رنگارنگ 15
ماجراهای کت بالو و خودش July 18th, 20041) “مادر خانم کاظمی نيز در اين جلسه اظهار داشت که دخترش زير شکنجه به قتل رسيد و افزود که روی سينه مقتول آثار سوختگی به چشم می خورد و انگشتان دست و پا و بينی وی شکسته بود.”
عجب…حالا بیابید پرتقال فروش را. جسد رو به سرعت برق وباد دفن کردند. حالا خدا عمرشون بده اصلا و اصولا جسد رو پس دادند.
این بلا سر چند صد هزار نفر دیگه اومده که صداش در نیومده خدا عالمه.
خوشمزه اینجاست که فقط این مافیا نیست که این بلاها رو سر ابنای بشر میاره. بدبختی همینه. به هر کجا که روی آسمان همین رنگ است. در ایران اسلامی فقط متاسفانه رنگ آسمان اندکی پررنگ تر است.
——————————————————
2) صبح روز تعطیل کله ی سحر (9 صبح!!) توی تختخواب در حال کش و قوس داشتم به شخصیت های مورد علاقه ام فکر می کردم.
جالب بود که خودم کوچکترین شباهتی به شخصیت های مورد علاقه ام, و نیز شخصیت ها ی مورد تحسین ام ندارم.
شماره ی 1: فریدون فرخزاد. شماره ی 2: رضاشاه کبیر. شماره ی 3:ایرج میرزا. شماره ی 4:فروغ فرخزاد. شماره ی 5: عایشه, همسر محمد. شماره ی 6: بیل کلینتون.شخصیت های مورد تحسین عبارتند از: شماره ی 1: محمد. پیامبر اسلام. شماره ی 2:خمینی کبیر.شماره ی 3: عمر خلیفه ی دوم.
شماره ی 2 دسته ی دوم رو کنار بگذاریم فعلا, چون در موردش هیچی نمی تونم بگم. هیچ وقت نفهمیدم بسیار خنگ بود, یا بسیار باهوش. در جبار بودنش شکی نیست. دو خط پایین در مورد بقیه ی شخصیت هاست.
همه شون (به غیر از شماره ی 6) یه جور ویژگی مشترک دارند. عصیان. و همه شون هم می شه گفت موفق البته به نوع خودشون. همه شون هم بسیار شجاع و محکم هستند, و بسیار باهوش.
در مورد شماره ی 1, مطمئن هستم اگر زنده بود حتما هر جور بود پیداش می کردم. متاسفانه من هنوز دبیرستان درس می خوندم که کشتنش. ننگ و نفرین به جلادش باد, و زیباترین شعر بیانگر حالت مرگ فرخزاد شعری هست که خودش قبل از مرگ سروده بود:
گرگ چون می درد به قهر مرا
در عزایم فغان نمی بینم.
باز هم یادش گرامی.
———————————————————-
3) خانوم ها, آقایون. جای گله گزاری نباشه در آینده. این هفته دارم می رم کلاس فرانسه ثبت نام کنم. بعدا کسی نگه خبر نداده بودم. اطلاعات بیشتر هم اینجاست که دیگه دنبالش نگردین:
6 هفته, هفته ای 4 ساعت می کنه از قرار 24 ساعت. 260 دلار کانادا (ولله دیگه نمی دونم قبل از tax یا بعد از tax).از سپتامبر هم شروع می شه. محلش هم همین مملکت فخیمه ای است که خونه مون توشه.
از هفته ی آینده هم چهارشنبه شب ها کلاس رقص لاتین به راه است. باز نگین خبر نکرده بودم. اعلان از این عمومی تر میسر نبود. از شاهکارهای زندگی من این بود که بالاخره گل آقا رو مجبور کردم (به تمام معنی کلمه مجبور کردم) بیاد با من کلاس رقص. مردم از بس توی کلاب های رقص اسپانیش پارتنر نداشتم و بنابراین ملت رو نگاه کردم. می شد با عرب و عجم رقصید که گاهی هم می رقصیدم, اما بالاخره که بهتره یه پارتنر رقص ثابت داشته باشی دیگه.
سوم این که از همین امروز آموزش شنای کرال دارم. من درست عین مرغابی می مونم. تا ولم کنند می پرم (از پریدن که می ترسم البته, بهتره بگم می رم) توی آب. حالا فرض کنین که این مرغابی عزیز می تونست غورباقه شنا کنه, اما کرال بلد نبود. مربی خیلی عالی داریم. از همه ی مربی ها هم ارزونتر حساب می کنه. اگه خواستین مشتری بشین خرجش یه ایمیل به katbalou21@yahoo.com است. البته فقط افراد ساکن تورنتو می تونند از درس های این مربی عزیز و ماهر بهره بگیرند.
مابقی برنامه ها شش ماه آینده به اطلاع خوانندگان محترم خواهد رسید.
جهت اطلاعات بیشتر فعلا به دلایلی دست و پامون در شهر بزرگ تورنتو بسته شده, قدم از شهر بیرون نمی گذاریم, اون هم دوباره تا اطلاع ثانوی.
————————————————————
4) باز هم خونه مون عین دیونه خونه شده. تو رو خدا یکی بیاد کمک جمعش کنیم. جامون تنگه و برای هیچ چیزی جا نداریم. یه وفت دیدین زد به سرم و نصف اثاث جا تنگ کن رو (کل اثاثمون هیچی نیست ها) ریختم توی خیابون.
————————————————————
5) فعلا حسابی مشغول خوشگذرونی و عیاشی, به علاوه ی رسیدگی تقریبا 24 ساعته به پروژه های آقا جیمی هستم. مدتیه ندیده امش و دلم براش تنگ شده. مزخرفترین آدم برای اجرای طرح دستمال یزدی همین کت بالو چاکرتونه.
بگو دختر جون, کل افراد اون تیم 30 نفره هر جور که باشه دستشون رو دو سه روز یه بار به ضریح مطهر مطبوع آقا جیمی می رسونند. تو یه نفر الان بیشتر از یه ماهه که یه گفتگوی دو نفره باهاش نداشتی. حالا از کمبود شجاعته یا از تنبلی یا از این که احساس نیاز نمی کنم یا این که از آقا جیمی خجالت می کشم, نمی دونم ولله.
دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار
November 30th, 1999 at 12:00 am
اينم يه كامن
ت كه هيچ ربطي به نوشته هات نداره ….(چشمك) از آمریکا میپرسند چی شد که اومدین عراق؟ می گه
آخه امام حسین طلبیده بود.
میگن حالا کی از عراق میری؟ میگه هر وقت امام رضا بطلبه:):)
July 18th, 2004 at 10:49 am
وقايع
اتفاقيه توقيف شد.
July 18th, 2004 at 12:45 pm
بابا كي اين همه
July 19th, 2004 at 12:52 am
اخبار مربو
ط به دادگاه زهرا كاظمي را ديروز و امروز دنبال كردم فقط برام يك سردرد مونده ، از دست اين
همه آدم احمق كه به راحتي آدم ميكشند و بعد از گذشت 9 ماه هم دادگاه را در سه جلسه تمام كرد
July 19th, 2004 at 1:07 am
خدا رو شكر كه داره خوش ميگذره 🙂
July 19th, 2004 at 12:53 pm
كت بالو خانوم عسلي.
شما نيازي به صحبت
با آقا جيمي ندارين حتما واسه ي همينه كه باهاش صحبت نمي كنيد. در ضمن در مورد كلاس هاي م
ختلف موفق باشين.
July 19th, 2004 at 1:04 pm
ماشاالله
چقدر تايپ كرديد…. خسته نباشيد, حتما امروز هم خواب مانديد. ولي اين لاتین رقصيدن گل آقا ب
ايد خيلي جالب و ديدني باشه
July 19th, 2004 at 2:25 pm
منم از عايشه و محمد خو
شم مياد.خميني نه ولي جناب خليفه دوم چرا خيلي هم.بيلي به نظر من خوش قيافه است بيشتر زنش كه
تو جنجال مونا دوام آورد برام جالبه!رضا شاه رو بدليل كاراش دوست دارم ولي دليل نمي شه بگم
از بهلويا خوشم مياد!فرخ زاد ها رو هم كه هيچ .
ببينم اگه ما هم ديگه رو نمي شناسيم مطمينم
همزاد هستيم.چون منم تصميم دارم از فردا برم شنا و از ماه ديگه قر اسبانيايي رو ياد بگير
م.ترم ديگه هم ميرم كلاس فقانسه!