دکتر خوب و نجیب داشتن هم نعمتی است واقعا.
از جریانات حال نداری بنده که مستحضر هستید. خوب به خدمتتون عرض شود که دو سه روزی از پنج شنبه تا دیشب که می شد یکشنبه باهاش کجدار و مریز کردم و گفتم “دختر خوب نیست لوس باشه.” امروز صبح دیگه دیدم نمی تونم از جام بلند شم. یه زینگول به آقا جیمی و پیغام گذاشتم که جیمی جان مریض حال ندار هستم و با اجازه امروز روی ما حساب نکن. گاسم از خونه کار کردم, -که البته سعادتش رو نداشتم-. خلاصه حالم بد و بدتر شد. زینگول زدم به این آقای دکتر الکساندر که دم خونه مونه. گل آقا هم پیغام پشت پیغام و سفارش پشت سفارش که نکنه پیاده بری ها. تاکسی بگیر و برو. بعد هم با تاکسی برگرد. در ضمن لباس هم زیاد بپوش. نکنه دوباره با یک تا پیرهن راه بیفتی توی برف و یخما.
خلاصه ساعت دو بعداز ظهر شال و کلاه کردم و با تاکسی -راننده اینقدر بد اخلاق و بد ترکیب بود که حد نداره. بدبختی انگار از ناف خود القاعده بریده بودنش- رفتیم دو تا بلوک اونورتر آپارتمانمون.
نشستم تا ده دقیقه بعد نوبتم شد.
دکترم خیلی نازنینه. سی سال پیش تخصص اش رو گرفته. حالا فکر کنم لااقل شصت سال رو داشته باشه. تازه قیافه اش هفتاد رو به راحتی نشون می ده. ازم شرح حال رو که گرفت, معاینه کرد. و بعد آخر سر گفت: ببین دختر جون, تو فقط یه سرماخوردگی ساده گرفته ای. سه تا دارو باید استفاده کنی: آب, ادویل (فرض کنین تو مایه های استامینوفن خودمون) و بخار!!!
دارم فکر می کنم خوبه توی این سرما بهم نگفت “آب در سه حالت ماده: جامد و مایع و گاز”.
خلاصه من که تا اون لحظه داشتم می مردم, یک آن بال در آوردم. از مطب دکتر تا “تیم هورتون” رو قشنگ پیاده اومدم, یه سوپ و یه چای خوردم, بعد اومدم خونه. خوابیدم و حالا مثل شاخ شمشاد نشستم و دارم وبلاگ می نویسم.
البته فکر کنم تا بهبود کامل باید یه دو سه ساعت دیگه هم استراحت کامل بکنم و بعد پاشم و زندگی عادی رو سر بگیرم.
اصلا اگه این همه از پنج شنبه تا حالا چشم سفیدی نمی کردم و از همون اول یه روز کامل توی تخت می موندم و استراحت می کردم این همه روز بی حالی مزخرف رو تحمل نمی کردم.
—-

این دکتر الکساندر نازنین خیلی باحاله (شاید هم بی حاله. توضیح که بدم متوجه می شین). در این دنیای وانفسا که بازار sexual assault حسابی گرمه و دو سه تا دکتر هم به همین خاطر در حال محاکمه و این حرف ها هستند, این آقای دکتر تا جایی که من دیدم دست که به مریض هاش نمی زنه هیچ, وقتی هم می خواد معاینه کنه و باید راست راستی بدون لباس باشی چشم هاش رو می بنده.
مرتبه ی قبل باید به من یاد می داد که برای معاینه ی غدد سینه چکار باید کرد. در تمام مدت معاینه و آموزش چشم های آقای دکتر بسته بود!!!! وقتی می خواد آزمایشی بکنه که ممکنه توش حرف در بیاد حتما یکی از پرستار های خانم رو صدا می کنه توی اتاق به هوای این که کمکش کنه, و باز هم چشم هاش رو می بنده!!!

حالا من موندم فکری. یا جریان همون جوکه که می گه “به ما که رسید شایعه شد”, یا جریان اون جوک “بیز” است و مریخیه, یا این آقای دکتر “طبیعتش به هوت افسرده هی”, یا “اصلا طبیعتش بد فرم مثل طبیعت رستم زال هی”, یا از حرف مردم می ترسه, یا نمی خواد بهانه دست مریض ها و دولت بده, یا حسابی حزب اللهیه و عضو بسیج کلیسا شونه, یا…. حالا ترسم از اینه که نکنه یهو برعکس شه و اگه خیلی اصرار کنم که آقای دکتر به خدا اشکالی نداره, دکتر محرمه. نمی خواد به خودت عذاب بدی و چشم هات رو ببندی و من رو از خنده روده بر کنی, اونوقت اون بره و از من شکایت کنه که ازش تقاضای نامشروع کردم. اونوقت جریان خراب تر می شه. توی رادیو اعلام می کنن که هیچ دکتری این مریض مشهور به کتبالو رو معاینه نکنه!!!
خلاصه که هر چی هست و نیست دکتر نازنین و گلیه.
امکان نداره بری پیشش و حالت به کل خوب نشه.
امیدوارم من هم وقتی پیر شدم به اندازه ی همین آقای دکتر شیرین و پر انرژی و خوشحال و مفید باشم.

و آخرین اخبار این که خدا رو شکر خیلی بهترم. در حال مصرف آب در دو حالت ماده, و ادویل البته.
—-

در ایران به دلیل قوانینی که وجود نداشتند و به دلیل قوانینی که وجود داشتند و به دلیل سیستم قضایی فوق العاده کارامد و وضعیت و سنت های موجود در جامعه که فورا نوک پیکان تقصیر رو بر می گردوندند طرف خودت امکان نداشت شکایتی از پزشکی بشنوی یا اگه می شنیدی توی رادیو تلویزیون اسم و مشخصات دکتر رو نمی گفتند و بی سر و صدا قضیه رو تموم می کردند.
دوست من رفته بود دکتر. دختر درشتی هم بود. دکتر خواسته بود براش گوشی بگذاره, به این بیچاره هی گفته بود لباس زیرت رو بده بالاتر, بالاتر, بالاتر, هیچی دیگه. این هم توی رودرباستی رسما و کاملا لباس رو در آورده بود و خودش و دکتر رو راحت کرده بود!!! حالا اگه اینجا بود, و این دوست ما هم نمی خواست با آقای دکتر ارتباطی از این قبیل داشته باشه, بابای دکتر رو سوزونده بود.
در ایران متاسفانه امکانش نبود. فقط این دختر خانم تا مدتی شوکه بود و دیگه هم پیش اون دکتر نرفت.

دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار