گمشده! پنج دقیقه
دستهبندی نشده May 7th, 2006خانه قفل و بست مطمئن داشته باشد هم بدکی نیست.
گل آقا یک ربع قبل اینجا بود. حالا غیبش زده. خانه ی بدون قفل و بست فرقش با قفل و بست دار این است که شوهرت که غیبش می زند لااقل می دانی طبق میل خودش رفته. نیازی به پلیس صدا کردن نیست. قفل و بست که نداشته باشد همه اش توی دلت خالی است نکنه یکی اومده و ناغافل دزدیده اتش!!!!!!
—
کتاب یازده دقیقه ی پائولو کوییلو جدا قشنگه.
قبلا کتاب کیمیاگر رو خونده بودم. چنگی به دلم نزده بود. “کنار رودخانه ی پیدرا” را حتی تمام هم نکردم. به نظرم زیادی عامه پسند می شود.
این یکی فرق می کند. شخصیت و داستان هنوز از سیاه شدن فرار می کنند. بارقه های امید هست و به نظر من همین, داستان را از حقیقی بودن در می اورد. به عبارت دیگر خاکستری داستان زیادی سفید داخلش دارد. موضوع کمی سیاه تر باید باشد.
بسیار حقیقی است. گرچه فقط قسمتی از حقیقت بیان شده. یک بخش هنوز ناگفته مانده. با توجه به این که تازه دیسک دوم داستان هستم و داستان پنج دیسک است فعلا برای تصمیم گیری زود است.(اسم پست هم به همین دلیل به جای یازده دقیقه شده پنج دقیقه!!)
این وسط نگاه به مردها ناقص است و نگاه به زنها به طرز حیرت آوری کامل تر! با این که نویسنده مرد است و با این که این بار هم ادبیات مردانه سعی کرده زن را به تصویر بکشد! حس های قهرمان داستان را آنقدر به راحتی در قالب یک زن تجربه کرده ام که خودم هم می شد همین را بنویسم!!!!!
تنها نقصی که تا به حال به داستان می گیرم این است که اغلب مردها و انگیزه هایشان را برای کاری که می کنند در یک طبقه دسته بندی کرده, یا به عبارت دیگر فقط به یک دسته از مردها پرداخته جایی که گونه گونی انگیزه ها حسابی می شود که بحث شود.
به هر حال…کتاب لذت بخشی است. کلی دارم کیف می کنم. من و پائولو کوییلو شاید سر این کتاب آشتی کنیم.
در ضمن..کتاب زنان بدون مردان شهرنوش پارسی پور هم زیباست. باز بعد از کتاب یازده دقیقه ممکن است هوای خواندن صد باره ی آن کتاب به سرم بزند.
توصیف زنان از زبان زنان یک طورهایی حس بهتری بهم می دهد.
مردانه بودن ادبیات تا قبل از صد سال پیش که جبر تاریخ و اجتماع بوده کلی حالم را می گیرد.
انگار تصویر زن ها یک جایی وسط تاریخ گم و گور شده باشد. نویسنده ی مرد باید خیلی استاد باشد که حس زنانه را قشنگ به تصویر بکشد وگرنه می ماند فقط لایه ی رویی زن که دیده می شود, و آن هم بیشتر می شود کار نقاش و صورتگر نه نویسنده.
—
مژده مژده, گل آقا پیدا شد!!!! دراز کشیده بود زیر پتو!!!!!نمی دیدمش!!!
—
راهكار!!!!!!!!
رهبر انقلاب ميونه ي كار رو گرفت. دلم مي خواست راهكار عملي بشه ببينم چي مي شد!
دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار
May 7th, 2006 at 12:57 pm
كت بالو جان سلام بي نهايت از آشناييت خوشوقتم
May 7th, 2006 at 4:47 pm
کتبالو جان سلام.
بابا خوب شد که گلآقا پیدا شد وگرنه شب خوابمون نمیبرد… اینطور که میبینم تو هم از دوریش خواب و خوراک نداشتی:))) اولش مارو نگران کردی و بعد رفتی سراغ کتاب…. حواسمون پرت شد و بعد الحمدالله پیدا شد…
May 7th, 2006 at 11:08 pm
مژده مژده, گل آقا پیدا شد!!!! دراز کشیده بود زیر پتو!!!!!نمی دیدمش!!!
May 7th, 2006 at 11:09 pm
خانه قفل و بست مطمئن داشته باشد هم بدکی نیست
May 7th, 2006 at 11:09 pm
دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار
May 8th, 2006 at 12:42 pm
يكخورده جلوتر توي فصل هاي بعدي كتاب از انگيزه متفاوت تري هم حرف ميزنه ولي به نظرم اونم در نهايت ميتونه زير مجموعه همون انگيزه اصلي تلقي بشه. زاويه نگاهش به عنوان يك مرد به اين قضيه برام جالب بود و اطلاعات نسبتا درستش( البته خودش كه انتهاي كتاب ميگه كلي مشاور خبره داشته ) ! من كه كتابهاش رو يك نفس ميخونم . تا آخرش بخون مطمئنم كه باهاش آشتي ميكني!
May 8th, 2006 at 2:22 pm
من اين كتابو نخواندم -و احتمالا هم نمي خونم- و نميدونم داستانش چيه . ولي چي باعث شده كه فكر كني مردها انگيزه هاي گوناگون دارند!!؟؟
May 8th, 2006 at 2:49 pm
مژده مژده, گل آقا پیدا شد!!!! دراز کشیده بود زیر پتو!!!!!نمی دیدمش!!!