يادداشت براي دل خودم (۷)
دستهبندی نشده July 12th, 2006يه چيزي عين دلشوره توي وجود آدم بالا و پايين مي ره. پدپده اي كه آزار مي ده, و نمي دوني آيا بايد ازار بده. آيا پديده نادرسته, يا نبايد آزار بده, و تو نادرستي (!!).
فقط مي دوني يه چيزي يه جايي داره قلقلك مي ده و بد قلقي مي كنه.
شايد دوباره برگردم و حسابي مذهبي بشم. اونطوري يه چارچوب رو مي پذيري. نه از روي منطق, فقط و فقط به خاطر اين كه ذهنت رو از سرگردوني و يه عالمه سوال هاي بي جواب و بي سر و ته نجات مي ده. مي پذيري, همينه كه هست. تكليفت رو مي فهمي. ايدئولوژي ت معلوم مي شه, و اگه باز تنت نخاره و متفكر ديني نشي, مي توني خوشحال و خندان تا آخر دنيا زندگي كني و مطمئن باشي كارت درسته و آخر سر هم مي افتي درست وسط مركز شهر بهشت برين, و مهم نيست كه چي بخواي, هر چي بخواي اونجا واسه ت مهيا مي شه. چون روحت رو نجات دادي و حفظ كرده اي.
بدبختي…يه جورايي از اون مرحله هم گذشته ام. برگشتن به اون مرحله…يه كمكي سخته.
خلاصه…دلشوره هه بيخودي مي ره بالا, مياد پايين. قلقلك مي ده. اذيت مي كنه. آزار ميده. اين مغز نداشته ي من هي بي خودي فكر مي كنه. مي خوره به ديوار. تلو تلو مي خوره. برميگرده… بي قراري مي كنه. عين احمق ها…دست و پنجه نرم مي كنه, با من, با خودش, با همه ي دنيا. با كل آفرينش. هي بي قراري مي كنه. هي…
يه جوري, يه كسي, يه اتفاقي بايد به من ياد بده, چه جوري مي شه زد بر طبل بيعاري؟
آدم مي تونه يه قسمت از خودش رو بندازه دور؟ با باقيمانده اي كه كاري به كارش نداره و آزارش نمي ده باقي دنيا رو سر كنه؟
—
بعضي آدم ها هستن كه دوستشون داري, از سر وظيفه. از سر قدرداني. وظيفه داري در قبالشون. اگه وظيفه رو نداشتي, هيچ وقت از اون آدم خوشت نمي اومد, و هرگز نمي خواستي ببيني اش. چاره اي نيست.
و…به خدا منظورم به شما نيست. كسي كه منظورم بهش هست, وبلاگ نمي نويسه, وبلاگ نمي خونه. و اصولا حتي تا حالا به يه دگمه ي كامپيوتر هم دست نزده. به تمام مقدساتم قسم مي خورم.
—
حدس بزنين چي؟ دوباره فرانك اينجاست. دوباره كل كل كرديم. دوباره عكس هاي محجبه ي من رو مي خواد…كه مقايسه كنه با دامن نه چندان بلندي كه الان تنمه!!!!
بزنم توي ملاجش؟ يا…فردا دوباره بر مي گرده. فردا مي زنم توي ملاجش.
به هر حال قول مي دم. تا آخر امسال مريض نمي شه. يه دوناتم رو كه نمي خواستم بخورم دادم كه فرانك بخوره!!! گرچه…هنوز نخورده اتش.
—
كارم خيلي زياده. به خاطر نمي دونم چي, دلشوره دارم. نمي تونم حواسم رو جمع كار كنم!!!
گل گاوزبون بايد واسه دلشوره خوب باشه به نظرم!!!
انشالله, خدا بخواد, رو فرم ميام دوباره.
دوستتون دارم, خوش بگذره, به اميد ديدار
July 12th, 2006 at 7:25 pm
سلام …. راستش نخوندمش …. دلم نيومد سرسري بخونم …. بابت پيغام بي نهايت ممنون ….. دريغ و درد كه حق با شماست ….. دفنتلي :))
July 12th, 2006 at 11:20 pm
سلام دوست عزیز.
با تبادل لینک موافق هستین؟
من لینک شما رو تو بلاگ محقرم قرار می دم.
ممنون می شم شما هم لینک بلاگم رو به لیستتون اضافه کنید. شاد باشید