رفتيم با آقا جيمي و مارتين خره و ژوليت نهار بيرون. مهمون يكي از شركت هايي كه بهمون دم و دستگاه فروخته بود.
بحث سر دو تا چيز جالب شد. يكي آي كيو. فهميدم كل اين آدم ها هم نگران آي كيو شون هستند. عالي. وقتي آقا جيمي نگران آي كيو ش باشه, ديگه من جاي خود دارم. آقا جيمي از باهوشترين آدم هاييه كه در زندگيم ديدم.

دوميش در مورد مصاحبه هاي كاري اي بود كه داشتند. از آي كيو بحث كشيد به اين كه آي بي ام به عنوان بخشي از مصاحبه اش, تست آي كيو داره. بعدش آقا جيمي گفت كه به عنوان اولين كارش رفته بوده يه جاي دولتي كه اسلحه و اينها توليد مي كردند كه در بخش رادارش كار بگيره. اونها يه سري تست روانشناسي ازش گرفته اند. من چي مي گفتم خوب بود؟ خوب. خاطره ي مصاحبه ام توي شركت مخابرات ايران. اولش امتحان تكنيكال, بعدش مصاحبه ي تكنيكال, بعدش مصاحبه ي عقيدتي!!! ولله وقتي گفتم به نظرشون عجيب اومد. خيلي عجيب. ديدم اوضاع خراب شد, توضيح دادم كه اين فقط براي يه سري از جاهاي دولتي است. ديگه توضيح ندادم كه يه زماني واسه ي دانشگاه و زايشگاه و آرايشگاه و نمايشگاه و …هر چيز ديگه اي دونستن كل رساله از واجبات بود. از اون موقع تا حالا دارم به مصاحبه ي اونروز شركت مخابراتم فكر مي كنم. مضحك بود.

قيافه ي كت بالو: مانتو ي بلند مشكي, مقنعه ي كاملا اسلامي, بدون ذره اي آرايش. دست ها گره شده جلوي شكم, حد اكثر سعي به عمل اومده بود كه قيافه ي بدتركيبي به نمايش گذاشته بشه. چشم ها به سمت زمين. لبخندها مليح و اسلامي!!!!!

قيافه ي مصاحبه گر: در همان مايه ها. كمي گستاخ تر. كارآگاهي. لبخند مليح تر. چادر به بخش بالا اضافه شود.
(تو رو خدا بالاغيرتا نياين اينجا من رو بكشين كه ضد چادري هستم. نه بابا جان. من مي گم ملت اگه دوست دارند چادرشون رو سرشون كنند, به قيافه ي من ولي كاري نداشته باشند.)

كت بالو از يك هفته ي قبل رساله رو حاضر كرده. ديشب به سفارش پدر شوهر عزيزش يكي از سوره هاي قرآن رو حفظ كرده. انواع نمازها رو ياد گرفته: غفيله, جمعه, ميت, وحشت….وحشت رو بيشتر و بهتر از همه. انواع ذكر ها رو ياد گرفته. آيت الكرسي رو حفظ كرده. وضو و تيمم و مواردشون رو حفظ كرده. نماز هاي عادي رو هم ياد گرفته و اين كه در نماز چي رو مي تونه جايگزين چي كنه. اعياد مختلف و اين كه در هر عيدي چه اتفاقي افتاده, مثل غدير يا قربان يا هر چيز ديگه, تاريخ هاي مهم رو ياد گرفته. ترتيب امام ها, تعريف ولايت, به علاوه ي قسمت هايي از كتاب شهيد بهشتي -اسم كتاب يادم نيست-. خوب, كتبالو مي خواست حتما اون شغل رو بگيره و اعتقاد كامل داره به اين كه هدف وسيله رو توجيه مي كنه.

مصاحبه گر: سلام.
كتبالو: سلام عليكم
مصاحبه گر: اسم و فاميلتون, سن تون, جد و آبادتون.
كتبالو: كتبالو فاميلي, ۲۶ و ۱۱ماه و ۵ روز,‌ مامان فري, بابا جان,‌ داداش كوچولو.
مصاحبه گر: فعاليت هاي سياسي, گروهكي, زندان, بدبختي, بيچارگي؟
ك: واي خدا مرگم بده. خدا به دور. خير. فك و فاميل من سيب زميني هستند دسته جمعي. عاشق و واله ي وشيداي گروه حزب الله.
م: عناد -نه اعتراض- به جمهوري اسلامي
ك: نه ولله. فرشته اند دسته جمعي.
م: استفتا يعني چي؟ از چه سني بايد استفتا كرد؟ مرجعتون كيه؟
ك: (درست توي صفحه ي اول رساله است)‌درخواست فتوي كردن از مجتهد واجد شرايط. ۹ براي دختر, ۱۵ براي پسر. امام.
م: (كارآگاه مي شود) امام كه فوت كرده. مگه مي شه به مجتهد غير زنده اقتدا كرد.
ك: (آماده بودم واسه ي اين سوال.) آيت الله …(اسمش يادم نيست) بعد از امام گفته كه مقلدين امام هنوز هم مي تونن از امام تقليد كنند. (بيچاره آغاجري و فلسفه ي ميمون). واسه ي كي ها خودش رو النگ كرد.
م: حجابتون چيه؟
ك: هميني كه مي بينين, هميشه همينه.
م: حجاب جد و آبادتون چي بوده؟
ك: مادرم مانتو و روسري. عادي. مادر بزرگم چادر. الان كه ديگه مي پيچه توي دست و پاش و مي خوره زمين, مانتو روسري. ولي خودش راضي نيست.
م: خوب اگه حجاب كامل باشه اشكالي نداره. مانتو روسري با چادر فرقي نداره. (آخي…خيال مامان بزرگم راحت مي شه ديگه.) جد و آبادتون مقلد كي هستند؟
ك: دسته جمعي از امام تقليد مي كنيم. مادر بزرگ و پدر بزرگم زماني مقلد آقاي گلپايگاني بودند, الان رو مطمئن نيستم ديگه.
م:صبح ها چه ساعتي از خواب بيدار مي شي؟
ك: (به…عالي…بي نظير…مي شد يه ماچت مي كردم. زد تو خال. منتظر اين سوال بودم. اتفاقا پدر شوهر عزيز بهم هشدار داده بود. اين يعني اين كه نماز صبح مي خوني يا نه). من حدود ۵ صبح از خواب بيدار مي شم. منتها نمازم رو مي خونم و دوباره مي خوابم. (ببخشيد: ..ونت سوخت؟)
م:نماز مسافر چه حكمي داره؟
ك: پاسخ درست رو داد.
م: تيمم كن.
ك: (هورا. تئوري اش رو ديروز دوباره خوندم). تيمم مي كند.
م: البته مي دوني كه بايد دستت رو از بالا به پايين روي اون يكي دستت بكشي. نه از پايين به بالا.
ك: (لبخند مليح) بله…هول شدم يه ذره.
م:قنوت
ك:…..
م:سجده
ك:….
م:تشهد
ك:…..
م: نظرت در مورد ولايت فقيه چيه؟
ك: به حكم قرآن و آيه ي اطيعو لله و اطيعو الرسول و اولي الامر منكم, سوره ي نسا آيه ي…بايد حتما در زمان غيبت ولايت امر داشته باشيم وگرنه زمين و زمان به هم مي ريزه.
م: يكي از سوره هاي قرآن رو بخون:
ك: (شروع مي كند)
م: بسم لله رو يادت رفت.
ك: آهان. بله. ببخشيد. بسم لله الرحمن الرحيم. انا انزلناه في ليله القدر و ما ادريك ما ليله القدر ليله القدر خير من الف شهر…(يه كلمه رو وسطش يادم رفت!!!! خانمه خوب بود. ايراد نگرفت).
م: شان نزول سوره ي كوثر چيه؟
ك: به پيامبر گفته بودند پسر نداري. خدا اين سوره رو نازل كرد كه “انا اعطيناك الكوثر, فصل لربك وانحر, ان شانئك هو الابتر” كه دماغشون رو بسوزونه. (شانس آوردم اين سوره رو از بچگي حفظ بودم).
م: نماز غفيله چيه؟
ك: ….
م: نماز جمعه چطوريه؟
ك:….
م: نماز عيد فطررو كجا خوندي امسال؟
ك:….
م: مسجد مي ري؟
ك: مرتب نه. ولي براي مناسبت هاي خاص مي رم. مثل عيد فطر. يا مناسبت هاي ديگه.
م:وزير كشور الان كيه؟
ك: يه زماني …بود. الان رو مطمئن نيستم كه هنوز هست يا نه. من اسامي يادم نمي مونه.
م:امام هفتم كيه؟
ك:…
م:اولين سوره اي كه نازل شد چي بود؟
ك:…
م: قمر بني هاشم يعني چي؟
ك: (شاهكار كت بالو اينجا بود) معجزه ي حضرت رسول صلي الله عليه وآله!!!!!!
م:اگه تو رو توي خيابون ببينيم هم با همين قيافه و حجاب هستي؟
ك: برم زير تريلي اگه غير از اين باشم.
م:نماز هات هيچ وقت قضا نمي شند؟
ك: (قيافه اندكي شرمزده,‌ لبخند مليح) نماز صبحم گاهي قضا مي شه. كمي كاهلي مي كنم. بقيه ولي خير.
م: لهجه داري.
ك: همه همين رو مي گن. ارثي است. دختر عمه ام هم دقيقا همين طوري حرف مي زنه.
م: اينجا نوشتي انگليسي و فرانسه بلد هستي.
ك: عربي رو هم اضافه كنين لطفا.
م: براي چي فرانسه ياد گرفتي.
ك: (شيطونه مي گه جواب بدم براي اشاعه ي اسلام در پاريس). علاقه ي شخصي. زبان ياد گرفتن رو دوست دارم.
م:اسمت يعني چي؟
ك: يك اسم كردي است. در سنندج و كرمانشاه خيلي معمول است. معني اش يعني…
م: كرد هستين؟
ك: خير. (شيطونه مي گه جواب بدم كرد نيستيم ولي كردها رو دوست داريم!!!) اما مامانم از اين اسم خيلي خوشش اومد.
م:مويد باشي دخترم. انشالله در پناه خدا. مصاحبه ي شما تمام شد.
ك:تشكر.(تاكيد شده بود كه كلمه ي مرسي رو به كار نبرم). خدا نگهدار.

:))
.
يادمه كه يه اشتباه واضح ديگه هم كردم. توي نماز و يكي از ذكر هاي نماز. خانمه هم هي ازم پرسيد مطمئني؟ گفتم آره. بعد كه اومدم بيرون يادم اومد كه اشتباه كرده ام. احتمالا چون سوال هاي پيچيده رو درست جواب دادم, اون يكي رو چشم پوشي كرد.

مصاحبه مال ۵ سال قبله. سوال هايي كه يادم مي اومد رو نوشتم. دو ساعت و خرده اي طول كشيد. اونجاها كه نقطه چين گذاشتم, اون موقع جواب دادم. جواب درست هم دادم. اما الان ديگه جواب رو يادم نيست.

خوب…بله…پذيرفته شدم. حالا ديگه خودم هم باورم نمي شه كه ممكنه براي يك كار كاملا تكنيكال چنين مصاحبه اي با آدم بكنند. حدود دوسال اونجا كار كردم و بعدش هم اومدم اينجا.
اينجا اگه چنين چيزهايي ازم بپرسند احتمالا مي تونم راحت بهشون بگم اينها جزو مسايل شخصي منه و نمي خوام جوابتون رو بدم.!!!
زندگي ماها يه جورايي منحصر به فرد بوده. زندگي جهان سومي ها منحصر به فرده. هرگز نمي شه حسي كه داشتيم, دلهره, اضطراب, مظلوميت و وحشتمون رو براي اينها تشريح كنيم. درد مشترك, و مفاهيمي كه هرگز كسي غير از خودمون دركشون نخواهد كرد. حتي اگه حس همدردي شون عالي باشه.
با جيمي و ژوليت و مارتين و مارك و فرانك وارد جزييات مصاحبه و تشريح وضعيت نشدم. اينجا ولي…مي تونم بنويسمشون, اينجا تمام جزييات رو مي تونم بنويسم. به همين دليله كه هزار سال هم كه اينجا زندگي كنم, هميشه يك قسمتم ايراني خواهد موند. هميشه…

دوستتون دارم, خوش بگذره, به اميدديدار

پيوست: گل آقا جونم. اگه اينجا چيزي رو يادم رفته و تو يادته اضافه كن لطفا. درست وقتي از مصاحبه اومدم بيرون زنگت زدم و همه ي سوال ها رو واست تكرار كردم. يادته؟ بعدش هم رفتم توي پارك روبروي خونه مون نشستم كه خستگي مصاحبه و يك هفته درس حاضر كردنش رو در كنم.