مرور ساليانه

Posted by کت بالو on January 10th, 2005

يكي از كارهايي كه دو بار در سال توي اداره ي ما -و خيلي جاهاي ديگه- انجام مي شه مرور عملكرد كارمندها توسط رئيس بالادستي است.

اهداف جديد براي هر كارمندي براي ۶ ماهه ي آينده تبيين و تعريف مي شه و چگونگي عملكرد كارمندها در ۶ ماهه ي قبلي بررسي ميشه.

رئيس يه فرم براي هر كارمند مي فرسته كه توش مي پرسه نقاط قوت و ضعف اون كارمند چي بوده. اون كارمنده فرم رو مي فرسته براي سه تا آدمي كه در طي اون شش ماه باهاش كار كرده اند. مي شه اون سه تا آدم از خود شركت يا از خود تيم يا حتي از يه شركت ديگه بوده باشند. اونها فرم رو پر مي كنند و مي فرستند واسه ي رئيسه. اگه دلشون خواست يه كپي هم به كارمنده مي فرستند.

اين دفعه مثل دفعه ي قبل من فرم ام رو فرستادم واسه ي مارتين, هانگ و ديويد. ديويد كه مسلما براي خودم كپي نفرستاد. نمي دونم چي برام نوشته. مارتين طبق معمول بسيار رك و منصف بود. نقاط قوت و نقاط ضعف من رو كامل و تمام عيار فرستاد واسه ي آقا جيمي و خودم. هانگ هم كه گل و ناز, گفته بود كتي اصلا نقطه ي ضعف نداره. كلش سراپا حسنه.

مشكل وقتي بود كه كسي فرمش رو مي فرستاد كه من پر كنم. خوب, بايد منصفانه در مورد نقاط ضعف و قوتش فكر مي كردم. پارسال برام سخت بود. خيلي مشكل بود كه نقاط ضعف كسي رو بازگو كنم. بامزه اينه كه هميشه به نقاط ضعف ملت پي مي بري اما اين كه چطوري بازگو كني كه بد تعبير نشه و سازنده باشه و براي طرفت هم بد نشه مشكله.

امسال خيلي خيلي ساده تر شده بود. از چيزهايي كه نشونم داد توي يك سال علم الاجتماع (!!) ياد گرفته ام. مثلا براي مارتين, هميشه فكر كرده ام اين بچه بايد اطلاعات تكنيكال اش رو بالا ببره و به غير از موارد مستقيما مربوط به خودش در بقيه ي موارد هم مطالعه كنه و از منابع آموزشي استفاده كنه. خوب, اينجوري ترجمه شد: از اونجايي كه مارتين به سطح مديريتي ارتقا پيدا كرده, خوبه كه در جهت بيشتر كردن اطلاعاتش در موارد مختلف و تكنولوژي هاي متفاوت, و هم چنين پيدا كردن ديد مديريتي و بازار دوره هاي آموزشي ببينه و بيشتر كار كنه.
در مورد ژوليت,‌ اطلاعاتش خوبه ولي استفاده اي ازشون نمي كنه. اينطوري ترجمه شد كه : ژوليت اطلاعات خيلي خوبي داره كه مي تونه براي بهتر كردن سناريوهاي تست ازشون استفاده كنه. از اون گذشته مي تونه با توجه به معلوماتش از دستگاه هاي تست تست هاي بيشتري رو شبيه سازي كنه و با جزئيات كاملتر انجامشون بده.
سخت ترينش براي هانگ بود. به نظرم هانگ خيلي كارش عاليه و خيلي هم سرش مي شه. تنها مشكلم اين بود كه چطور ارتقا پيدا نكرد. دو حالت داشت. يا اين كه خودش درخواست نداده بود. يا اين كه درخواست داده بود و ديويد ارتقائش نداده بود. فرم هانگ هم بايد فرستاده مي شد براي ديويد. من هم به عنوان نقطه ي ضعف هانگ نوشتم اين هانگ نازنين پتانسيل مديريتي داره. بنابراين اگه يه سري مسئوليت هاي مديريتي رو هم عهده دار بشه بدكي نيست. حالا اين جمله در هر دو حالت معني پيدا مي كرد.
—-

حالا به سخت ترين قسمتش رسيده. بايد در مورد خودم در چهار حوزه ي مجزا قضاوت كنم و مثال بيارم. فردا اول وقت با آقا جيمي مرور ساليانه دارم. فرمه بايد تا اون موقع پر شده باشه. يه دو ساعتي طول مي كشه به نظرم. كاش الان يكي پيدا مي شد بهم تقلب برسونه.

به هرحال چون اين اتفاق فردا ۱۱ ژانويه مطابق با روز تولدم (۲۱ دي كه اين سال استثنائا افتاده به ۱۰ ژانويه ولي به صورت عادي بايد مطابق با ۱۱ ژانويه باشه) مي افته, حالتي به غير از خوش شگون بودن نمي تونه داشته باشه.
بريم ببينيم چه مي كنيم.

دوستتون دارم, خوش بگذره, به اميد ديدار

پيوست: بهم نگين به آقا جيمي بگم تولدمه ها. ايراد شرعي داره. من دو تا تولد دارم. يكي شناسنامه اي, يكي واقعي. اين يكي ۲۱ دي ماهيه تولد واقعي منه. اما تولد شناسنامه ايم درست با تولد پسر آقا جيمي يكيه. ترجيح مي دم آقا جيمي فقط از تولد شناسنامه اي من خبر داشته باشه تا تولد واقعي ام. بنابراين فرض تولدي گرفتن از آقا جيمي براي فردا باطله.

سال ها, سال های تلخ شکلاتی

Posted by کت بالو on January 10th, 2005

این موقع امسال…همین موقع پارسال…سال قبل ترش…

امسال بیش از حد بهتر بود. اصلا با پارسال قابل مقایسه نبود. واین…این می گه که درست حرکت کرده ام.

سال آینده بهتر هم خواهد بود.
سال آینده این موقع شاید…شاید…تونسته باشم به یه رویا, به یه حرکت سه بعدی برسم.
امشب ده ها سایه, که یاد آور چنین شبی بودند, جمع بودند اینجا. ویک سایه..یک سایه ی تلخ…تلخ تلخ تلخ, و دلپذیر.
یاد شکلات کاکائویی می افتم. جزو معدود تلخ های دلپذیری که در عالم ماده ممکنه پیدا بشه…
امشب یه عالمه شکلات خوردم…شکلات تلخ تلخ تلخ, دلپذیر.

دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار

جسم صلب

Posted by کت بالو on January 9th, 2005

تحت اثر بی نهایت نیرو در راستاهاو قدرت متفاوت, حرکت آزاد فراموش می شود, و در پس هر حرکتی سوالی است, تحت اثر کدامین بردار معادل.

بیچاره نیروها, طفلک جسم صلب,…
و جسم صلب گاه گاهی فکر می کند باید جایی ماوا بگیرد به دور از اثر تمام نیروها, و فقط فکر کند, به راستا و جهت و سرعت یک حرکت آزاد.
و فکر کند به راستا و جهت و سرعت حرکت آزاد تمام جسم های صلب دنیا.

دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار

چهل تكه

Posted by کت بالو on January 7th, 2005

ولله به خدمتتون عرض شود كه دچار يك عادت جديدي شده ام. مي نويسم,‌ ولي نه توي وبلاگم. توي دفترچه ي يادداشتم, و بايگاني اش مي كنم همونجا. چرا؟ نمي دونم…شايد به خاطر اين كه يه كمي خصوصي هستند يا اين كه نمي خوام روش قضاوتي بشه يا اين كه فقط و فقط يه عادت جديده.
——

باحاله. از چهار پنج ماه پيش تا حالا كه ورزش رو به طور منظم و كلاسيك دنبال مي كنم اتفاقات جالبي افتاده. ۲ كيلو وزن اضافه كرده ام و بيشتر هم ميخورم, اما سايزم همون مونده, تازه شلواري كه هفته ي قبل خريدم واسه ام بزرگ شده. خودم مونده ام فكري, پس اين وزن به كجا اضافه شده؟ محتمل به زبونم. حرف مي زدم, بيشتر هم شده!!!!
——

آقاي مايكل شوماخر دمش خيلي گرمه. ده ميليون دلار به زلزله ي تسونامي كمك كرده. يعني به خود زلزله كه نه, به كشورهاي خسارت ديده از آب لرزه!!!
——

فهميده ام كه دارم درست حركت مي كنم. خيلي از خودم راضيم. حالا چطوري؟ ب..له, يه معياري واسه ي خودم داره. مثل يه جور بازي مي مونه. توي ذهنت يه چيزي رويا مانند درست مي كني. شروع مي كني توي واقعيت قدم برداشتن به طرفش. بعد از يه مدت مي بيني صاف و قشنگ نشستي وسط رويات!!! البته بهتره روياهايي كه دارين تنهايي باشه. معمولا اگه شخص ثالثي توي روياتون باشه زندگي خيلي سخت مي شه. آدم خودش رو راحت تر مي تونه ببره وسط رويا تا اين كه يه شخص ثالث رو ورداره و بياره توي روياي خودش.
به عبارت ديگه يكي از رازهايي كه توي زندگيم پيدا كرده ام اينه, روياي خودم رو درست مي كنم, اگه كسي ديگه هم همون رويا رو داشته باشه, اونجا كه برسم اون رو هم مي بينمش. وگرنه كه بيچاره رو به ضرب و زور نميارمش توي روياي خودم. كسي هم حريف من نمي شه كه به ضرب و زور بنشوندم توي روياي خودش!!!
——

رفتم توي اتاق همكارم, مي بينم زير ميزه. مي گم چيكار داري مي كني, مي گه كارم تموم شده دارم از مورچه ها خداحافظي مي كنم برم خونه!!!!
همكار خوش قريحه داشتن هم نعمتيه.
——

تكنولوژي…تكنولوژي…تكنولوژي ميخريم, جديد, كهنه, نيمدار….
مطمئنم اگه بار ديگه به دنيا بيام طرف تكنولوژي هم نمي رم. خيلي ساده است. وقتي توي اين كار هستي هيچ چيزي قابل پيش بيني نيست. ممكنه ظرف ده سال آينده كل اين آشغال پاشغال هاي خيلي مدرن و پيچيده كه ما داريم روشون كار مي كنيم دل دانشمندها و سرمايه گذارها و ملت دنيا رو بزنه, بريزنشون توي سطل آشغال, ما رو هم روش!!! و …بوم…يه سري چيزهاي نديده و نشنيده ي جديد. اونوقت كتبالو مي مونه و حوضش.
همينه كه سرم بره كلاس زبانم نميره. به فكر روز مبادا هستم. تدريس زبان, و ترجمه. كه يه كمي هم آموزش رقص و نمايشنامه و تئاتر قاطي اش داره. كلاس ورزش هم براي روز مبادا كه كار فيزيكي نياز بشه. ملتفتين كه؟ تو اين روز روزگار فقط با يه تخصص نمي شه شب سر راحت زمين گذاشت. مگه اين كه شغل و حرفه تخصصي ات پول در آوردن باشه. به قول ينگه دنيايي ها بيزينس من, به قول خودمون تاجر باشي.

اونوقته كه مي توني بگي گورباباي تكنولوژي و اين مزخرفات. شم اقتصادي و…كار تمومه. بيمه ي كار و بيكاري و همه چي شده اي واسه ي تمام عمر.

قطعا و مسلما پول خوشبختي و آرامش و سلامتي و عاشقي (چخه!!) نمياره, اما قطعا و مسلما بي پول خوشبختي و آرامش و سلامتي و ايضا عاشقي از بين مي رند.

دوستتون دارم, خوش بگذره, به اميد ديدار

اعتیاد

Posted by کت بالو on January 5th, 2005

شاید همینه. ممکنه…

یه حکایتی توی زندگی بارها و بارها تکرار می شه.
یه چیزی شروع می شه, از یه جایی, یواش و آروم می خزه, می خزه و میاد جلو.
اول جدی نمیگیریش, بعد می بینی خوشاینده, یه کمکی به خزیدنش کمک می کنی, بعد می بینی داری ازش لذت می بری. اون می خزه توی وجود تو و تو می خزی. بعد از یه مدت می بینی شده جزئی از زندگیت ولی هنوز می شه بدون اون هم زندگی کرد…و در مراحل بعدی و خطرناکش می بینی تو شدی جزئی از اون, تو که از بین بری اون چیز مهمی رو از دست نمی ده, شاید فقط جزئی از کل خودش رو. بی اون ولی تو نمی تونی زندگی کنی. حیاتت بهش وابسته شده.و..هرکاری می کنی, حتی ضد خودت که اون رو از دست ندی. از دست دادنش یعنی از دست رفتنت.

این یه جورایی تعریف اعتیاده.
همیشه توی زندگی ازش می ترسم. باید قبل از رسیدن به مرحله ی آخر حواست رو جمع کنی. هر چیزی خوبه تا وقتی ازش لذت ببری اما بهش وابسته نشی. و این…سخت ترین بخش زندگیه. چون معمولا اگه از چیزی لذت ببری به سادگی بهش وابسته می شی. و اونجاست که مهار وابستگی و حد گذاشتن باعث کاهیدن ات می شه.

گاهی بهتره آدم کمی مهار همه چیز رو رها کنه و اینقدر منقبض نمونه. چی می شه آخرش؟ فنا…همه چیز تکرار همون هفت مرحله است؟ طلب, ..و در نهایت وصل و فنا.
کی می دونه.

“خودش می بردت هرجا دلش خواست…به هر جا رو کنه ساحل همونجاست”

گاهی وقت ها از خودم لذت می برم. گاهی وقت هااز خودم می ترسم. و بدی کار اینه, خیلی وقت ها علیرغم منطق عمل می کنم و پدر خودم رو در میارم, یا..به قله می رسم.

دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار

چهل تکه.

Posted by کت بالو on January 4th, 2005

اول یه جوک که خیلی خوشم اومد:

آقاهه رفت پیش خدا, پرسید: خدایا چرا زن ها رو اینقدر خوشگل آفریدی؟ خدا جواب داد: برای این که شما مردها دوستشون داشته باشین. آقاهه پرسید: پس چرا اینقدر احمق آفریدی شون؟ خدا جواب داد: برای این که اونها هم شما رو دوست داشته باشند.!!!

با حال بود. هزار معنی درش نهفته بود. اصلا فکر کنم مکالمه حقیقت داشته و یک کسی استراق سمع می کرده.

———
کاش حداقل کوچکترین گوشه اش حقیقت داشت. در اون صورت کسی برای تقسیم پیدا شده بود. کاش…

———

باحال اینجاست:
طبق اخبار واصله مارتین خره, که چندی است ملقب شده به مارتین خان, یه پله ورجیده بالا و شده “پرایم”. این موضوع قراره محرمانه باشه تا فردا صبح (واسه همین من توی وبلاگم نوشتمش!!). مارتین هم به من نگفت. کلاغه به ژولیت خبر داده. به نظرم کلاغه “هانگ” بوده. به من هم اشاراتی کرد. ژولیت راستا حسینی بهم گفت.
مارتین از جلسه که اومده بود بیرون دقیقا داشت می درخشید. دقیقا درخشیدن هاش رو می شناسم.
سه تا “پرایم” تعیین شده اند. مارتین, (و حدس می زنم) للوید و جیمز (ملقب به دانا, اگه خاطرتون باشه). برای هر سه تاشون خصوصا مارتین خان آرزوی موفقیت می کنیم. واسه مارتین یه کمکی نگران هستم. زیرپایه ی دانش قوی نداره و فکر می کنم اوایل کار کمی بیش از دیگران تحت استرس قرار بگیره. اون دو تای دیگه ولی خیلی خوبند. مسلما مشکل خاصی نخواهند داشت.

یه کمی از این که یه همکار خیلی نزدیکم رو از دست میدم دچار افسردگی شده ام. فکر کنم می فهمم چه ام شده.همیشه من وسط کار یهو کار عوض می کردم یا به سرم می زد و یه کار دیگه رو شروع می کردم. حالا که به دلایل متعدد به این نتیجه رسیده ام که لااقل 5 سال (و تحت شرایطی 50 سال) سر این کار بمونم طبیعتا خودم می مونم و یکی یکی همکارهام رو از دست می دم!! 🙁

به نظرم باید سر همون 5 سال کارم رو یا دپارتمانم رو عوض کنم.
مارتین فعلا سر خورد توی گروه دیوید منتها یه رده بالاتر از اینی که توی گروه ما بود.

——-
امروز رادیو داشت می گفت که یه کسی از مناطق زلزله زده گفته که کمک های نقدی بیشتر از رفع نیاز ماست. لطفا دیگه ارسال نکنید.
داشتم فکر می کردم در ایران اگه کل دنیا رو هم لقمه می کردند به نام کمک نقدی و می چپوندن توی دهن مسئولین,هیچ کسی نمی گفت بیش از نیازمونه.
همه می گفتند “بازم بدین, بازم بدین” آخرش هم بعد از بالا کشیدنش می گفتند پیف پیف بو می ده.

دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار

کامنت شفاهی دوستم, سرقت!!

Posted by کت بالو on January 2nd, 2005

ولله اون خانم خانمایی که عرض کردم هدیه گرفته (رجوع کنید به پیوست پست پایین) همین الان تلفن زدن, گفتن کامنت نمی گذارند. گفتن این قسمت پایین رو همین جا اضافه کنم.
لرکا گفت: کتی, یه عالمه دوستت دارم. ممنون. اگه توی دنیا ده تا کتبالو وجود داشت بهشت بی معنی میشد!!.

(هوهو…این همه دوست گل…آی لاو یو.)
————–

در کانادا چقدر به جادو و جنبل اعتقاد دارند؟ یادتونه میگفتند واسه ی یه سری جادو و جنبل ها یه تکه از لباس شخص مورد نظر لازمه؟
به نظرم می خوان ما رو جادو کنند.
جریان اینه که ما توی یه آپارتمان زندگی می کنیم و اتاق رختشویی و خشک کن ها توی آپارتمان اشتراکیه.
رفتم پایین و لباس ها رو توی یه ماشین لباسشویی و لباس های زیر رو توی یه ماشین لباسشویی دیگه ریختم. بعد هم که شستشو تمام شد ریختمشون توی دو تا ماشین خشک کن و برگشتم توی آپارتمان. حالا گل آقا رفته پایین که لباس ها رو از توی خشک کن ها بیاره بالا, برگشته می گه که لباس های زیرمون نیستند و ماشین خشک کن خالیه!!!!

بله…بفرمایید…نمی دونم به درد کی می خورده, ولی گلاب به روتون کل لباس های زیر ما از توی ماشین خشک کن به سرقت رفته.
ولله تنها دلیلی که به ذهنم می رسه همون جریان جادو و جنبله!!!

دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار

سال جدید

Posted by کت بالو on January 1st, 2005

کرانه پیداست
افق پیداست
و چشم انداز زیباست

جاده بی انتها می رود

خیالم است
دست های تمام مردم دنیا را در دست بفشارم
و دعوت کنم دیدن
افق را
و کرانه را
و چشم انداز را

جاده بی انتها می رود
چشم انداز زیباست
کرانه
افق
پیداست
—-

سال میلادی جدید مبارک. امیدوارم از تمام سال های قبلی قشنگ تر و بهتر و روان تر باشه.
امیدوارم به طرفی قدم برداریم که همه خوشحالتر بشیم.
آغازش می کنیم با تمام عزیزانی که جسم شون به ما نزدیکه و تمام عزیزانی که جسمشون در بین ما نیست,که گریزی نیست, ولی یادشون همیشه با ماست.

امسال سال دیگری ست.

دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار

پیوست: این آهنگ ستار هدیه ی کریسمس یه دوست خیلی گله.

اونی که هدیه گرفته اتش روی لینک که کلیک کنه می فهمه کیه. (سورپریز و چشمک و این حرف ها).