جام جهاني, لذت بردن, مارك خنگول
دستهبندی نشده June 6th, 2006همممم…جام جهاني…بله…خوب, حسابي به نفع اقتصاد هست ديگه. ملت يه عالمه پول خرج مي كنن براي ديدن ورزش مورد علاقه شون.
كلي علاقمند فوتبال رفتن سراغ تكنولوژي هاي مختلف براي ديدن مسابقه ها. خيلي هاي ديگه هم هنوز ترجيح مي دن توي بارها و وسط جمعيت فوتبال رو نگاه كنن. يه رستوران ايتاليايي توي مركز شهر تورنتو ده تا دستگاه تلويزيون به بارش اضافه كرده!!!
بامزه اينه كه تيم كانادا اصلا توي اين جام نيست. منتها كي اهميت مي ده. اينجا اونقدري كه مليت هاي مختلف هستن كانادايي وجود نداره!!!!
به شخصه دوست دارم بازي تيم ايران رو توي بار ببينم. منتها…انشالله كه اشتباه مي كنم ولي…به نظرم شانس چنداني نداشته باشه.
منتها…بازي رو عشقه. بالاخره هر مسابقه اي يه برنده داره, يه بازنده. چه رسد به جام جهاني كه يه برنده داره و يه عالمه بازنده. كارش هم نمي شه كرد.
—
حس عجيبي دارم. قضيه يه جورايي اينه: بي دلي در همه احوال خدا با او بود…او نمي ديدش و از دور خدايا مي كرد.
انگار چيزي كه هميشه باهام بوده رو دوباره براي بار دوم كشف كردم. با تمام جذابيت هاش. چيزي كه هميشه مطمئن بودم برام مي مونه. يادم رفته بود ازش لذت ببرم, و حالا دارم از وجودش, و از اطمينان داشتن به تداومش ازش لذت مي برم.
موفقيت و خوشبختي رو با هم داشتن, هنر بزرگيه.
بحثي نيست در اين كه خداوند يا طبيعت يا زندگي, هر چي, به آدم نعمت هاي زيادي ميده. منتها يه كليد اصلي و اساسي رو اگه به آدم نده, يا شايد آدم در خودش به وجود نياره, تمام اين نعمت ها بي فايده مي شه. پروردگار عالم بايد توانايي لذت بردن رو هم به آدم بده. يا شايد…آدم بايد خودش توانايي لذت بردن رو در خودش پرورش بده.
به هر حال…باز هم يادآوري هميشگي. به دست آوردن يك چيزه, و توانايي لذت بردن از اونچه كه هست يه چيز كاملا عليحده(!!!)
—
مارك خنگ از من مي پرسه اگه زني مثلا توي فرودگاه عربستان از هواپيما پياده شه و روسري سرش نباشه, يا روبنده نداشته باشه, اونوقت چكارش مي كنن؟ مي زنن توي صورتش؟ بهش گفتم ببينم, اگه يه خانومي از جزاير دومينيكن بياد اينجا و بلوز تنش نباشه و تاپلس باشه, چكار مي كنن؟ گفت احتمالا يه بليز بهش مي دن بپوشه. گفتم من هم در مورد عربستان نمي دونم. ولي اين دقيقا كاري هست كه اگه خانومي در فرودگاه ايران روسري سرش نباشه مي كنن!!!
خنگول!!!
—
افق مرا مي خواند
من مي خواندم
هيبت هستي را
اگر چه شعرم كلمه اي بيش نبود
زندگي را
عبور از وهم وحيرت مي خواستم
به سادگي
نه
نمي توانستم بيان كنم
يقينا ، ساده نبود عبور من
شعر از صمد ناروني.
دوستتون دارم, خوش بگذره, به اميد ديدار
June 6th, 2006 at 2:36 pm
ممنونم خوشگلم از تبريكت. 🙂
خوشحالم كه بازم شنگولي 🙂
بعدشم قربون شكلت دومينيكن يه دونه جزيره بيشتر نيست… تازه نصفش رو هم با هائيتي شريكه. ملت بوميش هم تاپ لس نيستن… مگه توريستها از اين بي ناموسي ها (بقول مش قاسم) بكنن! 🙂
June 6th, 2006 at 3:50 pm
Good luck in world cup…
June 7th, 2006 at 2:45 am
باهات کاملا موافقم که این خود آدمه که باید هنر لذت بردن رو یاد بگیره و این به هیچی بستگی نداره
June 7th, 2006 at 11:28 am
akh ke cheghadr mah minevisi….khastegiye adam ba khoundane neveshtehat hatta roozaee ke ghamgini dar mireh,bikhod nist golagha injoori vale o sheidaye charghadet shode….kisses