دست مي افشانم
دستهبندی نشده November 12th, 2004طوفان..گردباد…و سپس آرامش…آرامش…سكون…و بالندگي
تمام شعرها در گذر زمان پاك شده اند. شكوفه ها در نسيم مي شكفند. من..مي رقصم..دست افشان..تنها..در جمع..
مي چرخم, مي چرخم, دست افشان, پايكوبان,
شكوفه ها مي شكفند. باد مي وزد, باد مي وزد, شعرها پاك مي شوند, برگ مي ريزد, برگ مي ريزد.
من دست مي افشانم, تنها, در جمع..
شكوفه شبنم مي افشاند, شكوفه زمستان را دوام نمي آورد.
من دست مي افشانم, تنها, در جمع..
باد پاييزي زمستان خواهد آورد, شكوفه در نسيم به گذر زمستان مي انديشد,
و من باز دست مي افشانم, تنها, در جمع..
زمستان در راه است,
و من بر بستري از شكوفه دست خواهم افشاند, تنها, در جمع..
و من بر بستر شكوفه, در گذر نسيم, پيش از گاه طوفان, پيش از گاه گردباد, خواهم خفت, تنها, تنها
دوستتون دارم, خوش بگذره, به اميد ديدار
پيوست: خوابم مياد!!!! بي خيال شكوفه و گردباد و طوفان. راست راستي خوابم مياد!!!
November 12th, 2004 at 5:38 pm
شعر قشنگ بود. خئيه خئابت ميومد شعر به اين قشنگي نوشتي.
November 12th, 2004 at 10:39 pm
سلام دوست عزيز زيبا بود وپر محتوي اميدوارم هميشه موفق باشيد فعلا ياحق
November 13th, 2004 at 3:55 am
اگه دلت گرفته از هجوم انبوه شهر پاشو چمدونتو ببند، اگه قلب خسته ات دنبال يه جون پناه می گرده پاشو چمدونتو ببند . اگه دلت تنگ شده برا خلوص و خورشيد و خدا پاشو چمدونتو ببندکه اگه سفر تو رو نطلبيده ديدن وبلاگ ياد خودش غنيمته…