دغدغه ها
دستهبندی نشده July 22nd, 2006دنیای غریبی ست.
برای این که یک معتمد صاحب کمالات به لاطایلات ات گوش کند و باورت کند و یک ساعت را فقط و فقط بگذارد برای دنیا ی تو و تفکرات و دلمشغولی های تو ساعتی صد یا صد و بیست دلاری باید بسلفی!
عاشق این چرک کثافت کف دستم.
—
دنبال یک جوابم. یک حقیقت.
حالت فواره ای رو دارم که به بالاترین نقطه ی اوج رسیده باشه و بدونه از این لحظه به بعد دوره ی سقوطه!!
—
تو را گم مي كنم هر روز و پيدا مي كنم هر شب
بدین سان خوابها را با تو زيبا مي كنم هر شب
تبي اين گاه را چون كوه سنگين مي كند آنگاه
چه آتشها كه در اين كوه برپا مي كنم هر شب
تماشايي است پيچ و تاب آتش ها …. خوشا بر من
كه پيچ و تاب آتش را تماشا مي كنم هر شب
مرا يك شب تحمل كن كه تا باور كني اي دوست
چگونه با جنون خود مدارا مي كنم هر شب
چنان دستم تهي گرديده از گرماي دست تو
كه اين يخ كرده را از بيكسي ها مي كنم هرشب
تمام سايه ها را مي كشم بر روزن مهتاب
حضورم را ز چشم شهر حاشا مي كنم هر شب
دلم فرياد مي خواهد ولي در انزواي خويش
چه بي آزار با ديوار نجوا مي كنم هر شب
كجا دنبال مفهومي براي عشق مي گردي ؟
كه من اين واژه را تا صبح معنا مي كنم هر شب
شعر از محمد علی بهمنی
دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار
July 22nd, 2006 at 2:00 am
پولش مهم نیست. معتمدش پیدا میشه؟
July 22nd, 2006 at 10:21 am
Dear Katbalo
I believe you are talking about Mid-Life Crisis .
So be careful , you might be very dangerous 😉
سلام
كتبالوي عزيز
اين فكر رو از سرت بدر كن ….. مشكل فف فاره :)) مسئله جاذبه ’ زمينه ولي شما كه رو به آسمان نظر داريد و تا خودتان بخواهيد اوج خواهيد گرفت …. ميدوني واگنر موسيقي رو چند سالگي شروع كرد ؟ دفعه پيش ميخواستم بگم خوب حالا ميگم ….. نقاشي رو شروع كن !!!