اشتباه کردم, هورا…

Posted by کت بالو on July 19th, 2004

یه کشف بزرگ کردم.
به جایی رسیدم که جرات اشتباه کردن دارم, و جرات دارم وایستم و با خیال راحت به خودم و به همه بگم که “اشتباه کردم”.
————

دو تا آهنگ اون بالا اضافه شده. یکی از جی لو (می ترسم قانون کپی رایت یقه ام رو بگیره), و یکی هم از ناصر “تو دروغاتم قشنگه”.
جفتش رو خیلی دوست دارم.

دوستتون دارم, خوش بگذره, به امیددیدار

پیوست: این روش روانپزشکها بود که یک کلمه می گفتند و بعد بیمار باید بلا فاصله اولین کلمه ای که به نظرش می رسید رو می گفت. حالا اگه روانپزشک محترم به من می گفت جی لو، اولین کلمه ای که به نظرم می رسید (مودبانه بگم) مسلما باسن بود.

رنگارنگ 15

Posted by کت بالو on July 18th, 2004

1) “مادر خانم کاظمی نيز در اين جلسه اظهار داشت که دخترش زير شکنجه به قتل رسيد و افزود که روی سينه مقتول آثار سوختگی به چشم می خورد و انگشتان دست و پا و بينی وی شکسته بود.”

عجب…حالا بیابید پرتقال فروش را. جسد رو به سرعت برق وباد دفن کردند. حالا خدا عمرشون بده اصلا و اصولا جسد رو پس دادند.
این بلا سر چند صد هزار نفر دیگه اومده که صداش در نیومده خدا عالمه.
خوشمزه اینجاست که فقط این مافیا نیست که این بلاها رو سر ابنای بشر میاره. بدبختی همینه. به هر کجا که روی آسمان همین رنگ است. در ایران اسلامی فقط متاسفانه رنگ آسمان اندکی پررنگ تر است.
——————————————————

2) صبح روز تعطیل کله ی سحر (9 صبح!!) توی تختخواب در حال کش و قوس داشتم به شخصیت های مورد علاقه ام فکر می کردم.
جالب بود که خودم کوچکترین شباهتی به شخصیت های مورد علاقه ام, و نیز شخصیت ها ی مورد تحسین ام ندارم.
شماره ی 1: فریدون فرخزاد. شماره ی 2: رضاشاه کبیر. شماره ی 3:ایرج میرزا. شماره ی 4:فروغ فرخزاد. شماره ی 5: عایشه, همسر محمد. شماره ی 6: بیل کلینتون.شخصیت های مورد تحسین عبارتند از: شماره ی 1: محمد. پیامبر اسلام. شماره ی 2:خمینی کبیر.شماره ی 3: عمر خلیفه ی دوم.

شماره ی 2 دسته ی دوم رو کنار بگذاریم فعلا, چون در موردش هیچی نمی تونم بگم. هیچ وقت نفهمیدم بسیار خنگ بود, یا بسیار باهوش. در جبار بودنش شکی نیست. دو خط پایین در مورد بقیه ی شخصیت هاست.
همه شون (به غیر از شماره ی 6) یه جور ویژگی مشترک دارند. عصیان. و همه شون هم می شه گفت موفق البته به نوع خودشون. همه شون هم بسیار شجاع و محکم هستند, و بسیار باهوش.
در مورد شماره ی 1, مطمئن هستم اگر زنده بود حتما هر جور بود پیداش می کردم. متاسفانه من هنوز دبیرستان درس می خوندم که کشتنش. ننگ و نفرین به جلادش باد, و زیباترین شعر بیانگر حالت مرگ فرخزاد شعری هست که خودش قبل از مرگ سروده بود:

گرگ چون می درد به قهر مرا
در عزایم فغان نمی بینم.

باز هم یادش گرامی.
———————————————————-

3) خانوم ها, آقایون. جای گله گزاری نباشه در آینده. این هفته دارم می رم کلاس فرانسه ثبت نام کنم. بعدا کسی نگه خبر نداده بودم. اطلاعات بیشتر هم اینجاست که دیگه دنبالش نگردین:
6 هفته, هفته ای 4 ساعت می کنه از قرار 24 ساعت. 260 دلار کانادا (ولله دیگه نمی دونم قبل از tax یا بعد از tax).از سپتامبر هم شروع می شه. محلش هم همین مملکت فخیمه ای است که خونه مون توشه.

از هفته ی آینده هم چهارشنبه شب ها کلاس رقص لاتین به راه است. باز نگین خبر نکرده بودم. اعلان از این عمومی تر میسر نبود. از شاهکارهای زندگی من این بود که بالاخره گل آقا رو مجبور کردم (به تمام معنی کلمه مجبور کردم) بیاد با من کلاس رقص. مردم از بس توی کلاب های رقص اسپانیش پارتنر نداشتم و بنابراین ملت رو نگاه کردم. می شد با عرب و عجم رقصید که گاهی هم می رقصیدم, اما بالاخره که بهتره یه پارتنر رقص ثابت داشته باشی دیگه.

سوم این که از همین امروز آموزش شنای کرال دارم. من درست عین مرغابی می مونم. تا ولم کنند می پرم (از پریدن که می ترسم البته, بهتره بگم می رم) توی آب. حالا فرض کنین که این مرغابی عزیز می تونست غورباقه شنا کنه, اما کرال بلد نبود. مربی خیلی عالی داریم. از همه ی مربی ها هم ارزونتر حساب می کنه. اگه خواستین مشتری بشین خرجش یه ایمیل به katbalou21@yahoo.com است. البته فقط افراد ساکن تورنتو می تونند از درس های این مربی عزیز و ماهر بهره بگیرند.

مابقی برنامه ها شش ماه آینده به اطلاع خوانندگان محترم خواهد رسید.

جهت اطلاعات بیشتر فعلا به دلایلی دست و پامون در شهر بزرگ تورنتو بسته شده, قدم از شهر بیرون نمی گذاریم, اون هم دوباره تا اطلاع ثانوی.
————————————————————
4) باز هم خونه مون عین دیونه خونه شده. تو رو خدا یکی بیاد کمک جمعش کنیم. جامون تنگه و برای هیچ چیزی جا نداریم. یه وفت دیدین زد به سرم و نصف اثاث جا تنگ کن رو (کل اثاثمون هیچی نیست ها) ریختم توی خیابون.
————————————————————
5) فعلا حسابی مشغول خوشگذرونی و عیاشی, به علاوه ی رسیدگی تقریبا 24 ساعته به پروژه های آقا جیمی هستم. مدتیه ندیده امش و دلم براش تنگ شده. مزخرفترین آدم برای اجرای طرح دستمال یزدی همین کت بالو چاکرتونه.
بگو دختر جون, کل افراد اون تیم 30 نفره هر جور که باشه دستشون رو دو سه روز یه بار به ضریح مطهر مطبوع آقا جیمی می رسونند. تو یه نفر الان بیشتر از یه ماهه که یه گفتگوی دو نفره باهاش نداشتی. حالا از کمبود شجاعته یا از تنبلی یا از این که احساس نیاز نمی کنم یا این که از آقا جیمی خجالت می کشم, نمی دونم ولله.

دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار

مشق شب پسر ژولیت

Posted by کت بالو on July 17th, 2004

به ژولیت می گم صبح به خیر. می گه صبح؟ می گم خوب ساعت دهه دیگه. می گه الان توی چین عصره!!! می گم خوب یعنی چون تو چینی هستی و توی چین عصره من باید به تو بگم عصر به خیر!!!
یا ملت خل اند, یا من.

بعد می گه: ” دیر اومدم چون رفته بودم مدرسه ی بچه ام. می خواستم به معلمش بگم خیلی مشق به بچه می دین. هر شب دو صفحه مشق به کوین می دن, من باید نیم ساعت تا یک ساعت بشینم و با کوین درس بخونم.”

دیدم بابا ولش کن. حالا چهار ساعت بیام در مورد نظام آموزشی ایران توضیح بدم و حجم درسی که به بچه ها می دن و مشق شب های دیوانه کننده , آخرش هم نفهمه و بی فایده.
بهش گفتم, بله حق باشماست. اصلا بچه مشق نباید بنویسه که.

چی می شد من در مملکت فخیمه ی کانادا به دنیا می اومدم؟ هیچ درس و مشقی هم به کار نبود. کنکور هم نبود. آخر سر هم میشدم یه پخی (ببخشید) قاطی بقیه مشغول کیفوری و خوش گذرونی.

دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار

ربط سفير و گريه!!

Posted by کت بالو on July 15th, 2004

اين خبر رو كه خوندم وسط هير و وير فقط به فكرم رسيد كه خوبه كه مهاجرت كردم و تموم شد. اگه ايران بودم و اين اتفاق افتاده بود حتما از ترس عقب افتادن كار پرونده ام دوباره يه دريا اشك مي ريختم و بيچاره مامانم و بابام رو عاصي مي كردم.

دوستتون دارم, خوش بگذره, به اميد ديدار

مستی و عاشقی

Posted by کت بالو on July 14th, 2004

اگه یه روزی روزگاری گذارتون به یه شیر تو شیر افتاد و خواستین بدونین اصلیتش خاطر کی رو می خواین یاد این حرف چاکرتون بیفتین و بیخودی گیج و گول نشین. موی سیبیل مون و بالاش گارانتی می کونیم.

یه بطر شراب ناب بذارین بغل دستتون و برین بالا…نوش… بخورین, دوباره, بازهم..اینقدر که از همه ی این روزگار ناکار بی وفا فقط یه جفت چشم جلوی چشاتون سبز شه و هر کارش هم می کنین گم نشه بره پی کارش..

اونوقت..اونوقت بدونین بد جور عاشق صاحاب لامصب اون یه جفت چشم صاب مرده هستین. وضعتون بی ریخته, ناجور…

اساس رو جبین تون یه مارک (دور از جون شوما) الاغ بچسبونین و برین نوش جونتون, شراب و چشما و عاشقی و…بیچارگیش…بیچارگیش…بیچارگیش…
——————————–

بعد از این اگر شبی نصفه شبی, به کسونی مثل ما قلندر و مست و خراب تو کوچه برخوردی, دیگه اون شکلی بهش نیگا نکن. آخه من قربون اون چشا بشم, اگه هر نیگا بخواد اینجوری آتیش بزنه, پس باهاس تموم دنیا تا حالا سوخته باشه.
——————————–

وقتی حافظ می گه:

ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم
ای بی خبر ز لذت شرب مدام ما.
———————————

در مورد این پست پایینی, با مامان فری حرف زدم. یه جمله گفت خیال من و کامل راحت کرد. گفت: مادر جون, هیچ دلیل نداره که تو آدم خوبی باشی. اصلا تو آدم بدی هستی. راحت و آسوده. هر کاری به صلاحته بکن.

بعد از این نصیحت مادرانه با خیال کاملا راحت زندگیم رو از سر گرفتم.

دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار

قدر ناشناسي

Posted by کت بالو on July 13th, 2004

يه ضرب المثل هست كه مي گه مردم فاتحه ي بي الحمد واسه ي كسي نمي خونند.

اينقدر اعصابم خط خطيه كه حد نداره.
اگه كسي كاري برات كرد يادت باشه, خيلي خوب يادت باشه كه تا آخر عمرت مديون اش هستي وگرنه مي رنجه و از كولت پايين نمياد. بدتر از اون اين كه به همه ي فك و فاميل و نوه و نتيجه هم توصيه مي كنه كه هيچ كاري واسه ي كسي نكنند.
ملت واسه ي هر كاري كه مي كنند حساب سرمايه گذاري روي آدم باز مي كنند.بعضي وقت ها سرمايه گذاري با پول كم اما روي چيزي با سود زياد. مثل مورد بنده.

خير كت بالو خانوم. اين واسه ي شما تجربه كه امكان نداره هيچ كس براي كسي فاتحه ي بي الحمد بخونه.

دوستتون دارم, خوش بگذره, به اميد ديدار

پيوست: قيمت يه قدر شناسي چقدره؟ شايد من براش كم بها گذاشتم. اعصابم خط خطيه به شدت.

اين نيز بگذرد…
فكر كنم طرف هاي مقابل هم همين قدر شايد هم بيشتر عصباني باشند. خوبه بريم هر دو باهم -به قول يه دوستي- باسن مبارك رو بزنيم توي آب سرد!!!! گاسم همين آب سرد باعث رفع كدورت شد…

حفره ها

Posted by کت بالو on July 12th, 2004

گاهی وقت ها به این نتیجه می رسم که تازگی ها به جای دو چیز در من دو حفره ی کاملا خالی ایجاد شده: عقل و احساس.

خدا رحم کنه. به همچین موجودی می شه گفت آدم؟

دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار

گوشوار

Posted by کت بالو on July 11th, 2004

با زیباترین گوشوارهایم
در میان یک یک درخت ها ی به بار نشسته
و در میان شاخه های انبوه
و میوه های ریز سرخ
بر بالای نردبام های تکیه زده بر شاخه ها
از میان تمام زنان و مردان بالای پلکان
تنها اسم تو را فریاد می زنم
تو را می یابم
غافل
شیفته, زیر تلالو خورشید
میان سرخ رویان دلپذیر
که در مشت می فشاری شان با اشتیاق
و با ولع به دندان شان می گزی
صد صد..

فریاد می کنم
از چه رو فراموشم کرده ای؟
گوشوارهای سرخم را بنگر
زیباست…
——————–
این چرت و پرت های این بالا یعنی این که دیروز رفتیم با گل آقا و دوستان به گیلاس و آلبالو چینی. گل آقا رفت بالای نردبون!! که گیلاس و آلبالوی بیشتر بچینه. من رفتم گیلاس و آلبالوی به هم پیوسته پیدا کنم آویزون گوش هام کنم که گوشواره درست شه!! برگشتم گل آقا رو گمش کرده بودم. یه عالمه چرخیدم و بالای همه ی نردبون ها رو نگاه کردم تا آخر سر پیداش کردم. داشت دولپی گیلاس می خورد و سبد رو هم پر می کرد. بهش گفتم گوشواره هام رو نگاه کن!!!!
همین..

دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار

پیوست: به پیشنهاد هاله عزیز این قسمت به شعر اضافه شد:

که در مشت می فشاری شان با اشتیاق
و با ولع به دندان شان می گزی
صد صد..

کج خلقی- مولانا

Posted by کت بالو on July 10th, 2004

نزدیک های صبح یه خواب مزخرف دیدم. به نظرم تمام روزم رو خراب کنه. هر وقت که خواب دل نا پذیر می بینم حداقل تا بعد از ظهرش خلقم سر جاش نیست.
انشالله که خیر باشه.
گرچه که خواب های من خیلی هم درست از آب در نمیان ولی اقلا خلقم رو تنگ می کنند. درست مثل اینه که مدتی رو توی اون جریان بوده باشی دیگه. وقتی خواب می بینی که نمی دونی داری خواب می بینی. فکر می کنی راست راستیه. حتی هر چقدر هم دیشبش خوش گذرونده باشی, آدم های دلپذیر دیده باشی, یا روزش خوش بگذرونی باز هم ته ته های ذهنت یه جورایی قاراشمیشه.
دیشب هم توی اورکات این دوستم رو دیدم.سلام آلوچه خانوم. باربد رو هزار بار بوسش کن.
——————-
و..
یه تفال به مولانا:

جرمی ندارم بيش از اين کز دل هوا دارم تو را
از زعفران روی من رو می‌بگردانی چرا

يا اين دل خون خواره را لطف و مراعاتی بکن
يا قوت صبرش بده در يفعل الله ما يشا

اين دو ره آمد در روش يا صبر يا شکر نعم
بی شمع روی تو نتان ديدن مر اين دو راه را

هر گه بگردانی تو رو آبی ندارد هيچ جو
کی ذره‌ها پيدا شود بی‌شعشعه شمس الضحی

بی باده تو کی فتد در مغز نغزان مستی يی
بی عصمت تو کی رود شيطان بلا حول و لا

نی قرص سازد قرصی يی مطبوخ هم مطبوخيی
تا درنيندازی کفی ز اهليله خود در دوا

امرت نغرد کی رود خورشيد در برج اسد
بی تو کجا جنبد رگی در دست و پای پارسا

در مرگ هشياری نهی در خواب بيداری نهی
در سنگ سقايی نهی در برق ميرنده وفا

سيل سياه شب برد هر جا که عقلست و خرد
زان سيلشان کی واخرد جز مشتری هل اتی

ای جان جان جزو و کل وی حله بخش باغ و گل
وی کوفته هر سو دهل کای جان حيران الصلا

هر کس فريباند مرا تا عشر بستاند مرا
آن کم دهد فهم بيا گويد که پيش من بيا

زان سو که فهمت می‌رسد بايد که فهم آن سو رود
آن کت دهد طال بقا او را سزد طال بقا

هم او که دلتنگت کند سرسبز و گلرنگت کند
هم اوت آرد در دعا هم او دهد مزد دعا

هم ری و بی و نون را کردست مقرون با الف
در باد دم اندر دهن تا خوش بگويی ربنا

لبيک لبيک ای کرم سودای تست اندر سرم
ز آب تو چرخی می‌زنم مانند چرخ آسيا

هرگز نداند آسيا مقصود گردش‌های خود
کاستون قوت ماست او يا کسب و کار نانبا

آبيش گردان می‌کند او نيز چرخی می‌زند
حق آب را بسته کند او هم نمی‌جنبد ز جا

خامش که اين گفتار ما می‌پرد از اسرار ما
تا گويد او که گفت او هرگز بننمايد قفا

برای کسانی که مولانا دوست دارند.

عروس هاي نيمه برهنه ي بي عفت

Posted by کت بالو on July 9th, 2004

نيم ساعته دارم از خنده غش مي كنم. اون هم وسط يه عالمه كار.
آقا جيمي چهار پنج تا پروژه ي جديد تعريف كرده. دو تا هم كه از قبل داشتم. دارم خل مي شم. شبانه روز كار مي كنم ديگه.
از طرف ديگه توي يه سري كار اداري هم گير كرده ايم كه شب و روزمون رو گرفته, از گردش و تفريح هم كه نمي تونيم بگذريم.

منتها گاهي وقت ها كه مي رم گويا رو مي خونم نمي تونم به مدت نيم ساعت هيج كاري بكنم. يا از عصبانيت يا از شدت خنده. گاهي وقت ها هم مخلوط دو تاييش.
اين كه ديگه آخرش بود:
“برخورد با عروس هاي نيمه برهنه ي بي عفت!!!”
بخونيدش لطفا.
عجب بدبختي اي داريم ما…

دوستتون دارم, خوش بگذره, به اميد ديدار