کاش-حیرت!!
کت بالوی متفکر April 28th, 2004کاش نمی شد احساس را پنهان کرد. کاش نمی شد عاشق بود و نگاهی به سختی سنگ و صدایی به برودت یخ داشت.
کاش نمی شد عاشق بود و فریاد نکرد.کاش نمی شد شعر نگفت. کاش نمی شد آواز نخواند..
کاش…
کاش قلب پیدا بود.
————-
واه, خدا به دور. اگه از ایران تا کانادا رو شتر سوار می شدم و می اومدم این جماعت اینقدر به هیجان نمی اومدن که از بلوند شدن من به هیجان اومده اند.
دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار
April 28th, 2004 at 1:19 pm
تو رو نميدونم عزيز
ولي من دقيقا برعکس آرزوها تو دارم! يعني کاشکي ميتونستم احساسمو قايم کنم و موقع ديدنش
قلبم نزنه!! جدي اگه ميشه اينکارو کرد به ما هم ياد بده!
راستي رسيدنت بخير! دست راستت زير
سر ما که بريم و ديدارها رو تازه کنيم.
April 28th, 2004 at 1:40 pm
Welcome home
April 28th, 2004 at 2:11 pm
سلام
ا
لبته مستحضريد كه بلوند شدن معناي ديگري هم داره اميدوارم بخاطر اوون خوشحال نشده باشن
:))
April 28th, 2004 at 3:55 pm
:)):)):))البته براي قسمت
دوم!
April 28th, 2004 at 4:56 pm
ما كه در كل نميدونيم چه جورب بودي و چه جو
April 28th, 2004 at 5:20 pm
پس ديگه لازم شد
حتما ببينيمت :-). البته خدا نكنه باوند بشين 🙂
April 28th, 2004 at 8:25 pm
تو که بلوند بودی!… بلوند تر شدی؟!:) حتماً بهت میاد دیگه عزیز.
April 29th, 2004 at 10:01 am
be ghole bache-mis vajebe bebinimet.