زندگی یه بازی شطرنجه, باید چشم هات باز باشه و حواست جمع.
کمترین عقوبت کوچکترین حرکت اشتباه, حس حماقت و ندامتی هست که به دنبالش میاد. از دست دادن مهره های پر ارزش و در نهایت…کیش و مات… و بازی ای که باخته ای.
زندگی یه بازی شطرنجه. باید چشم هات باز باشه و حواست جمع.
دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار
دست من وقت نوشتن
شکل اسم تو رو داره
وقت خوندن صورت من خنده هات و کم میاره..
عطر یاسی که تو چیدی
ناز صد باغ و خریده
ماه کامل سرسفره
گریه ها مو سر کشیده…
تو چه خوش رنگ و عزیزی
مثل یک نت لب گیتار
مثل فکر شعر تازه
حدس یک گل پشت دیوار…
ای تو دل کوک, ای خوش آهنگ
تو شنیدنی ترینی…
من پر از هوای غربت
تو هوای سرزمینی
زمهریر نارفیقان , خواب آفتابی می بینه
هجرت ما وسط آب
زورقی بی سرنشینه…
پیله بستن در دل تو
کار پروانه شدن بود
گرد شعله قد کشیدن
رقص ناب مرد و زن بود
با تو باید مثل شبنم
عطر گل ها رو بغل کرد
تلخی فاصله ها رو
پرکندوی عسل کرد..
تو چه خوش رنگ و عزیزی
مثل یک نت لب گیتار
مثل فکر شعر تازه
حدس یک گل پشت دیوار…
با هر نگاه و هر کلام نطفه ای را در دلی می نشانی و با نوازش دستها و بوسه هایت مامایی اش می کنی…و نوزاد احساس را تا انتهای صبر و خطر می پروری و به حد وارثت نرسیده با سرمای انگشتانت زنده زنده به گور می سپاری اش.
و بیهوده در میان گورستان احساس های محتضرپی گریزگاهی می گردی بیهوده, که بندها نگاهت داشته اندء بی اتکا..سرگردان..و مکرر نطفه های جدید می کاری تا در صدای گریه و خنده ی هر حس نوزاد شیون وناله های محتضران را در گوشهایت خفه کنی.
در انتهای گذر سال ها می بینمت, لاشخور هزاران حس, نطفه ها را با مسکوک کاغذی و سیم باز می کاری, و با پنجه های بی رمق مامایی می کنیء و نگاهت را پاس می داری از تلاقی با نگاه هزار مادر که شیون احساس های زنده به گور شده ی محتضر را در گذران سال ها با چهره های سیمگون ماه رنگ مرثیه سرایی کرده اند.
و تو هماره سمفونی ناله های احساس هایی را که زندگی بخشیده ای و زنده به گور کرده ای راهبری خواهی کرد.
دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار