بعد از بازگشت
کت بالوی متفکر April 27th, 2004خونه مون عین دیونه خونه است. اگه ممکنه یه کسی زنگ بزنه و بگه می خواد بیاد خونه مون که ما هم مجبور شیم عین برق و باد در سه سوت خونه رو جمع کنیم و بروبیم.
سر کارم هم اینقدر سرم شلوغه که دارم فکر می کنم فرار کنم و نرم سر کار.
تازه کارهای جانبی رو که دو سه تاشون خیلی هم مهم هستند رو به حساب نیاوردم. واه.. خل نشم شانس آوردم.
دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار
April 27th, 2004 at 8:20 am
همين جا ان مقدار وزن اضافي
كه در ايران پيدا كردي در جا كم ميكني…. ديدي بيخود نگران بودي!!!
April 27th, 2004 at 8:37 am
اين بود كه ميگفتي داري منفجر ميشي؟
April 27th, 2004 at 9:29 am
رسیدن به خیر کپل خانم. 🙂
April 27th, 2004 at 10:30 am
به خانه
خوش آمدى.
شاد باشى
April 27th, 2004 at 10:51 am
چشم هممون روشن:)
April 27th, 2004 at 11:45 am
سلام، رسیدن بخیر، امیدوارم با انرژی بیشتر، و شادتر از همیشه، زندگیت رو پی بگیری، و به
دیگران هم انرژی و شور و نشاطت رو هدیه بدی.
April 27th, 2004 at 2:08 pm
سلام .. میشود
گفت و بعد نیومد .. آخه دوقدم راه که نیست اقیانوسی در میان هست …..
April 27th, 2004 at 5:21 pm
سلام اگه من و يادتو
ن نرفته توو اين شلوغ پولوغي خوب بياين تولدم:)
April 27th, 2004 at 9:17 pm
شام چي دارين امشب!!! من
دارم ميآم!
April 27th, 2004 at 9:41 pm
رسيدن به
خير.
April 29th, 2004 at 9:59 am
رسيدن به خير.