روزمره ي كتبالو (۵)
دستهبندی نشده June 26th, 2006ولله راستش يه كمكي نگران شدم!!!!
قسمت سوم از هر دو قسمت اول جالب تر بود.
—
اونقدر انرژي دارم كه مي تونم از الان تا سه هفته ي ديگه بدوم و سه تا واگن قطار رو هم يدك كش كنم!!!!
—
اونقدر وقت كم دارم كه كل اون انرژي بالا, و انرژي سه تا لوكوموتيو سه هزار اسبه هم واسه رسوندن همه ي كارها و بند و بساط هايي كه به خودم آويزون كرده م كمه!!!!
—
هي, راستي, مي دونستين دو تا از گنده ترين بحران هاي بازار بورس و سهام كانادا, كه مهم ترينشون هم بوده ن, روز دوشنبه اتفاق افتاده ن.
راديو صبحي داشت اخطار مي داد, صاحبان سهام و بورس حواسشون به دوشنبه ها باشه. گفته باشم خلاصه!
—
عاشق بازي هلند و پرتغال شدم ديروز!!! يعني خدا خدا مي كردم كار به وقت اضافه بكشه, يه سري بزن بزن ديگه هم ببينيم!
داشتم فكر مي كردم خانوم ها اگه حرمسرا داشتن, احتمالا جاي سرسره و استخر و اين قرتي بازي هاي سوسولي كه آقاها واسه حرمسراشون مي گذاشتن, سالن زيبايي اندام و زمين فوتبال تعبيه مي كردن, يا واسه مردهاي حرمسرا مسابقات كشتي كچ و مبارزه با حيوانات وحشي, يا مثلا يه چيزي تو مايه هاي مبارزه ي قوي ترين مردان جهان ترتيب مي دادن!!!!!!!!
دوستتون دارم, خوش بگذره, به اميد ديدار
June 26th, 2006 at 12:43 pm
بيچاره گل آقا. :(((
June 29th, 2006 at 7:23 am
salam,
manzoreton chie az sosol bazi yani badan sazi sosol bazie
June 29th, 2006 at 7:24 am
salam
bazam benevis