گاهي وقت ها, فقط گاهي وقت ها دل آدم مي گيره. حال آدم خوبه. همه چيز روبراهه. همه چيز..هر چيزي همونجايي كه بايد باشه هست. قشنگ و عالي. ولي راه گلوي آدم بسته است. دل آدم يه چيزي رو كم داره,‌ يا خيلي زياد داره.
اينجور وقت ها , زمان هاي تنهايي آدم مي رسه. يه وقت هايي كه ميخواي تنها بشيني,‌ به خاطر همون هيچي كه توي دلته فكر كني..فكر كني و فكر كني و فكر كني و بگي…
اين نيز بگذرد…
—————–
توي اين اتاق هوا سرد سرده. بر عكس گرماي دلپذير بيرون, اينجا دارم مي لرزم. خوابم مياد. دلم مي خواد برم, راحت و بي خيال وسبك بشينم پشت فرمون ماشين و برونم…برونم..برونم…
شيشه ي ماشين رو باز بگذارم كه باد تمام موهام رو به هم بريزه. صداي آهنگ رو بلند كنم و باهاش داد بزنم و تكون بخورم, بعد همه ي آدم هاي توي ماشين ها نگاهم كنند و به هم لبخند بزنيم..
چاره كردن درد هاي بيدردي چقدر آسونه..

آه…آه…آه…باز هم آه…

دنيا اينجا بيش از حد تصور قشنگه و من به شكل درد آوري خوشبختم. اينقدر خوشبخت كه فرصت مي كنم به خاطر هيچ و پوچ دل گرفته بشم. هيچ و پوچ…
و باز هم فكر كنم..فكر كنم..فكر كنم..
به تمام زندگي. به اين كه چقدر زيباست..چقدر..
زندگي به شكل درد آوري زيباست..
لعنت به اين زيبايي درد آور…لعنت به درد بيدردي..لعنت…
———-

نگاهم طولاني ترين گذرگاه بود
چشم هاي تو گذرگاه را بن بست كرد
امروز
باز نگاهم طولاني ترين گذرگاه است
تمامي شهر را
چشم به چشم جستجو مي كند
نگاهم
آرزوي بن بست شدن دارد
———–

به خدمت همگي عرض شود كه همه جاي اين تورنتوي لعنتي هم اگه بشه عينهو كوره ي نونوايي,‌اين قفس آر اف ما يخ مي مونه عينهو يخچال فريزر. دستگاه اينجاست و شبانه روز بايد خنك نگهداري بشه. توي تابستون كه ديگه تورنتو هم گرم شده كت بالو داره عين يه چيزي كه نمي گم چيه چون بي تربيتيه مي لرزه. تازه ژاكت تنمه.
لعنت به اين شانس.

حالا همه چي رو ول كن..خدا پدر و مادر ملكه ويكتوريا رو بيامرزه. دوشنبه روز ويكتورياست. به نظرم تولدش بوده. تعطيله. يه تعطيلات حسابي سه روزه پيش رو است. دلتنگي نمي مونه ديگه.
رفتم كه برم رانندگي, استخر,‌ آبشار, راهپيمايي زير بارون, باز هم استخر,‌ مهموني, رقص و هزار تا برنامه ي گفتني و نگفتني ديگه. برو بريم…..

دوستتون دارم, خوش بگذره, به اميد ديدار