روزمره ي كتبالو (۳)
دستهبندی نشده June 5th, 2006از حال بد به حال خوب!!! اينقدر براي من پيش مياد كه حد نداره. يك آن مي رم در حضيض بي انرژي بودن و منفي بودن, بعد عين گربه روحم رو ليس مي زنم و ترميم مي كنم, انرژي مي دم به خودم و ميام به اوج هايپر بودن!
در حال حاضر همون اوج هايپر بودنمه! به عكس دو ساعت قبل كه حضيض بي انرژي بودنم بود!!
—
زمانهايي كه مي خوام با كسي درد دل كنم و دم دست نيست, با خودم فكر مي كنم چي مي خوام ازش بشنوم, بعد همونها رو خودم به خودم مي گم. اينطور مي شه كه معمولا و كلا نيازي به درد دل كردن پيدا نمي كنم. نظر خواستن امر كاملا عليحده اي است البته.
از درد دل كردن اصلا خوشم نمياد. نمي دونم چرا!! درد دل شنيدن امر كاملا عليحده اي است ايضا.
(عاشق اين كلمات عربي نامانوس شدم! عليحده! ايضا!حضيض! و كلمات انگليسي رايج. هايپر! بامزه اينه كه لااقل يكي دو تا مترادف (عربي دوباره!) هر كدوم رو توي آستين ام دارم!.)
—
فيلم بويينگ بويينگ رو ديدين؟ آقا جري سه تا دوست دختر داره مهموندار هواپيما. هر كدوم يه ساعت و روز خاصي ميان اون شهر ديدن آقا جري. آقا جري يه قاب عكس داره با سه تا عكس توش. خانوم خدمتكار از وظايفش عوض كردن عكس هاست زماني كه هر كدوم از دوست دختر هاي سه گانه ميان ديدن آقاجري.
من خودم رو ياد اون قاب عكسه مي اندازم! بنا به شرايط دو تا (شايدم ده تا) از عكس ها ميرن زير, اوني كه مناسب شرايطه مياد رو!!
—
از خوشبخت ترين آدم هاي روزگارم. توي زندگيم هنوز هيچ اشتباه بزرگي نكرده ام. براي بزرگترين اشتباه زندگيم هنوز فرصت دارم.
خودم اعتقاد دارم به دليل محتاط بودنمه.
تنها چيزي كه باعث تاسف زندگي من مي شه زمانهايي هست كه كاري كه خودم اعتقاد داشتم درست هست رو انجام ندادم و به حرف ديگران گوش كرده ام. قشنگترين تصميم هاي زندگي من توسط شخص شخيص خودم گرفته و اجرا شده.
فكر مي كنم بهترين تصميم ها رو هر كسي خودش مي تونه براي زندگي خودش بگيره. به شرط اين كه مهمترين تصميم هاي منطقي زندگي رو از روي احساس رقم نزنه. تصميم احساسي گرفتن هميشه حال من رو بد مي كنه.
—
ب..ب…ب…له…از ريخت جريان خوشم نمياد.
اول آقاي كلينتون مي ره, آقاي بوش مياد. بعد رهبر اسرائيلي ها عوض مي شه, بعد خاتمي مي ره احمدي نژاد مياد, بعد در كانادا هم محافظه كار ها يهويي بي هوا ميان سر كار چون دولت ليبرال ها راي عدم اعتماد مياره, بعد يهو در كمتر از يه سال… بوممممم…شبكه ي تروريستي در كانادا كشف مي شه. رفتن كود بخرن, عين احمق ها يه عالمه كود رو يه جا خريدن, بعد بهشون شك كردن, خصوصا كه كشاورز هم نبودن, بعد يهو تمام طول تعطيلات آخر هفته نيروي پليس بسيج شده و كشفشون كرده! عالي…فقط دارم فكر مي كنم اگه اينجور كه فهميده ام كود براي ساخت بمب استفاده بشه, خود انفجار هم آدم رو نكشه مسلما بوش(!) آدم رو كاملا مي كشه.
و بعد يك آن تمام دنيا مي شه ناامن! از حملات تروريستي شروع مي شه, كه تا قبل از آقاي بوش اينقدرها هم وحشتناك نبودن, بعد آمريكا هم شروع مي كنه كنترل اوضاع كه مطمئن شه آرامش به تمام كشورها بر مي گرده! جنگ مي كنه كه انشالله صلح برقرار بشه.
ولله تجارت كود اين روزها بايد از پر رونق ترين ها باشه. گلاب به روي همگي, به درد انفجار اگه نخوره به درد …يدن به اين دنياي بي در و پيكر حسابي مي خوره.
از ريخت جريان, از بيگ پيكچر اش(!!! عشق كلمات عربي و انگليسي كشته من رو امروز!!) يه جورايي خوشم نمياد.
دوستتون دارم, خوش بگذره, به اميد ديدار
June 5th, 2006 at 12:55 pm
سلام دوست عزيز وبلاگت واقعا عاليه در صورت تمايل به تبادل لينك شما مي توانيد با عنوان كافي نت طوبي منو لينك كنيد بعد بيا و بگو شما رو با چي لينك كنم
مرسي
باي باي
June 5th, 2006 at 3:28 pm
سلام
هميشه نوشته هاتو دوس دارم ….. شايد براي شيوه اي كه مي نويسي و اين لغت هاي بديع ….. و تصويري از زندگي كه ترسيم ميكني
June 6th, 2006 at 2:45 am
اين قضيه بويينگ بويينگ فكر كنم براي خيلي ها صادق باشه.
××××××××××××
فعلا كه دنياي سياست به كام ما نميچرخه