آقای دکتر الکساندر, دکتر کتبالو خانم
دستهبندی نشده February 21st, 2005دکتر خوب و نجیب داشتن هم نعمتی است واقعا.
از جریانات حال نداری بنده که مستحضر هستید. خوب به خدمتتون عرض شود که دو سه روزی از پنج شنبه تا دیشب که می شد یکشنبه باهاش کجدار و مریز کردم و گفتم “دختر خوب نیست لوس باشه.” امروز صبح دیگه دیدم نمی تونم از جام بلند شم. یه زینگول به آقا جیمی و پیغام گذاشتم که جیمی جان مریض حال ندار هستم و با اجازه امروز روی ما حساب نکن. گاسم از خونه کار کردم, -که البته سعادتش رو نداشتم-. خلاصه حالم بد و بدتر شد. زینگول زدم به این آقای دکتر الکساندر که دم خونه مونه. گل آقا هم پیغام پشت پیغام و سفارش پشت سفارش که نکنه پیاده بری ها. تاکسی بگیر و برو. بعد هم با تاکسی برگرد. در ضمن لباس هم زیاد بپوش. نکنه دوباره با یک تا پیرهن راه بیفتی توی برف و یخما.
خلاصه ساعت دو بعداز ظهر شال و کلاه کردم و با تاکسی -راننده اینقدر بد اخلاق و بد ترکیب بود که حد نداره. بدبختی انگار از ناف خود القاعده بریده بودنش- رفتیم دو تا بلوک اونورتر آپارتمانمون.
نشستم تا ده دقیقه بعد نوبتم شد.
دکترم خیلی نازنینه. سی سال پیش تخصص اش رو گرفته. حالا فکر کنم لااقل شصت سال رو داشته باشه. تازه قیافه اش هفتاد رو به راحتی نشون می ده. ازم شرح حال رو که گرفت, معاینه کرد. و بعد آخر سر گفت: ببین دختر جون, تو فقط یه سرماخوردگی ساده گرفته ای. سه تا دارو باید استفاده کنی: آب, ادویل (فرض کنین تو مایه های استامینوفن خودمون) و بخار!!!
دارم فکر می کنم خوبه توی این سرما بهم نگفت “آب در سه حالت ماده: جامد و مایع و گاز”.
خلاصه من که تا اون لحظه داشتم می مردم, یک آن بال در آوردم. از مطب دکتر تا “تیم هورتون” رو قشنگ پیاده اومدم, یه سوپ و یه چای خوردم, بعد اومدم خونه. خوابیدم و حالا مثل شاخ شمشاد نشستم و دارم وبلاگ می نویسم.
البته فکر کنم تا بهبود کامل باید یه دو سه ساعت دیگه هم استراحت کامل بکنم و بعد پاشم و زندگی عادی رو سر بگیرم.
اصلا اگه این همه از پنج شنبه تا حالا چشم سفیدی نمی کردم و از همون اول یه روز کامل توی تخت می موندم و استراحت می کردم این همه روز بی حالی مزخرف رو تحمل نمی کردم.
—-
این دکتر الکساندر نازنین خیلی باحاله (شاید هم بی حاله. توضیح که بدم متوجه می شین). در این دنیای وانفسا که بازار sexual assault حسابی گرمه و دو سه تا دکتر هم به همین خاطر در حال محاکمه و این حرف ها هستند, این آقای دکتر تا جایی که من دیدم دست که به مریض هاش نمی زنه هیچ, وقتی هم می خواد معاینه کنه و باید راست راستی بدون لباس باشی چشم هاش رو می بنده.
مرتبه ی قبل باید به من یاد می داد که برای معاینه ی غدد سینه چکار باید کرد. در تمام مدت معاینه و آموزش چشم های آقای دکتر بسته بود!!!! وقتی می خواد آزمایشی بکنه که ممکنه توش حرف در بیاد حتما یکی از پرستار های خانم رو صدا می کنه توی اتاق به هوای این که کمکش کنه, و باز هم چشم هاش رو می بنده!!!
حالا من موندم فکری. یا جریان همون جوکه که می گه “به ما که رسید شایعه شد”, یا جریان اون جوک “بیز” است و مریخیه, یا این آقای دکتر “طبیعتش به هوت افسرده هی”, یا “اصلا طبیعتش بد فرم مثل طبیعت رستم زال هی”, یا از حرف مردم می ترسه, یا نمی خواد بهانه دست مریض ها و دولت بده, یا حسابی حزب اللهیه و عضو بسیج کلیسا شونه, یا…. حالا ترسم از اینه که نکنه یهو برعکس شه و اگه خیلی اصرار کنم که آقای دکتر به خدا اشکالی نداره, دکتر محرمه. نمی خواد به خودت عذاب بدی و چشم هات رو ببندی و من رو از خنده روده بر کنی, اونوقت اون بره و از من شکایت کنه که ازش تقاضای نامشروع کردم. اونوقت جریان خراب تر می شه. توی رادیو اعلام می کنن که هیچ دکتری این مریض مشهور به کتبالو رو معاینه نکنه!!!
خلاصه که هر چی هست و نیست دکتر نازنین و گلیه.
امکان نداره بری پیشش و حالت به کل خوب نشه.
امیدوارم من هم وقتی پیر شدم به اندازه ی همین آقای دکتر شیرین و پر انرژی و خوشحال و مفید باشم.
و آخرین اخبار این که خدا رو شکر خیلی بهترم. در حال مصرف آب در دو حالت ماده, و ادویل البته.
—-
در ایران به دلیل قوانینی که وجود نداشتند و به دلیل قوانینی که وجود داشتند و به دلیل سیستم قضایی فوق العاده کارامد و وضعیت و سنت های موجود در جامعه که فورا نوک پیکان تقصیر رو بر می گردوندند طرف خودت امکان نداشت شکایتی از پزشکی بشنوی یا اگه می شنیدی توی رادیو تلویزیون اسم و مشخصات دکتر رو نمی گفتند و بی سر و صدا قضیه رو تموم می کردند.
دوست من رفته بود دکتر. دختر درشتی هم بود. دکتر خواسته بود براش گوشی بگذاره, به این بیچاره هی گفته بود لباس زیرت رو بده بالاتر, بالاتر, بالاتر, هیچی دیگه. این هم توی رودرباستی رسما و کاملا لباس رو در آورده بود و خودش و دکتر رو راحت کرده بود!!! حالا اگه اینجا بود, و این دوست ما هم نمی خواست با آقای دکتر ارتباطی از این قبیل داشته باشه, بابای دکتر رو سوزونده بود.
در ایران متاسفانه امکانش نبود. فقط این دختر خانم تا مدتی شوکه بود و دیگه هم پیش اون دکتر نرفت.
دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار
February 21st, 2005 at 6:51 pm
فعلا رده ي اول رو اشغال مي كنم تا بعد بخونم نظرمو بگم!
February 21st, 2005 at 7:01 pm
خيلي باحال بود! بابا دكترا كه صورت عملشون درسته و همين درستيه كه كافيه! كاري به نيت اين نوع دكترا نداشته باشين كه ناپاكه!!! پس كانادايي ها هم بسيجي دارن! :))
February 21st, 2005 at 8:21 pm
اينجا هم همينجوره كتي جون… اينا از ترس سو شدن اينجوري نجيب بازي در ميارن!! همشون حتما بايد موقع اون آزمايشهاي سالي يكبار زنانه دستيار خانوم رو به بهانه كمك در اتاق معاينه همراه داشته باشند كه در صورتيكه حرف در اومد شاهد عيني داشته باشند كه از گل پاك ترند… ولي خداييش يه جورايي اينجوري بهتره تا اون مدلي كه تو ايران بود كه وقتي ميگفتي شست پات درد ميكنه ميخواستند سر و سينه آدمو معاينه كنن!!
ما كه هلاك شديم اينجا از بس كه آدم هيز و چش چرون نديديم!! بقول اون دوستمون اين كاناداييها “همون نجابتشون ما رو كشته!” ولي جدا اينجوري خيلي بهتره! آدم راحته كه كسي بر اندازش نميكنه!!
ماچ و موچ،
–سوسكي
February 22nd, 2005 at 2:10 am
بابا کتی جان حالا یه دکتر بهوت افسردهی پیدا شده ببین میتونی غیر افسرده اش کنی دمار از جماعت نسوان در بیاره!ای بابا هر چی میخوام برات چشمک بزارم این فونت من کار نمی کنه.
February 22nd, 2005 at 12:42 pm
مسئله اينه كه تا بوي دكتر به آدم ميخوره خوب ميشه. وگرنه داروها هم الكيه كتي جون. اميدوارم زود زود خوب بشي.
February 22nd, 2005 at 2:06 pm
سلام و هميشه خوش بخندي … اين ديوونه عزيز تا ما را هم ديوانه نکند دست بردار نيست ؛-)
February 22nd, 2005 at 4:22 pm
يه فرض ديگه رو هم اضافه كنيد. شايد آقاي دكتر قلبش ضعيفه كه با توجه به سنش امكان پذيره. و بنابراين بيچاره ترجيح مي ده احتياط كنه. حالا اگه تونستي بكشي اش.
February 22nd, 2005 at 6:01 pm
بابا باز به غيرته اجنبي ولي اگه 70 رو داشته باشه بنده خدا براي خودش چشماشو مي بنده خوب مريض كه نيست خود آزاري كنه … شب خواب و خوراك رو به خودش و … حروم كنه هست ؟
February 23rd, 2005 at 9:24 am
Shayad ham mesle Sattar cheshasho mibandeh,,,,,,,,,,,,,
February 23rd, 2005 at 3:37 pm
بهتری کتی خانومم؟ بخار و آب به اندازه کافی مصرف نمودی یا خیر؟ بابا عجب دکتذ باحالی داری . من که تا الان همه دکتر های ژرمنم (به جز دندان) اناث بودند. شاید بدنباشه عوض کنم ببینم اونها هم انقدر پاستوریزه هستند یا نه . محض تفریح هم که شده 🙁
February 24th, 2005 at 7:12 am
بد نبود
February 24th, 2005 at 8:51 pm
به قول مامان يكي از بچه ها ” دكتر چشم پاك خيلي مي چسبه” :))) كلا دكتر خوب نعمتيه . ايشالا سلامت و شاد باشيد .
بچه هاي شوكران
February 25th, 2005 at 10:33 am
منزل جديد مبارك باشه. گل آقا را پريشب ديديم و تبريك گفتيم. براي هر دوي شما دوستان خوب آرزوي موفقيت و شادي و براي شما سلامت فوري آرزو داريم.
February 25th, 2005 at 12:34 pm
سلام … متاسفانه يادم رفت بنويسم كه قدرت امريكا بخاطر همين تفاوت هست
February 25th, 2005 at 12:43 pm
خوبي؟
February 26th, 2005 at 10:16 pm
آلبالو ببين چقدر زشتي كه دكتر موقع معاينه مجبوره چشماشو ببنده!
بامزه مينويسي