ادامه ي ماجرا…
کت بالوی متفکر July 28th, 2004پيرو يادداشت قبلي خدمت همگي عرض شود كه راستش رو بخواين بنده دروغ كه ميگم هيچ, آدامس هم مي جوم, سينما هم مي رم!!!! با مادر ترزا كه طرف نيستين, كت بالو است. راستش رو بخواين فكر هم نمي كنم بشه در كل زندگي هيچ وقت و تحت هيچ شرايطي دروغ نگفت, مي شه سعي كرد ولي نمي شه هيچ وقت دروغ نگفت. حالا از ما صداقت…
اما عمرا بتونم به جايي برسم كه دولت جمهوري اسلامي هست. بعد از اين همه وقت كه اخبار زهرا كاظمي رو دنبال كرديم حالا صبح توي راه , راديوي اينجا داشت مي گفت كه دولت جمهوري اسلامي ايران گفته كه زهرا كاظمي اعتصاب غذا كرده بوده, فشار خونش افتاده پايين, گالامبي با مخ خورده زمين, مخش ترك خورده, طفلكي مرده.
زبون من يكي كه بند اومده فعلا. كل صورت مسئله رو به كل پاك كردن رفت پي كارش.
دولت به اين وقاحت و به اين حماقت در قرن بيست و يكم دوام بياره يا نه خدا عالمه.
دوستتون دارم, خوش بگذره, به اميد ديدار
پيوست: راستي يه آهنگ ديگه هم از طوفان به سري آهنگ ها اضافه شده.
July 28th, 2004 at 10:40 am
اين صداقت كت بالوي عسلي است كه من رو كشته.
جدي جدي من هم گاهي وقت ها دروغ مي گم.
دولت هم بسيار بسيار وقيح است.
July 28th, 2004 at 11:48 am
سلام
…منم يك جورايي مخم تركيد ..كه آخه مگه ميشه به همين راحتي ..هيچي به هيچي !!!!!!
July 28th, 2004 at 11:52 am
سلام
…منم يك جورايي مخم تركيد ..كه آخه مگه ميشه به همين راحتي ..هيچي به هيچي !!!!!!
July 28th, 2004 at 12:31 pm
دهه اين كه نشد!دولت ا
يران كه وضعش مشخص!البته قبلا گفته بودن اين خانوم كاظمي خودش بيماري خود زني داشته زده از
قصد توجه بفرماييد از قصد سرشو كوبيده به ته كفش اون يارو!
July 29th, 2004 at 10:54 am
سلام … وقتی ا
ین کارتهای کنترل رواج پیدا کنند ضهور مسیح هم فایده ندارد … چونکه کارت ندارد کسی محلش ن
میکند 🙂 ……….میدانم در دنیای امروزه نمیشود هیچوقت دروغ نگفت وگرنه جان و مال دیگران ب
خطر می افتد اما بخاطر جان و مال خودم تابحال دروغ نگفتم ….. حماقت و وقاحت را از دول غربی
یاد گرفتند که رسم هست تا وقتی پافشاری کنی و دروغ را تکرار کنی آخر سر خودت هم باورش میکنی
….
July 29th, 2004 at 1:07 pm
به قول خودت ببخشید ، من یه چیزی بگم؟؟
اتفاقی که در یادداشت قبلی برات افتاده بود از این نظر که این قدر صداقت داشتی که اومدی
July 29th, 2004 at 1:11 pm
“یادداشتمو اصلاح می کنم. ببخشید هو
لم:)”
به قول خودت ببخشید ، من یه چیزی بگم؟؟
اتفاقی که در یادداشت قبلی برات افتاده ب
ود از این نظر که این قدر صداقت داشتی که اومدی گفتی احتمالا (مطمئن هم نبودی) به یه نفر که
تازه دیده بودیش دروغ گفتی ،جالب نبود ، بلکه از این نظر جالب بود که یه نفر که تازه دیده ب