از صبح تا بعد از ظهر دور از جون همه ی شما عین خر با یه نرم افزار زبون نفهم سرو کله زدم, به علاوه ی یک محصول قدیمی که یه ایراد روش پیدا شده.
یه کار دیگه هم بود که باید انجام می شد, وقت نداشتم انجامش بدم, ژولیت رو صدا زدم و گفتم اون کار رو اون انجام بده.
بعد از دو ساعت کار کردن برگشته به من می گه, Kathy, I hate troubleshouting.
حالا نیست که ما همگی عاشق و کشته مرده ی troubleshooting هستیم, ژولیت یادش افتاده که از ترابلشوتینگ خوشش نمیاد.
عجب بابا..راست راستی دلم می خواست یه چیزی بهش بگم. اونم وقتی خودم به جای 2 ساعت 6 ساعت troubleshouting کرده بودم و مغزم متلاشی بود و تازه نهضت هنوز ادامه داشت.
——-

از شدت کارداری دارم می میرم. دور از جون همه عین گوشت کوبیده شده ام.
——-
دیشب زنگ زدم به این دخترک گل. بهش می گم وبلاگم رو خوندی؟ می گه آره. میگم دیدی چه بلایی به سرم اومد؟ می گه همون موقع که داشتی پکیج رو می خریدی دیدم که دو تا شاخ روی سرت سبز شد.( منظورش این بود که گوشهام دراز شد, آخه بغلدستم توی رستوران نشسته بود). دیدم که خر شدی!!!
مونده ام فکری که پس این دوسته آخه به چه درد می خوره. بابا وقتی می بینی من دارم خر می شم, خوب ندا رو بده. می بینی من استعداد خر شدنم عالیه, یه کمکی گاهی وقت ها بکن. من به امید تو هستم دختر جون. عجبا…
——
پاگنده ی عزیز.
کامنت دونی رو برندار عزیز جان. بابا تو و خلبان گاهی وقت ها راست راستی کارهای عجیب و غریب می کنین. بگذریم که عقل من به حرف هاتون قد نمی ده و غیر از خوش بگذره کامنت دیگه ندارم که واسه تون بگذارم, اما آخه کامنت دونی تون برای خودش عالمی بود.
هر جور راحتی دیگه. چی بهت بگم. به توی پاگنده ی یه دنده.

دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار