روزمره ی کتبالو(۹)
دستهبندی نشده August 2nd, 2006خوب…به خدمتتون عرض شود که بووووممممم.
صبح بعد از ورزش از در پارکینگ باشگاه می اومدم بیرون. یه کامیون خرسولی پارک کرده بود دم در. توی خیابون رو نمی دیدم. اومدم بیام جلوتر که ببینم توی خیابون چه خبره. که….بوووووممممم. زدم توی در طرف كمك راننده ی یه مرسدس بنز نوی نو که دویست هزار دلار ناقابل قیمت داره!!!!
خسارت به کنار. دلم واسه اون عروسکی که اونجوری زدم توی درش کباب شد!
از مواردی که تقصیر من نیست و تقصیر اون کامیون خرسولیه ولی من مقصر شناخته می شم! به خاطر این که کامیونه مجوز داره که واسه کارهای ساختمانی واسته اونجا و جای غیر قانونی هم پارک نکرده!
باحالیش به اینه که هم من و هم آقا بنزیه هر روز صبح و هر شب (بنده صبح. آقا بنزی شب!) از در همون پارکینگ میایم بیرون و در سه هفته ی اخیر همه ش فکر کردیم که بریم پیش مسوولی که کامیون خرسولی رو گذاشته اونجا شکایت کنیم چون قطعا احتمال تصادف رو شصت هفتاد درصدی بالا می بره. ولی این کار رو نکرده بودیم تا همین امروز بعد از تصادف. بعد هم تازه فهمیدیم حق با آقا کامیونیه بوده و ما جای استفاده از چشممون خوبه که رمل و اسطرلاب بندازیم و اگه رخصت داد تازه از پارکینگ بیایم بیرون.
دفعه ی دیگه بیشتر دقت می کنیم. هم من هم آقا بنزیه! قوانین شیر تو شیر! خنگول ها.
منتها عجب با کلاسی ام من. برای بار اول بعد از دوازده سال رانندگی تصادفی کردم که مقصر بودم. ولی ایول…با یه مرسدس بنز سی ال ۵۵ ای ام دی!!!!
خوبه ملکه الیزابت با رولز رویس سلطنتی اش از اونجا رد نمی شد!
—
مارتین خره دیروز ازم معذرت خواهی کرد. فهمید هفته ی پیش ازش عصبانی شدم.
اخلاقش هفته ی پیش خیلی بد بود. توی ویکند پروژه اش رو تموم کرد. دوشنبه یه مارتین کاملا متفاوت برگشت سر کار.
بیچاره ایوانا!! چرا بعضی ها مثل همین مارتین خره وقتی کارشون سنگینه حساب همه ی ملت رو می رسن؟
به گمانم به هورمون تستوسترون مربوط بشه!
—
بدی این که یه کاری رو یاد بگیری اینه که دیگه از اون پدیده مثل قبل لذت نمی بری. به جاش به چشم کسی که می فهمدش نگاش می کنی.
فرضا قبلا عاشق نگاه کردن رقص ایرلندی و رقص عربی بودم. بیشتر از آقایون شکم گنده ی کچل بازنشسته (خواستم تیپ بدم خدمتتون!!!), حقیر از رقص رقاصه های عربی کیف می کردم. منتها حالا که دارم عملی روی رقص ها کار می کنم و سعی می کنم یادشون بگیرم, دیگه اون لذت از یه پدیده ی ناشناخته رو نمی برم. می فهمم رقاصه چکار داره می کنه و به جای این که فقط لذت ببرم به چشم آموزش و تجربه و اینطور چیزها نگاش می کنم. به عبارتی یه جور دیگه لذت می برم که با نوع قبلی متفاوته!
خلاصه حس قبلی رفته یه حس دیگه جاش رو گرفته و حس قبلیه امکان نداره دوباره برگرده. رقص ایرلندی هم همینطور. تمام مدت به مشکل زانو و بازو های رقصنده فکر می کنم. چون اونطور که دخترک ایرلندی که باهامون می رقصه می گفت, بعد از مدتی براشون بازو و زانو و ساق پا نمی مونه!
دیشب هم جای همگی خانوم ها خالی رفتیم با دوستان (راضی بودن خودشون بگن کی) کلاس رقص های استریپ تیز و رقص با میله و اینطور چیزها! باحالیش به اینه که این رقص ها طراحی جدی هم دارن.
حالا از این به بعد به جای این که از رقص سکسی خانوم یا آقای رقصنده لذت ببرم باز می رم توی بحر آموزش و تجربه و این حرف ها.
کلاسه باحال بود. مخصوص خانوم ها. آقایون اجازه ی ورود ندارن. ساعتی بیست دلار و کلاس های مختلف داره.
از این به بعد دو سه تا لم اصلی هنرپیشه ها رو می دونم! چیزهای ابتدایی ابتدایی…و جالب.
—
هنوز فکر می کنم به شدت عقب هستم. دارم می دوم مثل چی.
شاید تصادف امروز صبح برام لازم بود. به اندازه ی دو سه ساعتی بی این که دست خودم باشه حرکت سریع سریع ام رو متوقف کرد.
دارم استارت می زنم. تا خودم رو از پا نندازم ول کن معامله نیستم گمانم.
دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار
August 2nd, 2006 at 1:50 pm
بارك الله جيييييگگگگر. معلوم بود آخرش چه كاره ميشي – كلاسش رو هم كه رفتي. كي شروع ميكني به كار؟ حتما آدرس كلابه رو بده كه بيايم ديدنت جييييگگگگر.
August 2nd, 2006 at 2:02 pm
منم بدم نمي آد با عروسي مثل بنز سي ال تصادف كنم!!! حالا يارو خوش تيپ بود يا نه؟!
August 2nd, 2006 at 2:49 pm
اومدم بگم جواب گل آقا رو چي مي دي حالا كه زدي ماشين رو داغون كردي. پايين ترش رو خوندم ديدم با اين كلاسا كه تو مي ري سقف خونه رو هم اگه پايين بياري گل آقا كاريت نداره. حواست رو بيشترجمع كن كتبالو.
August 3rd, 2006 at 9:36 am
🙂 به خير گذشته خدارو شكر.
August 3rd, 2006 at 11:07 am
ببخشيد متوجه نشدم. شما رقصنده هستيد كه در اين كلوپ ها ميرقصند و لپ دانس ميدن؟ چه جالب. كجا؟
August 3rd, 2006 at 1:58 pm
it’s AMG not AMD, CL 55 AMG is worth around 120,000$CAN brand new. if he tells u his car is worth two hundred grand he’s a big bad liar!!but joking apart, it should be fun to learn to dance, i envy you for not being inhibited…
August 3rd, 2006 at 2:33 pm
اوكي پس آراديا فيتنس نرفتين! اونو برين كه من خيلي توصيه ميكنم. aradiafitness.com
August 6th, 2006 at 2:43 am
نمیشه یه کم از لم هاش به ما هم یادبدی؟
August 7th, 2006 at 3:06 am
اين قضيه آموزش و لذت منم همينطورم. از وقتي خودم كلاس نمي رفتم عين بچه هاي خوب ميشستم فقط آهنگارو گوش مي كردم و ديگه خيلي حواسم مي رفت مثلا به حركت دف نگاه مي كردم. الآن همچين خيره مي شم به نوع ضرب زدن و دف گرفتن و … كه يهو مي بينم خود اهنگ هيچي يادم نيست:)