن . خوش و خرم
April 11th, 2004 at 3:09 am
خیلی خری!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!1