لبنان
دستهبندی نشده April 23rd, 2005جاهايي هستند كه حس مي كني تكه اي از وجودت رو به گرو مي گيرند تا دوباره برگردي.
لبنان براي من دقيقا اين حس رو داره.
مطمئنم دوباره روزي به بيروت بر مي گردم. نمي تونم حسم رو كلمه كنم. مشكلي كه خيلي از اوقات پيدا مي كنم. اما انگار اون كشور و اون روزها چيزي يا تكه اي از من رو به گروگان گرفتند. انگار تكه ي مهمي رو اونجا جا گذاشته باشم, مي دونم, يقين دارم كه دوباره بر مي گردم.
با دو تا دختر و چهار تا پسر لبناني دوست شدم. يك هفته و شش دوستي لذتبخش براي من, كه قسمت بزرگي از زندگي و خوشحالي هام رو دوست هام مي سازند و دوست پيدا كردن از لذتبخش ترين كارهاي زندگيمه, كافيه كه به اون كشور و مردمش جلب بشم.
از هفته هاي خوب زندگي من بود. خوشحال, آرام, و سرشار از خاطرات قشنگ. از روزهايي كه انگار از سياهي و رنگ هاي تيره تهي شون كرده باشي و تمام روز رو رنگ قرمز و سبز و نارنجي و ابي زده باشي.
مي دونم, حداقل يه بار ديگه برمي گردم. حداقل براي اين كه خداحافظي كرده باشم.
دوستتون دارم, خوش بگذره, به اميد ديدار
April 23rd, 2005 at 8:34 pm
لبنان كتي جون؟….من خيلي وقت نيست ميام اينجا و …شايدم اصلا در اين باره حرفي نزدي تو بلاگت…اما به هر حال هميشه يه جايي هست…به نظر من البته…براي همه….كه يه تيكه شون جا مي مونه اونجا….اميدوارم بري دوباره…حتي اگه شده فقط براي خداحافظي…و اينكه خئشحالم كه روزهاي قشنگي داشتي…پر از دوستي هاي تازه…روزهايي قرمز…نارنجي…آبي…
April 24th, 2005 at 10:14 am
سلام خوشحالم اين دومين بار هست كه اينجا نظر ميدم – خوشحالم سفر خوبي داشتين – نرفتم ولي شنيدم جاي قشنگيه – دبي كه بودم تصميم داشتم برم بخاطر دوستان مصري و لبناني و نشد – اميدوارم بازم بري نه براي خدافظي و براي يه دوره قشنگو به ياد موندني – هميشه به سفر – بهترين ارزوها رو برات دارم – به كلبه ما هم سربزنين خوشحال ميشم – خوش باشي – قالب جديدم هفته اينده حاضر ميشه در خدمتيم….