چل تکه
دستهبندی نشده July 24th, 2006صبح کله ی سحر به عادت همیشه شعر می خوندم. این شعر از یغما گلرویی شانسی پیدا شد. به دلم نشست بد فرم. شاید وقت گذاشتم و از بر کردمش:
گفتم : كبوتر ِ بوسه!
گفتي : پَر!
گفتم : گنجشك ِ آن همه آسودگي!
گفتي : پَر!
گفتم : پروانه پرسه هاي بي پايان!
گفتي : پَر!
گفتم : التماس ِ علاقه،
بيتابي ِ ترانه،
بيداري ِ بي حساب!
نگاهم كردي!
نه انگشتت از زمين ِ زندگي ام بلند شد،
نه واژه «پر» از بام ِ لبان ِ تو پر كشيد!
سكوت كردي كه چشمه ي شبنم،
از شنزار ِ انتظار من بجوشد!
عاشقم كردي! همبازي ِ ناماندگار ِ اين همه گريه!
و آخرين نگاه تو،
هنوز در درگاه ِ گريه هاي من ايستاده است!
حالا – بدون ِ تو!-
رو به روي آينه مي ايستم!
مي گويم: زنبور ِ گزنده ي اين همه انتظار،
كلاغ ِ سق سياه اين همه غصه!
و كسي در جواب ِ گفته هاي من «پر!» نمي گويد!
تكرار ِ آن بازي،
بدون ِ دست و صداي تو ممكن نيست!
پس به پيوست تمام ِ ترانه هاي قديمي،
باز هم مي نويسم:
برگرد!
—
صبح توی اخبار داشت می گفت. خانوم الیشا کاتبرت بیست و چهار ساله گفته که برای مجله ی پلی بوی برهنه نمی شه!
تا حالا معلوم شد که برای مجله ی پلی بوی برهنه نمی شه. بشتابید. دیگران شاید هنوز شانسی داشته باشن.
چرا واسه پلی بوی برهنه نمی شه؟ نمی دونم. برین از خود الیشا خانوم بپرسین.
تمام مدت فکر می کردم این خانوم با ماریلا کاتبرت نسبتی نداره احتمالا؟ آنی شرلی رو که یادتونه. هان؟
—
کاندولیزا خانوم امروز رسیده لبنان. بعد هم یه سر می ره اسراییل. از همین حالا گفته می شه که مذاکرات دیپلماتیک فایده نداره! این حزب الله و اسراییل می خوان بزنن تو سر و کله ی هم و همدیگه رو داغون کنن!
شاهکاره به خدا. نمی فهمم این وسط آمریکا واسه چی وزیر و سفیر می فرسته این ور اون ور! شوخی شوخی شد ابرقدرت و مبصر دنیا! بابا بی خیال.
به نظر میاد دنیا همیشه باید یه ابرقدرت و امپراطوری داشته باشه. حالا یه روزی رومه یه روزی ایران یه روزی چین و ماچین یه روزی هم..آمریکای جهانخوار خودمون.
…
عاشق این قدرت و ثروتم که آدم بچه و پدر مادرش رو هم به خاطرش می فروشه.
—
مسخره ها. نیم ساعته به این عنوان می خندم:
بفرمایید..یه فرستنده هایی درست کردن برای این که بعد از عمل جراحی چیزی توی بدن مریض جا نمونه!!!
مطمینم جراح اگه خانوم باشه امکان نداره چیزی توی دل و روده ی مریض جا بگذاره. منتها آقایون یک ویژگی مشترک دارن و اون اینه که باید پشت سرشون راه بیفتی و هر کاری می کنن بعدش جمع و جور کنی. در کابینت رو ببندی. وسایل کار رو جمع کنی. آچار پیچ گوشتی و قیچی باغبونی رو بگذاری سر جاش. ماشین ریش تراش رو بگذاری توی جلدش. در کرم و در خمیردندون رو ببندی…. اصطلاح قمی اش می شه آقایون دست پشت سر ندارن!!!!
جراح هم که بشن وسایل رو جا می گذارن توی شکم مریض بدبخت. مریضه شانس آورده که جراح یادش نمی ره, شکم مریض رو عین در کابینت چارتاق باز بگذاره.!!!!
دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار
July 24th, 2006 at 11:19 am
كت بالوي عزيز
انتخاب بسيار زيبايي بود.
سايت بساير زيبايي داري.
با تبادل لينك موافقي.
July 24th, 2006 at 4:03 pm
سلام کتبا لو خانوم هر چی خواستم هيچی نگم ديدم نميشه شعرت مثله هميشه قشنگه
يعنی انتخابت لول ولی راجع به آقاين حرفتو قبول ندارم آخرين بار که تو خبرا خوندم خانم جراح باشی قيچی رو بعد عمله اپنديس جا گذشته بود که بيمار از درده شيکم احساسه نا را هرتی ميکرد که بده رديو لو جی فهميدن جريا ن چيه تازه همين رانندگيه خا نما رو ببين خوانمه دنده عقب ميره بد در ماشينو باز گذشته داره عقب رو اينجو ری نيگا ميکنه که در گير ميکنه به ديوار تازه ميگه مقسر ديوره باور کن اين واسه دوستم اتفاق افتاده لول
July 24th, 2006 at 5:25 pm
بسيار زيبا سرودي ….ببينم تو شيرازي هستي؟؟؟؟همشهري؟؟
July 24th, 2006 at 5:27 pm
منظورم اين بود كه انتخابت قشتگ بود….بسيار شعرش احساسي بود…..دلشاد باشي
July 24th, 2006 at 5:45 pm
كتبالوي عزيز و گرامي
كتبالوي زيرك و دانا
خوب از كنار گفتم و گفت گذشتي و به اصطلاح عوام زير سبيلي رد كردي ….. روي سخن با جناب شما بود كه فرموده بوديد آتش دل رفته رفته خاموش و ياد ها آهسته آهسته فراموش :))
July 24th, 2006 at 6:25 pm
علاقه اي به اليشا كاتبرت و برهنه يا لباسدارش ندارم. من همينجا سرجام نشستم خيلي هم با همين ها كه هست خوشحالم. مي شه نشتابم؟ ثروت و سياست هم بي پدر مادرن. حالا ما هي به روي خودمون نمياريم شما هم هي هميجور از خانوما طرفداري كنا.
July 25th, 2006 at 4:55 am
من مرده این تحلیلت درباره آقایونم. تو محل کار هم همین جورین. غذا رو گرم میکنن ولی در مایکرو فر رو نمی بندن وقتی از همسر خان میپرسم چرا شماها اینجوری هستین میگه خب چرا باید در رو بست یکی دیگه ممکنه احتیاج داشته باشه و مجبور بشه بازش کنه!!!!!!!!!! صرفه جویی در وقت و انرژی.