وضع روحی کت بالو
ماجراهای کت بالو و خودش April 28th, 2004این دو سه روزه به یه بی حوصلگی مطلق رسیده بودم. اصلا و ابدا حوصله ی انجام کوچکترین کاری رو هم نداشتم. با این وصف امروز یه presentation رو انجام دادم و بعدش اومدم خونه و خوابیدم!!!
اولش یه کم ترسیدم که نکنه اثر قرص هایی باشه که برای اضطرابم می خورم. بعد ترسیدم که نکنه اصلا به یه نوع فلسفه ی پوچی رسیده باشم. نه دلم می خواست راه برمء نه می خواستم غذا بخورم, نه علاقه ای به تمیز کردن خونه داشتم و نه دلم می خواست چیزی بخونم یا کاری بکنم. تنبلی مطلق خلاصه.
رفتم دنبال گل آقا -که البته ترجیح می دادم به جاش بگیرم توی خونه بخوابم!!- و هی آیه ی یاس توی گوشش خوندم تا این که به زور دستم رو گرفت و برد یه رستوران و خلاصه اینقدر گفت و خودم هم سعی کردم تا بالاخره قطره قطره زندگانی در وجودم ریخته شد!!.
حالا همه اش می ترسم که نکنه یه کم زیادی شور و شوق زندگانی در وجودم باشه. از بزرگترین مشکلات من اینه که ناحیه ی خاکستری ندارم. یا سفیدم یا سیاه. یا اصلا حوصله ندارم یا 24 ساعت شبانه روز باید هر ثانیه دستم به کاری بند باشه. در غیر این صورت هم مشکل بزرگ “در مرز افسردگی بودن” پیدا می کنم.
دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار
April 28th, 2004 at 11:48 pm
عزیز جان، اولاً لازم نیست قرص بخوری تا آروم بشی! کمی مدیتیشن کن، و کمی ورزش .. آروم میش
ی.. در ضمن .. کتی جان، چرا اینقدر به خودت گیر میدی؟
April 29th, 2004 at 12:52 am
قرص ضد اضطراب دیه چیه؟ (با لهجه صم
April 29th, 2004 at 3:40 am
كتي جان…….خوبه كه گل اقا
هست و ميدونه بايد تورو چه جوري شارژ كنه.وگرنه!!!!
April 29th, 2004 at 10:03 am
negaran nabash khanoom, chand vaghte dige ba havaye khoob o biroon raftanha
hame chiz hal mishe..
April 29th, 2004 at 11:55 am
بابا اين قدر به
خودت سخت نگير
April 29th, 2004 at 12:34 pm
يه مقدارش به خاطر خستگي سفر و ايناست . نگ
April 29th, 2004 at 4:42 pm
نه بيشتر بخاطر
اينه كه اين مدت همه نازش رو خريدن و لوسش كردن حالا اومده اينجا و …
كتي خانوم جان لوس
موس ديگه تمام شد ولكام بك تو رييل لايف 🙂 (شوخي)
مست باده عشق باشي سرخ سرخ
April 29th, 2004 at 5:10 pm
اگه نخوام اداي روش
نفکر ها رو در بيارم بعد از اون سفر لذت بخش اين طبيعيه. انکه آدم مگه بازم زندگي عادي. so
what?!ولي سعي کن بگردي و ريشه اشو پيدا کني. اونجوري بهش مسلط ميشي. اينو ميگم چون روحيه فني
داري مثل خودم.
از کامنتت هم ممنون ولي اون قضيه ديگه تموم شده. انشالله بعدي:))
April 29th, 2004 at 5:24 pm
سلام.
اون