هايده و هاتف
دستهبندی نشده March 23rd, 2005دل من ز بیقراری چو سخن به یار گویم
نگذاردم که حال دل بیقرار گویم
شنود اگر غم من نه غمین نه شاد گردد
به کدام امیدواری غم خود به یار گویم
شعر بالايي از هاتف است نه از كتبالو!!!
—-
اين شعر هايده از اولين شعرهايي بوده كه من در زندگيم ياد گرفته ام و مي خوندم.
الحق و الانصاف چه شعر قشنگي بوده:
غصه نخور عزيزم, كه زندگي قشنگه…
پير نمي شه تو دنيا, كسي كه شوخ و شنگه
دورنگ نباش با هيچ كس كه دنيا رنگارنگه
سنگ مي خوره تو دنيا به اون دلي كه سنگه
.
.
راست راستي هم زندگي قشنگه. خيلي هم قشنگه.
نصفه شبي ياد هايده و هاتف كردم. چه مي دونم…
دوستتون دارم, خوش بگذره, به اميد ديدار
March 24th, 2005 at 12:49 pm
راست راستی شعر قشنگیه!
سال نو هم مبارک!