نزدیک های صبح یه خواب مزخرف دیدم. به نظرم تمام روزم رو خراب کنه. هر وقت که خواب دل نا پذیر می بینم حداقل تا بعد از ظهرش خلقم سر جاش نیست.
انشالله که خیر باشه.
گرچه که خواب های من خیلی هم درست از آب در نمیان ولی اقلا خلقم رو تنگ می کنند. درست مثل اینه که مدتی رو توی اون جریان بوده باشی دیگه. وقتی خواب می بینی که نمی دونی داری خواب می بینی. فکر می کنی راست راستیه. حتی هر چقدر هم دیشبش خوش گذرونده باشی, آدم های دلپذیر دیده باشی, یا روزش خوش بگذرونی باز هم ته ته های ذهنت یه جورایی قاراشمیشه.
دیشب هم توی اورکات این دوستم رو دیدم.سلام آلوچه خانوم. باربد رو هزار بار بوسش کن.
——————-
و..
یه تفال به مولانا:

جرمی ندارم بيش از اين کز دل هوا دارم تو را
از زعفران روی من رو می‌بگردانی چرا

يا اين دل خون خواره را لطف و مراعاتی بکن
يا قوت صبرش بده در يفعل الله ما يشا

اين دو ره آمد در روش يا صبر يا شکر نعم
بی شمع روی تو نتان ديدن مر اين دو راه را

هر گه بگردانی تو رو آبی ندارد هيچ جو
کی ذره‌ها پيدا شود بی‌شعشعه شمس الضحی

بی باده تو کی فتد در مغز نغزان مستی يی
بی عصمت تو کی رود شيطان بلا حول و لا

نی قرص سازد قرصی يی مطبوخ هم مطبوخيی
تا درنيندازی کفی ز اهليله خود در دوا

امرت نغرد کی رود خورشيد در برج اسد
بی تو کجا جنبد رگی در دست و پای پارسا

در مرگ هشياری نهی در خواب بيداری نهی
در سنگ سقايی نهی در برق ميرنده وفا

سيل سياه شب برد هر جا که عقلست و خرد
زان سيلشان کی واخرد جز مشتری هل اتی

ای جان جان جزو و کل وی حله بخش باغ و گل
وی کوفته هر سو دهل کای جان حيران الصلا

هر کس فريباند مرا تا عشر بستاند مرا
آن کم دهد فهم بيا گويد که پيش من بيا

زان سو که فهمت می‌رسد بايد که فهم آن سو رود
آن کت دهد طال بقا او را سزد طال بقا

هم او که دلتنگت کند سرسبز و گلرنگت کند
هم اوت آرد در دعا هم او دهد مزد دعا

هم ری و بی و نون را کردست مقرون با الف
در باد دم اندر دهن تا خوش بگويی ربنا

لبيک لبيک ای کرم سودای تست اندر سرم
ز آب تو چرخی می‌زنم مانند چرخ آسيا

هرگز نداند آسيا مقصود گردش‌های خود
کاستون قوت ماست او يا کسب و کار نانبا

آبيش گردان می‌کند او نيز چرخی می‌زند
حق آب را بسته کند او هم نمی‌جنبد ز جا

خامش که اين گفتار ما می‌پرد از اسرار ما
تا گويد او که گفت او هرگز بننمايد قفا

برای کسانی که مولانا دوست دارند.