سركاري هاي كتبالو
دستهبندی نشده June 29th, 2006سيب زميني سرخ كرده و همبرگر وقتي سرد مي شن (به قول من و بعضي دوستاي بي تربيتم) مزه ي فحش خواهر مادر مي دن, جاي غذا!!!
—
قراره يه سمينار باشه با حضور دانشمندها, براي بررسي پديده ي آفرينش از ديدگاه انجيل و از ديدگاه علمي!
حسابي علاقمندم توي سمينار شركت كنم. كتاب پيدايش باب اول و دومش به شدت هر بار من رو مجذوب خودش مي كنه! به همچنين كتاب مكاشفه ي يوحنا.
جالبترين موضوع نحوه ي تدوين عهد عتيق و عهد جديده. كسي كه كتاب ها رو تدوين كرده كارش عالي بوده. عهد عتيق با پيدايش شروع مي شه. عهد جديد با تولد دوباره ي مسيح (كساني كه مسيحي باشن يا مطالعه در مسيحيت داشته باشن متوجه نكته ميشن) شروع مي شه و كل جريان با مكاشفه ي يوحنا كه پايان دنيا رو به تصوير مي كشه تموم مي شه! عاشق نحوه ي تدوين اين كتاب بودم از اول.
—
دو تا كار رو اگه اجل مهلت انجامشون رو نده, دنيا رو مشمول ذمه مي دونم. اوليش مطالعه ي آكادميك در مورد دين شناسيه. دوميش خوندن كتاب “تاريخ تمدن” ويل دورانت! نمي فهمم نمي تونست اون صدهزارتا جلد گنده رو يه كم خلاصه تر كنه!؟ تو فكرم نكنه جاي يه بار, سه چهار بار زندگي كرده!!! يا مثلا جاي يه نفر, پونزده نفر بوده.
—
باز هم توي جلسه ي مذهبي مون يه چيزي گفتم همه بعدش ساكت شدن!!! :((
يك آن شك برم داشت نكنه كلا نامربوط بوده!!! ولي نه به خدا…همه در مورد مراسم تشييع جنازه و ختم هاي مختلف حرف مي زدن و اين كه بايد گريه كرد يا نه, و اين كه مرده مي ره پيش خدا, نبايد گريه كرد, و يه خانومه (كه قرار بود مشاور ديني من باشه) گفت كه به احساس هر كسي بستگي داره كه مي خواد چطور در فقدان عزيزانش سوگواري كنه, من هم گفتم كسي رو مي شناسم كه آهنگساز بوده, و مراسمش بسيار زيبا بوده, چون آهنگساز بوده گروه موسيقي دعوت شده و يك رقص محزون هم انجام شده!!! و خانومش هم به جاي سياه, سفيد پوشيده بوده. و بعد….بله…همه بعد از نگاه كردن به دهن من, كاملا و براي چند ثانيه ساكت شدن!!! فقط گبويه گا ي نازنين باهوش گفت كه اون هم از رنگ سياه خوشش نمياد!!!
ولله در دو مورد قبل كه همه وحشت كردن بعد از فكر كردن و تذكر گبويه گا فهميدم واسه چي وحشت كردن. اين بار…هر چي فكر مي كنم نمي فهمم!!!
—
سر كارم هر چيزي رو كه انجام دادم, اگه يادداشت نكنم يادم مي ره كه انجامش دادم. صبح داشتم فكر مي كردم ديگه دارم كلافه ميشم.
حالا مي بينم نه بابا…انگار همه اينجورين. ما بنا به طبيعت كارمون, در آن واحد روي سه تا هفت تا پروژه با هم كار مي كنيم و روي همه هم بايد كار مشابه انجام بديم. حالا زمان ارزشيابي نيم سالانه است. بايد ليست كنيم كه روي كدوم پروژه ها كار كرده ايم.
ليست رو كارن براي من فرستاد. من به يادداشت هام رجوع كردم. ديدم سه تا از پروژه ها كه ژانويه و فوريه انجام داديم و توي ليستي كه از مارچ شروع به جمع آوري اش كرديم نيستند رو, جا انداخته. من توي يادداشت هاي لحظه به لحظه ام(!!!) داشتمشون.
فرستادم براي كارن, و…آقا جيمي, و…جفتشون اون سه تا پروژه رو اصلا حتي يادشون هم نمي اومد!!!! تا وقتي به ليست رسمي تيم مربوطه رجوع كردن!!!
كلي به خودم اميدوار شدم! لااقل مي دونم كجاي كارم ايراد داره, و…واسه اش چاره انديشي مي كنم.
—
بازم از من گفتن: يادداشت كردن يادتون نره!!
دوستتون دارم, خوش بگذره, به اميد ديدار
June 29th, 2006 at 7:30 pm
ميگن بي ارزشترين يادداشتها از بهترين حافظه ها بدرد بخور ترن. منم بهش معتقدم.